بعضی وقتها میری کنار یه دره
از بالا به ته دره نگاه میکنی و برمیگردی
بعضی وقتها هم
هی به دره نزدیک و نزدیک تر میشی
تا بتونی داخلشو ببینی،
اما یهو، ناغافل،
زیر پات خالی میشه
و تو و زمینی که روش واستاده بودی
با هم میرین ته دره!!
قدم آخر فرقی با بقیه ی قدمها نداشت..
اما هوس تماشای اون دره و نزدیک شدن بهش
از اول هم اشتباه بود..
+بعضی کارها و گناه ها اینطوری ان...
و لاتقربوا.. حتی بهش نزدیک نشید...
+تعبیری از شهاب مرادی