ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۷۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

پسرک هنوز حروف اول رو به خوبی تلفظ نمیکنه.

دارم زیادی نگران و البته قدری عصبی میشم..

نگران از اینکه نکنه من باهاش کم حرف زدم که اینطور شده...



+راستش من از بعد از ازدواج فوق العاده کم حرف شده م..

البته تو خونه فقط!

تو خونه ترجیح میدم بیشتر سکوت کنم!

و فکر میکنم این مسبب تلفظات غلط پسرک باشه..

:((

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۷
لوسی می

برای دومین بار در سه روز گذشته

بچه ها رو تنها گذاشتم!



+پریروز برای اولین بار به مدت 4 دقیقه گذاشتمشون و رفتم خرید!

گل پسر خواب بود و پسرک مشغولِ تی وی.

+امروز هم وقتی برگشتم، دیدم پسرک داره برای خودش کتاب میخونه

و گل پسر همچنان خوابه،

به پسرک وعده ی جایزه دادم :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۴
لوسی می

برای اولین بار در عمر پنج ساله ی وبلاگ نویسیم به بازی وبلاگی دعوت شدم.

و کلی هیجان زده شدم که کسی منو دعوت کرده! :دی

و همون دقایق اول که اسممو دیدم به تک تک سوالات هی فکر کردم که چی بنویسم! خخخخ!

عقده ای بازی به تمام معنا!

حالا بعد از فروکش کردن هیجانات،

در این بازی شرکت میکنم که به دعوت و لطف آقای فروتن احترام گذاشته باشم.


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۴
لوسی می

پسرهای من از موقع نقل مکان به این خونه،

هر روز زودتر از دیروز بیدار میشن!

الان تایم بیداری به هفت و نیم رسیده!

خدا رحم کنه!

:))



+همینطوری بمونه راضی ام :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۶
لوسی می

یک هفته ای هست که تصمیم گرفتم هر روز صبح

بچه ها رو حداقل نیم ساعت

با هدف آفتاب گیری و تأمین ویتامین دی

ببرم بیرون.

چند روزی این کار رو کردم و اصلا هم حاضر نبودم کوتاه بیام

اما خیلی برام سخت بود،

ماشالله گل پسر حسابی سنگینه و من هم که مشکل منع حمل بار دارم،

اما با همه ی سختیش به تصمیمم پایبند بودم

اما امروز ناگهان یادم اومد که خونه مون از سمت طلوع خورشید محرمه :)

خلاصه که ساعت هشت نیم تا نه که تایم صبحانه خوری امروزمون بود

پرده رو کشیدم و پنجره رو باز کردم و با بچه ها جلوی آفتاب صبحانه خوردیم :)

لذتی که در این صبحانه برای من وجود داشت وصف نشدنیه :)


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۴
لوسی می

قبلا چند بار گل پسر دکمه های کی بورد لپ تاپ رو کنده بود

و من با یک فشار خیلی ساده اونها رو جا انداخته بودم

امروز که بعد از نزدیک یک ماه لپ تاپ رو باز کردم

دیدم تمام دکمه هاش آغشته به بیسکوییت های چسبیده ست.

این تجربه منو کاملا گول مالید،

تصمیم گرفتم یکی یکی دکمه های لپ تاپ رو بکنم و زیرش رو تمیز کنم!!

یک ساعت تمااااااااااااام درگیر جا انداختن دکمه ی ALT بودم با کلییییییییی استرس!

:((

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۹
لوسی می

واقعا چقدر این لپ تاپ خوبه!

لپ تاپ عزیزم!

بمان با من!

بمان همیشه...



+چطوری با موبایل و تبلت پست میذارین؟ من که کم آوردم رسما!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۸
لوسی می

انقدر خسته ام که اصصصلا حال ندارم کار کنم.

خونه ما هنوز به حالت نرمال نرسیده

امروز پدرشوهر میاد

و ما دیروز رفتیم و خونه ی سابق رو تمیزکاری کردیم

و وقتی برگشتیم من اصلا نفهمیدم اعضای خانواده هرکدوم کی و کجا خوابشون برد!



+منم باز دارم فکر و خیالات میکنم!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۹
لوسی می

اینکه کسی هم پیدا بشه

که شگفتانه وار روزت رو تبریک بگه...

:)



+روز چپ دست ها مبارک.

+محض دلخوشی:)


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۳
لوسی می

امروز مستر به زور(!) در معرض تغییر وضعیت قرارداد شغلی قرار گرفت.

بهت تبریک میگم مسترم.

:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۰
لوسی می

دو هفته از سکونت ما در این خونه میگذره

و شاید یکی از پر رویدادترین ایام زندگی من بوده باشه.

دو هفته پرررررررر از احساسات متفاوت

که بعضی هاش به غایت نایابه و در زندگی آدمها خیلی کم اتفاق میفته

باورم نمیشه این دو هفته این قدر عجیب گذشته باشه..


+احساسات مادرانه،

همسرانه،

و شخصی

و توهمی!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۷
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۵۲
لوسی می

تو مراسم به پدر مستر فکر میکردم..

و فکر کردم که این آدم رو فقط میشه بخشید...

این آدم هیچ ارزشی برای فکر کردن حتی ندارهههه..




+برام جالبه در تمام روزهایی که من داشتم فکر میکردم چطور کدورتش رو رفع کنم

و چطور پاشون رو به خونه م باز کنم

اون داشت فکر میکرد چطور از شر من خلاص بشه و حتی دقیقه ای منو نبینه..

هه!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۱
لوسی می

همیشه به خاطر داشته باش

تنها و تنها کارنامه ای که اهمیت داره،

کارنامه ی افکار و گفتار و اعمال تو در نزد خداست.

و این کارنامه در نظر بقیه هرچه که هست اصلا مهم نیست..

برای کارنامه ی الهیت ارزش قائل باش..

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۹
لوسی می

وقتی پدرشوهر متوجه میشه که ما عازم دیار ییلاقی هستیم

و با مستر تماس میگیره که بگههههه

خانمتو نیار خونه ما!!!



+الحمدلله..

+برای شرکت در مراسم چهلم این شهید میریم..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۳
لوسی می