ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۰۷ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

ما رفتیم پرده خریدیم.

هه!



+کلا تو خرید رفتن خبره شدیم!

دیگه نهایتاً دو ساعته همه چیز رو میخریم و برمیگردیم

و خودمونو برای دیدن همه ی مدلها جهت انتخاب بهترین گزینه، خفه نمیکنیم!

و به همون خریدمون هم راضی تر هستیم :)

سابقاً اونطور بودیم!!

+ ممنونم از همه تون که در پست نظرسنجی برای پرده اینقدر مهربانانه کمک و راهنماییم کردین.

واقعا تک تک نظراتتون برام ارزشمند بود و برای تصمیم درست کمک کرد.

از همه تون خیلی خیلی ممنونم.
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۲
لوسی می

لایوم کیومک یا اباعبدلله..




+هی نوشتم و پاک کردم، نوشتم و پاک کردم،

هیچ جمله ای گویا تر از این برای شرح حالم نیست..

لایوم کیومک یا اباعبدلله..

رب ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحابه..

+زیارت عاشورا .. باید به تو پناه ببرم..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۶
لوسی می

چقدر تلخه شنیدن شهادت جوانی که تا یک ماه دیگه خدمتش تموم می شد،

تک پسری که تمام امید پدر و مادرش بود..

خدا رحمتت کنه.

الهی که با شهدای صدر اسلام محشور بشی...



+لایَوم کَیومک یا اباعبدالله..

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۱:۲۲
لوسی می

امروز هی شعر میخوندم

عزیز من، جیگر من، خوشگل من، پسرک!

و از این چیزا،

که پسرک میگه:

نگفتی قند من، عسل من، عشق من!

باید بگی عشق من!

میگم بله بله شما عشق منی :)

میگه من عشق هممممممه ام!

:)



+همیشه پسرک یادآوری میکنه که منو کیک تولد صدا کن.

بگو کیک تولد من! :)

و امروز هم میگفت من ژله، همزن و کیک تولدتم! اینا رو هم تو شعرت بگو!

:))

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۰۰:۰۱
لوسی می

امروز با کمک مامان رفتیم و شش عدد سرامیک رو برق انداختیم!

:دی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۳۴
لوسی می

رفقا! یه سوال!

به نظرتون بهتره برای پنجره ها،

کرکره بخریم یا پرده؟!



+البته فکر میکنم سوالم رو بد پرسیدم!

منظورم از کرکره پرده های کرکره ای بود.

پرده های زبرا رو دیدین؟

من خونه هایی دیدم که با اینها خیلی خوب شده

و با توجه به وضعیت بچه هام(!) به نظرم گزینه ی بدی نیستن.

هرچند که خب پرده چیز دیگری به نظر میرسه.

نظرسنجی مهمیه برام. نظرتون رو بگین لطفا.

+این عکس رو ببینین.

یه زاویه ی خونه ی ما این مدلیه. البته صرف نظر از سقفش.

حالا پرده هاشو ببینین چقدر ساده ست! ساده مختصر و مفید. نه؟

البته میدونم قشنگی پرده رو اصلا نداره. اما به اندازه ی پرده هم فضا گیر نیست.

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۲۸
لوسی می

امروز بخشی از زندگیمون در خونه ی جدید رو سرو سامون دادیم.



+الهی که همه و همه به زودی صاحبخونه بشن.

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۲
لوسی می

گاهی شرایط، کاملا و بدون اینکه متوجه باشیم

روی رفتار ما و اعصاب ما اثر گذاره.

من باورم نمیشه که از وقتی پدر و مادرشوهرم از اینجا رفتن،

مادری تا این حد مهربان و صبور شدم!

ههههه ههه!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۰:۱۱
لوسی می

اینکه میگن آقایون به فکر خودشون هستن

و اجازه نمیدن سطوح هورمونیشون به هم بریزه

و تا مشاهده کنن که اتفاق بدی براشون در جریانه

سریع به فکر حل و فصلش میفتن

کاملا درسته!


+برعکس خانم ها!

که فقط منتظر بهانه ان،

که خودشونو فدای بقیه کنن!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۰
لوسی می

خب دیگه طاقتم نیومد ترجیح دادم بگم که شرمنده ی قراردادن اون سوال هستم!

و گفتم!


:|


+عجب وضعیه!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۵۰
لوسی می

تو گروه خودمونی های تلگرام

یکی شبهاتی مطرح کرده بود توضیح خواسته بود

منم با بدبینانه ترین دیالوگ ممکن شبهه ای به شبهاتش افزودم!

و غافل شدم از اینکه بعضی اعضای گروه

مخاطبِ خاصِ شبهه ی من هستند! :|

الان رسما احساس نامطلوبی دارم.

اصلا چه معنی میده که نمیشه پیامتو از تو گروه برداری؟؟!



+ما بر سر آن عهد که بستیم نیستیم! :|

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۸
لوسی می

به علت بیماری مستر طفلکی امروز رو خونه بود،

و عصر رفتیم یه سری از خریدهای منزل نو رو انجام دادیم.

بعد که خریدها رو کردیم احساس کردم چقدر بی ذوقانه بعد از خرید رفتار میکردم!

در حالی که حتی تصورش هم بهم لذت میده که ما داریم برای خونه ی خودمون خرید میکنیم!

خب خیلی بهتر می بود که اینو به نیکی بروز می دادم.

نه؟!

:)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۹
لوسی می

امروز مشغول خوابوندن گل پسر بودم

ایشونم با تمام توان مقاومت می کرد و تلاش میکرد که غلت بزنه!

بس که تند تکونش دادم پاهام خسته شد دیگه رهاش کردم!

اونم از خدا خواسته غلت زد از روی پام اومد رو زمین به شکم.

منم تشکش رو انداختم روش گفتم برو!

دو دقیقه بچه همونطور ثابت موند و در نهایت دیدم که همون طوری خوابیده!!!

:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۲۴
لوسی می

ما بر سر آن عهد که بستیم نیستیم!

:|



+چرا خب؟ :((

دوباره از اول!

+مرتبط

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۶
لوسی می

نماز، نماز، نماز!

به نماز اهمیت ویژه بدهیم!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۴
لوسی می