ناهار امروزمون از پایه و اساس ارگانیکه!
ان شالله که روزگار همه ارگانیک باشه.
+مرغ کیلو ده تومنی! :))
ناهار امروزمون از پایه و اساس ارگانیکه!
ان شالله که روزگار همه ارگانیک باشه.
+مرغ کیلو ده تومنی! :))
اساسی افتادم رو دور کنکور.
هر روزم پر از انگیزه ست.
کاش امسال واقعاً سال من باشه.
میشه خدا؟
میشه؟
پدر مستر به من میگه:
برای این بچه ها بستنی بخرم که اشکالی نداره ها؟
پسرک میگه:
نه! اتفاقا خوشحالمون می کنین!
:)
دیروز رفتیم جگرزنون خونه ی برادر مستر،
و افتادیم تو وادی انتخاب رشته ی دخترش!
خب متاسفانه رتبه ش چیزی تو مایه های افتضاحه،
اما خب من براش امیدوارم.
+خیلی نگران داداشمم.. خدایا خودت کمکش کن.لطفاً.
او رو کفایت کن به جبران همه ی چیزهایی که نداشته.
خیر و صلاح پیش بیاد برای همه ی کنکوریها ان شالله.
دیشب رفتیم حرم،
من نمیدونم وقتی برای بار آخر حرم رفته بودی،
چطور درخواستت رو گفتی،
که اینطور تایید شدی.
+الهی انی اعیذهما بک و ذریتهما من الشیطان الرجیم.
خدایا من هرکدوم از پسرهامو نذر یکی از اولیائت کردم،
و هر دو رو نذر امیرالمومنین،
خدایا مبادا برای رشد دادن اونها به ظرفیت من نگاه کنی،
که من هیچم،
مبادا اونها رو به جرم گناه من زمین گیر کنی،
مبادا به خاطر بی ظرفیتی من به اونها هم ظرفیت ندی
خدایا من میدونم که هیچی نیستم،
ازت خواهش میکنم نذرم رو بپذیر،
و پسرانم رو بپذیر،
و برای این پذیرش به من نگاه نکن..
به نامشون، و نیتی که مادرشون داشت نگاه کن.
من هیچوقت نمیتونم اونی باشم که باید،
اونی که لایق مادریِ دو شیعه ی بزرگ از شیعیان امیرالمومنین باشه،
اما تو رب العالمینی،
پرورششون با تو باشد ای رب العالمین. ای کاش که به قبول حسن از من بپذیری.
از لحظات ناب جریان و فوران عشق اون زمانهاییه که
از گل پسر می پرسیم اسمت چیه!
:)
امروز هوای حرم به دلم زده،
کاش میشد حرم باشیم.
+شهید حججی همه ی زندگی من رو از هم پاشید،
همه ی زندگی و شخصیت و هویت منو به یک باره داغون کرد..
حالا همین آدم امروز میاد حرم،
او امروز تو حرمه،
من مطمئنم.
و کاش میشد من هم باشم...
حاصل مرگ گل سرخ است عطر ماندگار
پس ملالی نیست گر از گل می بُرد عطار، سر!
شمع بی سر زنده می ماند که من باور کنم،
روی دوش مرد گاهی می شود سربار، سر!
چون طلب کرده است از اهل وفا دلدار، دل،
در طبق با عشق اهدا میکند سردار، سر!
دل به یک دست تو دادم؛ سر به دست دیگرت،
زیر سر بگذار دل، یا زیر پا بگذار سر.
+لایومَ کَیومُک یا اباعَبدللهِ_علیک السلام.
+شعر از محمد زارعی.
وقتی اساتید سر روش انجام پایان نامه ی من با هم کنار نمیان!
+این خیلی نامردیه.
این حرفها رو باید تو دفاع پروپوزال میگفتید!
این نامردیه!
همه ش این حرف همسر شهید تو گوشم می پیچه
که میگفت: این هفته های آخر مدام روزه میگرفت،
مدام هیئت میرفت،
و کاملاً حواسش بود،
و مراقب بود،
که مبادا اتفاقی بیفته که توفیق رفتن رو ازش سلب کنه...
+ما داریم چه کار میکنیم؟ حواسمون به چی هست؟ مراقب چی هستیم؟
+کاروان رفت و تو در راه و بیابان در پیش،
کِی روی؟ ره که ز پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
امروز برادر مستر اومد خونه مون،
و دوباره نشستیم با جاری جان از بد روزگار گفتن!
درگیر کار آماری پایان نامه ام،
میخوام خودم انجام بدم،
و میخوام مسلط باشم به کار،
و میخوام جای ایراد باقی نگذارم.
+از اینکه هنوز مامان گاهی میگه تو دیگه مثل دبیرستانت نیستی،
یا اینکه میگه فلانی انتظارش از تو بیشتر بود ولی مطابق انتظارش نبودی(که معلوم نیست چرا مطابقش باید باشم)،
و بعد خواهرم رو موفق میدونه،
و من رو ناموفق بسیار شاکی میشم.
ازاینکه اگر من متفاوت شدم به خاطر همه ی شرایط غیرحمایتی ای بود که اونها با من داشتند،
در کنار همه ی شرایط حمایتی ای که خواهرم داشت.
از اینکه نمیتونه یه ذره حمایت کنه و اینقدر به رو نیاره، حس بدی پیدا میکنم،
خواهرم خودش همراه تره تا مامانم!
من امسال پر از انگیزه ام.
پر از انگیزه های مثبت و منفی برای بلند شدن،
تا بزرگ شدن برای خودم.
دوباره لوسی می شدن.
من یک لوسی می هستم.
من میتونم.
وقتی مستر مأموریت بود،
پسرک میگفت:
یه روزی بابام از کارش میاد کنار،
اون روز دیگه برای همیشه کنار ما می مونههه.
:)