ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیشب استارت مطالعه برای دکترا رو زدم!

بیست صفحه خوندم! :دی

نمیدونم تا موقع کنکور وقت میکنم چقدر درس بخونم،

و نمیدونم این چیزهایی که میخونم چقدر تو درصدهام و رتبه م اثر داره،

چون فرصت خوندن منابع وجود نداره،

و دارم جزوه ی مثلا آماده میخونم.

اما خب تصمیم گرفتم این مدت رو از دست ندم.

بالاخره بیست روز مونده دیگه.

بیست روز هم خودش بیست روزه!

اگر می تونستم روزی ده ساعت درس بخونم،

عملا مطالعه ی خودم رو به نصف رتبه های یک رقمی رسونده بودم!

اونطوری شاید به رتبه ی خوبتری امید میداشتم.

اما میدونم فرصت نمیشه. :((




+توکل بر خدا.

+الان بیشتر خوشحالم که رشته ی امتحانیم گرایش مورد علاقه ی من نیست و اگر قبول نشم خیلی افسوس نمیخورم!

ولی خب دوست دارم قبول بشم!

+اگر بازیهای اون آقا و گیرهای الکی استاد مشاورم نبود یه ماه زودتر پایان نامه رو تحویل داده بودم الان وسط درس خوندن بودم! :|

+ممنون از دعاهایی که برای برادر دوستمون کردین الحمدلله به خیر گذشته، حالا برین نذرهاتونو ادا کنین :)

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۵
لوسی می

من نمیدونم که آیا من خیلی بی خیالم،

یا واقعا ملت بیکارن!

مادرهای همکلاسی های پسرک،

به نحو عجیبی تو فعالیتهای کلاس مشارکت دارن،

یه سوره که بچه ها حفظ میکنن،

جشن میگیرن و کیک و شیرینی و هدیه برای همه ی بچه ها میفرستن مهد!

مربیشون بهشون کلمه ی انگلیسی یاد میده،

اونا فلش کارتشو میخرن می فرستن!

دهه ی فجر میشه شرشره درست می کنن می فرستن،

امروز عکس یه روزنامه دیواری گذاشتن تو کانال که اینو فلانی درست کرده!

بابا بی خیااااال!

اینقدر مشارکت واقعا عجیب نیست؟

شایدم من عجیبم که اینقدر بی خیالم!

هوم؟! :|

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۵
لوسی می

دو هفته وقت دارم اصلاحات پیشنهادی پایان نامه رو انجام بدم.

خب منی که فایل وردش رو ندارم الان چه کار باید بکنم؟!

:|



+حوصله شو ندارم واقعا! :|

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۳۴
لوسی می

دیشب مثل همه ی شبهای دیگه،

رفتم که بخوابم،

و ناگهان،

یه وحشت عظمایی به جانم وارد شد،

از اینکه واقعا واقعا و واقعا ما مردنی هستیما!

تا حالا شده با دقت به این موضوع فکر کنین؟

و خودتون رو تو لحظه ی رفتن تصور کنین؟!

به اینکه بعد همه چیز تموم خواهد شد و ماییم و کوله باری که داریم،

و ماییم و اطرافیانی که دیگه نداریمشون!

به اینکه این قضیه شوخی نیست.

که قضیه الکی نیست،

که واقعا این زندگی دنیا تموم شدنیه،

که واقعا واقعا واقعا روزی زیر خروارها خاک خواهیم بود،

که دنیا به هیچ کس رحم نکرده و بهترین مخلوقات عالم از دنیا رفته ن!

وای اصلا نمیتونم براتون توصیف کنم که این تصور چطور تمام وجودم رو خشک کرده بود!

می ترسیدم که هر لحظه ناگهان عزرائیل نازل بشه و بگه وقت تمومه جانم!

چطور می تونیم اینقدر بی خیال زندگی کنیم وقتی که وعده ای که به ما داده شده واقعا قطعی و حتمیه و قطعی بودنش بارها بهمون ثابت شده؟

که هیچ کس در دنیا باقی نمی مونه و خدا استثنایی  بر ما قائل نیست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۱
لوسی می

فَاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنَّکم غالِبونَ

با ورود امام همان مطلبی که خدای متعال به اصحاب موسی فرمود،

در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقق پیدا کرد.

وقتی وارد شد، خدای متعال غلبه را ثبت کرد و تمام شد.




+توصیف رهبر انقلاب از روز ورود امام.

