وقتهایی که پسرک نیست
لحظه به لحظه،
چیزی مثل سوهان دائمی
روحم رو خراش میده
و قلبم رو فشرده میکنه
و من به وضوح احساسش میکنم،
حتی وقتی که دارم میخندم...
وقتهایی که پسرک نیست
لحظه به لحظه،
چیزی مثل سوهان دائمی
روحم رو خراش میده
و قلبم رو فشرده میکنه
و من به وضوح احساسش میکنم،
حتی وقتی که دارم میخندم...
و شنونده ی خوبی باشیم...
و وقتی کسی صحبت میکنه،
با تبلتهامون بازی نکنیم
و به چشمانش نگاه کنیم
و به توضیحاتش گوش بدیم
و حرفش رو قطع نکنیم
و قبل از تمام شدن حرفش به انتهای صحبتش فکر نکنیم
و سریع نتیجه گیری نکنیم،
و سریع راهکار ارائه ندیم،
و بدونیم اگر به شنیدنِ ما نیازی نداشت
اصلا حرفی نمیزد...
و اگر همین حرف زدن ها نبود
زندگی چیزی کم داشت..
و روح ما در پی چیزی میگشت...
+روحت شاد سهراب عزیز.
هیچوقت فکر نمیکردم که برای منفعت اقتصادی
حاضر بشم مستر رو بذارم وسط و پاش معامله کنم،
حالا می بینم مستر که هیچ،
پسرکم رو هم گذاشتم وسط...+چه کار کردیم ما با زندگیمون؟!
چطور تونستم تا این حد خودم رو گول بزنم؟!
باورم نمیشه که پسر عموی پسرک
تا این حد قسی القلب باشه!!
+پسرک ما امروز در طلب اسباب بازی پسرعموش
نیــــــم ساعت تمااااام های های گریه کرد!
اما پسرعمو حاضر نشد اسباب بازی رو بهش بده! :|
+البته که اگر هم میداد من به خاطر گریه های بی دلیل پسرک مانع از داشتنش میشدم
اما اینکه پسرعمو اصلا حاضر نشد
و پیشنهاد هم نداد که بیا با این بازی کن
برام خیلی عجیب و تلخ بود!!
پسر ده ساله!!
تو نمیتونی از بقیه انتظار داشته باشی
که انتظار نامعقول ازت نداشته باشن!
+مستر خطاب به من وقتی در حجمی عظیم از انتظارات نامعقول اطرافیان گیر کردم!
آخه کی گفته که من باید برم دنبال بقیه، تا راحت بتونن به کارهاشون برسن؟؟؟!
بعضیها هم خوشی هاشون رو خیلی بولد میکنند
و هم سختی هاشون رو.
من نه خوشی هام رو زیاد بولد میکنم،
نه سختی هام رو!
:دی
+فکر کنم ایده آلش اینه که خوشی ها رو بولد کنی
و از کنار غمها ساده بگذری..
همیشه وضعیت خونه تکونی
یه حالتی در من به وجود میاره لبریز از کلافگی!
که دوست دارم عطای هرچی عیده رو به لقاش ببخشم!
:|
واقعا به تعداد آدمهایی که تاکنون بر روی زمین اومدن و رفتن
قصه ی زندگی وجود داره..
و ما قراره همه مون با هم دیگه محشور بشیم..
+چه عظمتیه این دنیا آخه..
چه عظمتی..
نمیدونم چطور میتونم خدا رو شکر کنم
بابت اینکه مستر از بس باشعوره
که من هرچی غر عالم تو دلم هست
رو میتونم با اعتماد تام و تمام بهش بگم..
+هرچند که میدونم در هر حال من نباید اینطوری رفتار کنم،
اما ازاینکه مستر آدم فوق العاده ایه
و اصلا نه در ذهنش
و نه در کلامش
و نه در قلبش
از حرفهام سوء استفاده نمیکنه
باید شکرگذار باشم..
خوشبختی یعنی نظم در مغز.
+قبولش دارم.
+و این روزها زندگی من نامنظم می گذره.
دلم یک هیجان قشنگ میخواد
برای اینکه روح خسته م رو دوباره شاداب کنه.
ظرفیت روحم خیلی کم شده..
خیلی.
+دعا لازمم این روزها..
پسرک با هزارسازه ش یه چیزی درست کرده
که اسمشو گذاشته "دودکُش"
که با یه سرش، دود ماشین ها رو می کُشه
و با یه سر دیگه ش ماشین هایی که دود میکنن رو شمشیر میزنه!!
:|