ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۵۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

در اتفاقی بی سابقه،

من از فرط خستگی یهو و بی اختیار به مدت نیم ساعت خوابم برد،

و در نتیجه ی این غفلت،

پیتزای دیشب ما کل نونش سوخت،

و جزغاله شد به تمام معنا!

لذا ما موادشو خوردیم!

:|

من یه مقدار از خمیر و مواد رو برای بچه ها کنار گذاشته بودم،

اونا رو گذاشتم که مثلا از شرمندگیم جلوی مستر کم کنم!

اما چون پنیر پیتزا رو دوباره گذاشته بودم تو فریزر،

پنیر ورقه ایِ 9595 *تو یخچال داشتیم اونو استفاده کردم،

یه پنیر بی مزه و افتضاحی بود که بهتره نگم اصلا!

و مستر در کپ شدید به سر می برد،

که پیتزای اول که جزغاله بود،

پیتزای دوم هم بی نظیر در بیمزگی!!

در نتیجه مستر با تمام همراهی ای که کرد،

و دلجویی و دلداری و همدردی ای که انجام داد،

نهایتش کم آورد و رفت کره و خرما خورد!

اما من نشستم پای دست پختم،

و مسئولیت همه شو شخصاً به عهده گرفتم!



+خلاصه که أهم ادعیه ی ما در لحظات آخرین سحر ماه مبارک این بود:

خدایا ما یه جهالتی کردیم خودت کفایتمون کن! :))

* قابل توجه تولید کنندگان!

ما همانطور که کالای مرغوب را حمایت میکنیم،

از کالاهای کاملا غیرمرغوب و بی کیفیت هم برائت میجوییم!

شوخی نداریم با کسی!


+امروز اولین روزی بود که پسرکِ جانم رو به اصرار خودش برای سحری بیدار کردیم.

و او هم پیتزای بی مزه رو خورد ولی هیچی نگفت!

باورم نمیشد که تا صداش زدم با چشمهای عمیقاً خواب آلود از جا پرید و گفت:

ممنون مامان یادت بود منم بیدار کنی. :)

عزیزم کِی این همه بزرگ شدی؟!

:*

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۱:۲۷
لوسی می

در اقدامی انتحاری،

من و مستر تصمیم گرفتیم،

برای سحری روز آخر،

پیتزا بخوریم.

خیلی سالک طور!

:))



+همه گفتن نکنید که تشنه میشین،

اما خب ما میخوایم تابو شکنی کنیم و امتحان کنیم!

خودم هیچکسی رو نمیشناسم که سحری پیتزا خورده باشه.

دعا کنید تا فردا شب دووم بیاریم.

:)

+التماس دعا در لحظات سحرگاهِ آخر...

دعاگوی شما هستم.

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۵
لوسی می

به کودکان خود بیاموزید،

که همیشه میتوانند بیشتر بخواهند،

و درخواستشون رو مطرح کنند،

و مهم است که بیاموزید که ممکن است در قبال درخواستشون "نه" بشنوند.

و این پاسخ اصلا جای ناراحتی نداره.

مهم گفتن درخواست هست،

و تصمیم درمورد درخواست ما،

با طرف مقابله.



+خوبه خودمون هم یاد بگیریم!

این یکی از معضلات رفتاری اکثر ماست که انتظار نه شنیدن نداریم و در قبال نه شنیدن دلخور میشیم،

و اعصاب و روان خودمون و بقیه رو به بازی میگیریم!

یکی باید به من بیاموزه اینا رو! :|

+ یکی از اصول پنجگانه ی تربیتی کتاب "بچه ها بهشتی هستند"، از دکتر جان گری.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۶:۲۰
لوسی می

چطور میشه بچه ها رو

از بازی با خاک گلدونها

و ریخت و پاشش منصرف کرد؟؟!



+بالاخره کِی وجود گلدون تو خونه برای بچه ها عادی میشه؟؟!

آهای مامانای گلدون دااااار!

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۰:۵۲
لوسی می

وقتی کسی از ما ناراحته،

و داره این دلخوریشو بهمون میگه،

حداقل انسانیت اینه که خودمونو از دلخوریِ او متاسف نشون بدیم.

اینکه زل بزنیم تو چشماش

و یه جوری برخورد کنیم

که اصلا مهم نیست که ناراحتی،

یا من تعجب میکنم که تو چرا ناراحتی،

یا چقدر تو بیخودی حساسی،

باعث میشه اون احتمالا دلخورتر و شاید حتی عصبی بشه،

و بعد میشود آنچه که نباید بشود!

در حالی که بروز تاسف از جانب مخاطب،

همه چیز رو خیلی سریع رفع میکنه!



+اینها جزئیات مهارتهای ارتباطیه که شاید از نظر ما خیلی مهم نباشه،

اما واقعا همین جزئیات گاهی باعث بروز مشکلات بزرگ بین خانواده ها یا دوستان میشه.

+البته حواستون باشه که اونی که از شما دلخوره،

آدم با جنبه ای باشه و این مدلی نباشه!
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۰:۴۹
لوسی می

تو نگاه عموم مردمی که تو راهپیمایی شرکت میکنند،

(علی الخصوص راهپیمایی روز قدس)

این جمله موج میزنه:

"بهت افتخار میکنم؛

و ممنونم که هستی."

:)



+شما هم دیدین تا حالا؟؟!

+تو راهپیمایی روز قدس نور و رحمت موج میزنه.

الحمدللهِ عَلی ما هَدانا.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۳:۳۶
لوسی می

احوالشو می پرسم،

میگه حالم خیلی بده،

مدااام تو دستشویی ام،

مدااام حالت تهوع دارم،

مدااام افقی ام!

میگم: نگران نباش این ماهیت بارداریه دیگه.

خیلی زود میگذره بعد دلت تنگ میشه برای همین لحظه ها.

میگه: سالهاست منتظر این لحظاتم،

چرا باید ناراحت باشم؟

حتی دوست ندارم این روزها زودتر بگذره!


و من یادم میاد وقتایی رو

که برای گل پسر احوالات ناخوش داشتم(+ و +

و گاهی با خودم فکر میکردم

آیا باز هم فرزندی خواهم خواست؟

و آیا باز هم خودمو تو چنین شرایط وحشتناکی گرفتار میکنم؟

:|


تا برای یه نعمت بی تاب نشده باشی،

و مدتها در پیِ ش ندویده باشی،

ارزشش رو درک نمیکنی،

و قدرش رو نمیدونی،

و اعجاز و لطفی که در پسش هست رو نمی بینی.



+متاسفانه این برای نود و نه درصد جزئیات و کلیات زندگیمون صادقه.

تو همین روزهای آخر رمضان خودمون رو آپدیت کنیم،

و وضعیتمون رو از ورژنِ آدمهای بی تفاوت نسبت به نعمتهای بی منت،

به ورژنِ آدمهای شکرگزاااااار تغییر بدیم.

"إعمَلُوا" آلَ داوُدَ شکراً وَقَلیلٌ مِن عِبَادِی الشَّکورُ (13سبأ)

ای آل داوود شکر به جای بیاورید. و اندکی از بندگان من شکرگزارند.

شاکر نباشیم، شکور باشیم و شاکرانه "عمل" کنیم.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۷:۱۳
لوسی می