ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

از حضور دومین نعمت بزرگ الهی تو زندگیمون

چهل روز گذشت..

و اگر هر روز هزاربار شکر کنم

کمه.. کمه.. کمــــــــــــــــــــــه!



+باهاش که حرف میزنم میخنده

و اساسی به صدای من و آغوش من واکنش مثبت نشون میده.

بسیاااااااااار هم مامانی و بغلی شده!

+طفلک پسرکم..

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۰۶
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۳
لوسی می

این اسم "سنجد" بدجور رو پسرک دومم موند!

باهاش مشکلی ندارم اما

اسم "پسرک" و "سنجد" هیچ تناسبی با هم ندارن!

با این عدم تناسبه مشکل دارم..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۳:۵۹
لوسی می

فرزند ما

شاگرد چگونه بودن های ماست..



+دکتر حبشی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۲
لوسی می

پسرک مشغول شیطنته

میخوام حواسشو پرت کنم،

بهش میگم از "پو" چه خبر؟

میگه سلامتی!


:دی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۶
لوسی می

کار مدیر خانواده این است که زمینه های رشد و کمال رو در افراد ایجاد کنه

بگرده و ببینه که چه موانعی هستند که اجازه نمیدن این زندگی مبارک باشد

اونها رو از سر راه برداره یا تغییرات لازم رو ایجاد کنه

تا جهت بهره دادن و بهره گذاشتن،

اون رفتارها تغییر کنه.

آدمهایی که در سایه ی این مدیریت زندگی میکنند

خودشون رو در حس شیرین "رهایی" خواهند یافت..


+دکتر حبشی

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۶
لوسی می

آدم ممکنه یک آرمان رفتاری رو تا آخر عمر با خودش ببره

اما هیچوقت به اون آرمان نرسه

چون اسیر عادتهاشه..



+دکتر حبشی

+به بی عادتی کاش عادت کنیم.. (مرحوم قیصر)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۱:۳۹
لوسی می

نگرش جدیدم اینه که

جوری زندگی کنم

که به یک مرگ ایده آل برسم!



+مرگ ایده آل شاید مرگی در مکان و زمان مرگ مرحومین منا باشه!

شاید...


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۳
لوسی می

وقتی بشینی با مسترت

از درد دلهات بگی

و اون به ایده آل ترین وضع ممکن

حال و هواتو عوض کنه.



+سابقه نداشته در زندگیم یکی بتونه اینطوری منو از غم درآره!

+حتی مستر هم با اینکه بلد بود اینقدر حرفه ای عمل کنه

اما تا حالا برام این کار رو نکرده بود!

شاید بهتر باشه بگم خودش هم به تواناییش واقف نبود! :دی

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۴۲
لوسی می

خوشبختی یعنی

یه مستری باشه

که حتی بتونی بهش بگی که از دست خودت خسته شدی!

و اون بتونه آرومت کنه.


:)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۴۰
لوسی می
میگه ماشالله که هر جا رو نگاه میکنی یه تیکه ای انداخته این پسر!
داماد شی ایشالله!

پسرک از اتاق اومده بیرون و میگه: ایشالله!
:دی
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۳۹
لوسی می

خوشبختی یعنی

مستر باشه و تو خودش نباشه و محو تی وی هم نباشه و خندان باشه

پسرک خندان و در حال یک بازی فکری باشه

سنجد خواب باشه

و خونه مون مرتب باشه!



+این موقع ها عجیب احساس خوشبختی میکنم!

واقعا کجاش توقع زیادیه که باعث میشه کم پیش بیاد؟!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۷
لوسی می

گاهی اوقات احساس میکنم

زندگیم شده دویدن، در حال رسیدن به یک جایی که معلوم نیست کجاست..

روزها رو شب میکنم که "شب بشن و بگذرن"

مأموریت های مستر رو تحمل میکنم که "تموم بشن"

اذیت های بچه ها رو تحمل میکنم که "بزرگ بشن"

آزار و اذیت های این و اون رو فراموش میکنم که "دیگه نباشن"

می فهمین چی میگم؟

انگار زندگی میکنم برای رسیدن به روزی که

هیچکدوم از این سختی ها نباشه

روزی که

بالاخره مأموریت های مستر تموم بشه

بالاخره من یک آدم شاداب بشم

بالاخره بچه های من به جایی برسن که همه باهم بتونیم از زندگی لذت ببریم

بالاخره یه روزی بیاد که بگن دیگه مجبور نیستی با فلانی ارتباط داشته باشی

بالاخره یه روزی بیاد که هیچ کار نکرده ای نداشته باشم

یه جوری ام انگار که تو مسیر رسیدن به زندگی ام

نه تو زندگی!!

انگار زندگی شیرین نتیجه ی تموم شدن همه ی این روزهاست..

روزی که میدونم نمیاد..

مگر اینکه خودم نباشم...



+یادمه اوایل ازدواجم از بس با خانواده مستر مشکل داشتیم که

همه ش پیش فرض ذهنیم این بود که تحمل کن، یه روزی همه ی این سختیها تموم میشه..

یه روزی دیگه من عروسشون نخواهم بود!

بعد یهو به خودم میومدم که چنین روزی هرگز نمیاد... :(

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۵
لوسی می

شده درگیر گناه یک نفر بشین؟

مثلا باورتون نشه که یکی بتونه همچین گناهی هم انجام بده.

بعد شما در طول روزهاتون درگیر اون می مونین

و او،

شاید درِ پس توبه ای

ناگهان در مسیر بندگی

از شمایی که هرگز چنین گناهانی نکرده اید

سبقت بگیره.

و شما همچنان درگیرِ گناه بزرگش باقی بمونین!!

چقدر تلخ!

نه؟!

:(

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۸
لوسی می

بعضی وقتها فراموش میکنم که

بعضی حرفهای دلم ناشی از مازوخیسم درونیمه،

و این فراموشی

معمولا بدجور کار دستم میده!


+شده یه وبی رو بخونین

و بی دلیل، اعصابتون خرد شه؟!

نمیدونم چرا این حس رو در مورد این آدم دارم!

میدونم! ولی نمیدونم چرا با وجود حل شدن موضوع

حس من برطرف نمیشه

اصلا نمیدونم چمه! :((


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۴
لوسی می