۷۵/۱۱/۱۲

چه تعبیر لطیفی واقعا. عاشقش شدم :)

+سوره ی مائده آیه ی 23

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۰
لوسی می

امروز جهت سپاس گزاری از پدر و مادر مستر،

بابت روزهایی که برای دانشگاه رفتن من بچه ها رو نگه داشتن،

و حتی روزهایی میومدن دنبال بچه ها،

که من ناچار نشم تا خونه ی اونها ببرمشون،

و صبوریشون در این روزهای اخیر،

به صرف شام دعوتشون کردیم.



+مستر هم با پسرک و پسر عموش رفتن استخر!

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۱۴
لوسی می

بعد از دفاع،

رفتم از استاد داورم تشکر کردم،

بابت همه ی دورانی که برای پایان نامه م پیگیر بود.

و اصلا یادم اومد که صحبت بهاره با همین استاد باعث شد که من انگیزه پیدا کنم و حوالی تیرماه استارت انجام پایان نامه رو بزنم!

وگرنه معلوم نبود چقدر کارم طول می کشید

و قطعا حالا حالاها تموم نمیشد! :|

با توجه به اینکه تو صفحه ی قدردانی نشد اسمش رو بیارم

(یعنی استاد راهنمام گفت که تشکر از داور تو صفحه ی قدردانی مرسوم نیست و من حذفش کردم!)

حالا به نظرتون چطور میتونم ازش به نیکی تقدیر کنم؟!

خیلی تو فکرشم و احساس میکنم خیلی بزرگوارانه برام وقت گذاشته!

نمیدونم اصلا لازمه؟

یا بهتره کلا بی خیالش بشم؟!




+انصافا دو برابر خود استاد راهنمام و چهار پنج برابرِ مشاورم برام وقت گذاشت!

البته نه به این معنی که همه ی کارهامو ساپورت کرد!

به این معنی که استاد راهنما و مشاورم خیلی کم وقت گذاشتن! :)))

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۵۹
لوسی می

زمستون که میشه و همه از برف و برف و برف حرف می زنن،

احساس میکنم یه مشکلی دارم حتما!

من اصلا آدم برف دوستی نیستم!

دوست دارم باریدن برف رو تماشا کنم،

اما فقط در همین حد!

برعکس بارون که همیشه دوست دارم زیر بارون قدم بزنم،

اما برف نه!

چرا؟

چون از اینکه جمع بشم تو خودم و هی نگران باشم که مبادا سر بخورم و پخش زمین بشم خوشم نمیاد!

راستش زمستان، اون وقتهایی که بدون برفه، برای من مصداق کاملی از شعر اخوانه،

و وقتی که برف داره خیلی خیلی قشنگه اما فقط برای تماشا و نه برای حضور در وسط صحنه!

نه اینکه آدم برفی درست کردن رو دوست نداشته باشم،

دوست دارم، اما هیچوقت هم براش بال بال نزدم!

شد شد، نشد نشد!

اما این روزها، به شدت از کمی بارش شهرم نگرانم!

خدایا برفی بارونی چیزی! لطفا!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۰
لوسی می

گل پسر اومد تو بغلم،

همو در حد پنج ثانیه در آغوش کشیدیم و رفت.

بعد اومد گفت دوباره! دو تا!

دوباره همو در آغوش گرفتیم،

رفت و اومد گفت سه تا!

و سه باره..

چهارتا!

چهارباره!

الان دهمین باره که اومده تو بغل من!

:))

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۴
لوسی می

چند ماه پیش یه برچسب زرد رو صفحه ی مدیریت وبلاگم زدم،

که کارهایی که باید تا آخر امسال انجام بدم رو روش نوشتم،

اولین موردش این بود که دفاع کنم!

دیشب شماره ی یک رو حذف کردم :)

چه حس خوبیه :)



+خونه مون چیزی فراتر انفجار، یا فراتر از منطقه ی جنگ زده، یا بازار شام،یا هرچیزیه که در این وضعیت شلوغی و به هم ریختگی، میشه بهش تشبیه کرد!

امروز و فردا فقط باید خونه رو مرتب و جمع و جور کنم!

این روزها به چراییِ ضرورت وجود خودم در خونه پی بردم! :|

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۵۹
لوسی می

امروز صبح،

من بودم و

مستر و

چهار تا استاد و

یک جلسه ی دفاع و

یک پایان نامه با درجه ی عالی و

دیگر هیچ!

:)



+الحمدلله تموم شد.

