ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۲۸ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

از ساعت دو امروز خونه خواهرم بودم
دوستاش میخواستن بیان بچه شو ببینن.
:)
خوب بود :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۱
لوسی می
هدیه دادن به بچه ها دو جنبه داره
یکی واسه شاد کردنِ دل بچه س
یکی هم حفظ احترام پدر و مادرش.
واسه شادیِ دل بچه
با 5000 تومنی هم میشه یه چیزی خرید
که بچه سر از پا نشناسه
ولی واسه احترام پدر و مادرش
باید یه حد مطلوبی از هدیه رو رعایت کرد
حالا من میگم واسه کسی که نه به شادیِ دل بچه م فک میکنه
نه به احترام من و باباش
چرا من باید هم به شادی بچه هه فکر کنم
هم به احترام مامان و باباهه؟!
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۰
لوسی می
تولد من هیچی نیوورده
عید نوروز به بچه م عیدی نداده
مراسم تولد بچه م چیزی نیوورده
مراسم دندونی بچه م چیزی نیوورده
آیا چرا من باید برای تولدشون هدیه بدم؟!


+اونم در شرایطی که هرسال
برای بچه هاش هدیه خریدم
به همه مناسبتهایی که بوده و نبوده!!
+مستر همیشه گیر میده
که الا و لابد باید هدیه بدیم!
ولی چرا آیا؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۴۷
لوسی می
حالا تا امتحان بعدی
5 روز وقته و
سه تا پروژه تحویلی!
:|
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۲
لوسی می
شب مراسم عقد کنون دوستم بود
البته در حد عقد محضری!
رفتم.
رفقا رو دیدم
دلم تنگ شده بود براشون :)


+مامانم میخواست بیاد خونه مون
گفتم نیاین من میرم عقد بعد میایم خونه شما :)
+پسرکم واقعا دلش برای داییش تنگ شده بود :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۱
لوسی می
دو ساعت مونده به امتحان

مامانم زنگ زد که دلمون تنگ شده واسه تون :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۰
لوسی می
استاد هی رفت و اومد گفت نوشتی؟
گفتم نه!
بعد، از کلاس رفت بیرون!
منی که کلا مخالف تقلّبم،
فک کردم شاید عمداً رفت که تقلب کنیم!
از بچه ها پرسیدم ولی چیز به دردبخوری نگفتن!
:|
هرچی به ذهنم رسید نوشتم.
رفتم برگه مو بدم استاد
میگه: شد بالاخره؟!
میگم هرچی بود نوشتم امیدوارم شده باشه!
:دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۹
لوسی می
امتحانش 7 تا سوال بود.
میگم استاد میشه 6 از 7 رو جواب بدیم؟
میگه مگه 6 تاشو جواب دادی؟
میگم آره.
میگه خب برو بنویس. بابا این که چیزی نیس بدو.
میگم اخه هیچی به ذهنم نمیرسه!
میگه هرچی می رسه بنویس!
:دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۷
لوسی می
وقتی فقط دو روز وقت داشته باشی
و 700 صفحه ی ناقابل امتحان
:|


+از استرس داشتم می مُردم.
شاید این از معدود استرسهای شدیدی بود
که تا به حال واسه امتحان جماعت بهم دست داده!
+بعدا نوشت: 20 شدم :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۶
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۷
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۵
لوسی می
رفتم خونه مادرشوهر

پسرکم رو بیارم

میگه بالاخره رفتی اصلاح؟!

میگم آره!

میگه کی رفتی؟

میگم چهارشنبه

میگه: آها خوب شد رفتی

میخواستم بهت بگم بری

دختر جوون باید همیشه تمیز باشه!!!


+چقدر راحت به آدم توهین می کنه.

+معلومه از بس کثیف بودم که

اصلا نفهمید حالا تمیز شده م!

:|



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۰
لوسی می
از بس مامانم گفت:
"موقع امتحانای داداش نیاین اینجا."
دیگه نرفتیم.
دو هفته س.
امروز گفتم دلم تنگ شده،
بریم نیم ساعت بشینیم بیایم
زنگ زدم خونه شون
مامانم میگه نه نیاین!
:(

+چطوریه که دل یه مامان برای دختر و نوه ش تنگ نمیشه؟!
+ینی حتی نیم ساعت هم زیاد بود؟! :(
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۱۸
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ دی ۹۲ ، ۲۱:۲۶
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ دی ۹۲ ، ۲۱:۲۵
لوسی می