یکی از حسرتهام از گذشته م،
اینه که کاش مهندسی کامپیوتر رو انتخاب کرده بودم!
یکی از حسرتهام از گذشته م،
اینه که کاش مهندسی کامپیوتر رو انتخاب کرده بودم!
امروز پسرکم های های گریه کرد
و بهانه ی باباشو گرفت.
بعد به مستر زنگ زد
و گفت چرا اینقدر ماموریتتو طول میدی؟!
+خیلی سعی کردم از تماس گرفتن با مستر منصرفش کنم،
اما نشد،
دلش پر بود،
خوشحالم که در این ابراز احساسات پسرانه،
تو موقعیت مستر نبودم...
+ما رو ببخش پسرکم..
مدتها پیش،
یه روزی پسرکم بهم گفت:
"من میخوام تو خوشحال باشی"
هنوز صداش تو گوشمه،
یادم میاد که دغدغه ی تمام روزگار عمر من همین بوده!
+پشت این جمله ش برای من دنیا دنیا بغضه..
حضرت امیر_علیه السلام وسط روز میرفت برای تأمین معاش،
میفرمود من میخواهم سختیِ کارکردن برای تأمین معاشم را خدا ببیند!
+با خوندن این جمله،
غرور و افتخار
جای رنج ناشی از ماموریت های مستر رو در دلم گرفت..
+جناب پناهیان خدا خیرتون بده!
در انجامِ دو کار،
نه بنالیم، و نه غر بزنیم!
یکی کاری که منطقی و درست است،
و دیگری کاری که مجبوریم!
#نکته_های_پایان_نامه_نویسی!
+دکتر ابراهیم میثاق.
دین برای آدم بلند همت است
و به مذاق کسی که بلند پرواز است، خوش میآید.
باید ببینیم چه چیز آدم را از همت بلند باز میدارد؟
تربیتی که قلّهگرا نیست و قلعهمحور است،
تبلیغاتی که بزرگنمای اشیاء کوچک است
و هر نوع فقر مادی و جهل معنوی،
همت بلند را نابود و انسان را از پرواز ناامید میکند.
+سکوت میکنم!
چون مجبورم سکوت کنم!
+جناب پناهیان.
بانوی کوچک های بزرگ
وقتی تو پی نوشتهاش مینوشت:
"سبکبار به استقبال بهار برویم"،
لابد فکرشم نمیکرد این موضوع دغدغه ی این روزهای زندگی من خواهد شد!
اونقدر که
تقریبا تمام کانالهای تلگرامم رو حذف،
و اینستاگرام رو نیمه تعطیل کردم،
تا سبکبار و "بدون پایان نامه"،
به استقبال بهار برم!
+ممنونم بانوی کوچکهای بزرگ!
امروز مستر رسماً به سازمانشون سنجاق شد!
:)
+به همین مناسبت رفتیم غول خوردیم تو این سوز و سرما!
+بهت تبریک میگم عزیز.
وسوسه ی کسب موقعیتِ یک شغل به جانم افتاده!
:|
+در تخصصم نیست اما از پسش برمیام!
:|
دوباره به سرما رسیدیم.
چقدر ناجوانمردانه هوا سرد میشه،
اونم نه یه ذره و دو ذره!
خیییییییلی!
:|
مولایَ یا مَولایَ
أنتَ السُّلطانُ وَ أنَا المُمتَحَنُ
وَ هَل یَرحَمُ المُمتَحَنَ إلَّا السُّلطانُ؟!
+مولای من! ای مولای من!
تو سلطان هستی و من بنده ی گرفتار آزمایش،
و چه کسی جز سلطان میتواند به بنده ی گرفتار آزمایش رحم کند؟!
+گاهی باید این فراز مناجات حضرت امیر_علیه السلام را فریاد زد!
لحظه لحظه ی بودن مستر،
مثل کسب غنیمت بعد از سالها جنگ و قحطیه!
دوست دارم با تمام سلولهام این آرامش رو جذب کنم،
ما هر هفته سه روز وقت داریم از نعمات بهره برداری کنیم
و در انبار دلمان عشق ذخیره سازی کنیم
که تا چهار روزِ بعد از این آرامش،
آگاهانه درگیر جنگ و قحطیِ مجدد خواهیم شد!!
+یاد خواب عزیز مصر افتادم!
هفت گاو چاق و هفت گاو لاغری که همه شون رو خوردند،
تعبیرهفتگیِ ایام زندگی ماست!
حلقه ی در که صدا کرد دل از جا بجهد،
بشکنی پا!
چه نشستی؟!
نکند او باشد!
+از شهریار عزیز.
آدمی که درگیرِ شدنه
به مراتب شادتر از آدمیه که
درگیرِ داشتنه.
خدا کارش قابلیت دادنه
انسان کارش به فعلیت رسوندنه.
+خیلی عالی از عماد افروغ
+انقدر عالیه که دلم نیومد دوباره نذارم این پستِ منهدم شده رو.
دوم آبان نود و سه.