+حدود سه سال و نه ماه از روز دفاع پروپوزالم گذشته! :|

منی که اون روز داشتم پر پر میزدم که تأخیر نشه و یه روزی از پروپوزالم دفاع کنم که برای رعایت فاصله ی زمانی تا شهریور همون سال بتونم از پایان نامه م هم دفاع کنم(اتفاقی که نیفتاد و دفاع من به ترم بعدش موکول شد و من حسااااابی اون روز حرص خوردم از دست استاد مشاورم!) حالا بعد از سه سال و نه ماه از پایان نامه م دفاع کردم! آدمیزاد از هیچ چیز آینده ش و تصمیماتش و چرخشهای سیب زندگیش در سقوط از درخت دنیا خبر نداره..

تو این سالها اتفاقات زیادی برام افتاده و واقعا نمیتونم بگم از این همه طولانی شدنِ ارشد خیلی دلخورم! نه! من چیزی رو از دست ندادم. من الان خیلی چیزها تو زندگیم دارم که هیچ دلیلی برای حسرت درس وجود نداره و نتیجه هم که الحمدلله رضایت بخش بوده.

و مهمتر از همه اینکه از کیفیت دوره ی ارشدم راضی ترم نسبت به دوره ی کارشناسیم. این خودش خیلی مهمه :)

+چیزی که برام جالب بود این بود که هم استاد داورم و هم راهنمام، این درجه رو حق من میدونستند به خاطر زحمتی که کشیدم و "صداقتی" که تو انجام پایان نامه به خرج دادم! ههههه ههه!

و انصافاً برای این پایان نامه خیلی زحمت کشیدم. نه اینکه بگم بقیه زحمت نکشیدن برای کارهاشون، چرا شاید بیشتر از من زحمت کشیدن، اما من عملا یک سال مداوم درگیر کارم بودم و از یاد گرفتن نرم افزارها و شرکت کردن تو کلاسها و مراجعات حضوری و تماس تلفنی با خبرگان و هیچ چیز و هیچ چیز دریغ نکردم و عملا ماهیگیری یاد گرفتم در حالی که همه ش با یک برونسپاری کاری و خرید ماهی حل میشد! خدا رو شکر میکنم که نتیجه ش رو دیدم و الان لذتش رو می چشم هرچند که بیش از لذت از نمره ای که گرفتم، این نتیجه باعث شد از مصاحبت با اساتیدم در دوره ی ارشد لذت بیشتری ببرم..

+الان نزدیکه چهل ساعته که فقط یک ساعت خوابیدم! من میرم بخوابم و کم خوابی این ده روز رو جبران کنم :)


ممنونم از تک تکتون به خاطر روحیه دادنهاتون و صبوریتون در تمام مدتی که از پایان نامه م نوشتم. آی بلاگرهای خیلی خیلی دوست داشتنی :)


۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۵۹
لوسی می

به پای این پایان نامه،

چیزهای زیادی یاد گرفتم!

از هویت اصلی پایان نامه که تحقیق علمی بود که بگذریم،

دو سه تا نرم افزار بابتش یاد گرفتم،

که آخریش پرزیه! :)

آقا من عاشق پرزی ام.

:))



+هرچند که پاورپوینت افکتهای منحصر به فردی داره،

اما پرزی با چهارتا زوم این و زوم اوت، کل اون افکتها رو انگار ساپورت میکنه!

بعد اینکه کلا راحت تر از پاورپوینت هم ساخته میشه و کلی هم حرفه ای به نظر میاد(البته پاورپوینت حرفه ای منظورمه!)

اگر ارائه ای چیزی داشتین پرزی رو از دست ندین،

منم حاضرم براتون انجام بدم. :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۲
لوسی می

اگر این متن تقدیم رو تو پایان نامه ای دیدین،

قطع به یقین بدونید پایان نامه ی منه!

:)



+پست موقت.

+در تمام طول دوره ی مرخصی داشتم بهش فکر میکردم و روزهای آخر،

جملاتم اون چیزی شد که اصلا تو این مدت بهش فکر نکرده بودم! :))

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۹
لوسی می

به مسئول آموزش میگم تاریخ دفاع کیه؟

میگه معلوم نیست. تو دو سه روز آینده یه بعد از ظهر باهات تماس میگیرم میگم فردا صبحش بیای و سر راهت هم دو کیلو میوه بخری بیاری!


:/

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۱۰
لوسی می

هشدار: این متن واقعا طولانیه و هیچ ارزشی جز واقع نگاری روز اول بهمن ماه نداره.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۳۹
لوسی می