343.

مستر رفت مأموریت!
تنها ماندم :(
تنها در خانه..
:(

342.

الان از مهمونی یک همکار قدیمی برگشتم.
ممنونم ازش
که بعد از دو سال
منو یادش بود
و دعوتم کرد.

341.

بعضیا هستن
از سر و روی وبشون می باره که صادقانه نمی نویسند!
:|


+اینم نوعی از رفع عقده س!
+چرا هیچوقت دلم نخواسته بهشون بگم که خیلی تابلوئن؟!

340.

بعد از محل دوست داشتنی من

رفتیم خونه مامان

دعوتشون کردیم

به شیرکاکائو و دانمارکی :)

339.

دیشب تولدم بود

و مستر

با این پای توی گچ

منو برداشت و برد

همون جایی که دوست داشتم

:)

+ازت ممنونم مستر عزیز.

+البته تولد به تاریخ قمری :)

338.

داره با من بازی می کنه
صدای اذان میاد
سریع دستهاشو می بره بالا
که الله اکبر.
:)


+حواسش به همه جا هست.
+الهی من فدای تو :)

337.

دستم سوخت روش ماست زدم
پسرکم هم دید دستم ماستیه
رفت برام دستمال آورد تمیزش کنم..
:)

+الهی من فدای تو :*

336.

وقتی احساس میکنم
همه ی انتظارات رو دوش منه.
وقتی احساس می کنم هیشکی منو نمی فهمه.
وقتی احساس میکنم هیشکی درد منو نمیدونه.
:(
وقتی احساس میکنم این منم و یک دنیااااااا انتظارات..

335.

وقتی مادرجون به من میگه
به تو هم میگن فرزند؟؟!


+ یه هفته ای هس حال مامان خوب نیس
و من نتونستم برم بهش سر بزنم.
+کم کاری، حال بد...

334.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

333.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

332.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

331.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

330.

تاندون پای مستر بر اثر فوتبال کش اومد!
الان تو گچه!
:(

329.

به مستر گفتم:
ینی خونه ی جدیدمون میتونه خونه ی عشقمون باشه؟
گفت: هست.
:)


+و من گریه کردم.
گفتم: هیشکی نمیدونه من تو این خونه چی کشیدم.
:((