ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۲۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

با اینکه همچنان هال پذیراییم آشفته است ولی حس خوبی نسبت به خونه‌تکونیم دارم. 

شاید چون اولین ساله که واااقعا از بیخ و بن همه چیزهایی که میشد شست رو شستم!

و موفق شدم حتی خط خطی‌های خودکاری روی دیوار رو پاک کنیم.

امروز دهمین سالگرد عقد من و مستر،

روز پدر،

روز تولد مستر،

و سالگرد ملی شدن صنعت نفته :دی.

حالا با وجود همه‌ کارهایی که باقی‌مونده بچه‌ها رو میذاریم خونه پدر مستر و میریم سالگرد دهم رو که منطبق بر روز خیلی خیلی مقدسیه جشن بگیریم.

ما یازدهمین سال اشتراک هویتهامون رو تقریباً در لحظه تولد مستر، جشن می‌گیریم.

مستر عزیزم در اولین دقایق چهاردهم‌رجب المرجب به دنیا اومده.

و بدین ترتیب در دفتر کون و مکان،

نام علی آمدش از آسمان ^_^



+به مناسبت این روز سال آینده برای من سال مطالعه نهج‌البلاغه خواهد بود، ان‌شالله :)

عیدتون یه عاااالمه مبارک.

و التمااااس دعا.


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۰۳:۱۴
لوسی می

امروز بعد از اینکه نماز ظهر و عصر رو به امامت آقای دکتر برگزار کردیم، موقع بازگشت به اتاق جلسه خواستم یه پیشنهادِ هیجان‌انگیز و تا قسمتی هم سادیسماتیک مطرح کنم و برای مستر نوشتم که :"به نظرت آقای دکتر رو برای جمعه دعوت کنم به دعای ندبه؟"😎

و این پیام رو به اشتبااااااه برای خودِ آقای دکتر ارسال کردم! 😣

بدین ترتیب آقای دکتر اینطوری به خونه ما دعوت شد! 😑



+میگم تشریف بیارین خوشحال میشیم. میگه: حالا اول شما مشورت‌هاتونو بکنین! 😅 :دی

+حجم شرمندگی و خجالتم از این اتفاق قابل بیان نیست... فقط خدا رو شکر میکنم که تک تک کلمات پیامم مودبانه و محترمانه بود!😶😶

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۲۷
لوسی می

از وقتی فهمیدم جلسات هماهنگی و بارش فکری و بحث و گفتگومون جزو حساب کتابهای حقوقی و درآمدی قرار نمیگیره کلا انگیزه شرکت در جلسات رو از دست داده‌م!

میدونم از خلوص نیت به دوره، ولی آخه خداوکیلی بدون هییییچگونه منفعت مادی و معنوی، چطوری باید خودم رو راضی کنم که بعد از یک روزِ فوق سخت در خانه تکانی و در شرایطی که هنوز آشپزخونه‌م رو هواست و یه عالمه کارِ فوقِ ضروری باقی مونده، در آخرین صبحِ غیرِ تعطیل سال پاشم برم جلسه که پیک نوروزی و مشقِ عید دریافت کنم؟! :/

نه خدایی شما بگو!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۲
لوسی می

یادتونه دقیقا ده روز پیش قرار شد مقاله‌مو بدم استاد مشاورم بخونه که فقط بگه ویرایش میخواد یا نه؟

براش مقاله رو فرستادم جواب نداد. دوباره ایمیل یادآوری فرستادم جواب نداد. امروز پیام فرستادم که ایمیلمو اصلاً دریافت کردین؟

فکر میکنی چی جواب داده؟

نوشته:" سلام. ان‌شالله بعد از عید"

یعنی کارد بزنی خونم درنمیاد از بس که عصبانی‌ام.

هرچی میخوام گذشته‌ها رو فراموش کنم و باهاش از در دوستی در بیام نمیشه که نمیشه! یادمه همین نوع تعللات ایشون باعث شد که پایان‌نامه من سه سال طول بکشه! وگرنه اگر به موقع پروپوزالمو امضا کرده بود من همون شهریور نود و سه پایان‌نامه‌مو دفاع کرده بودم. همون موقع که ازش میخواستم امضا رو بده گفت اولویت من با دانشجویان خودمه که راهنماشونم، نه اونایی که مشاورشونم! :/

به خاطر سه هفته تعلل ایشون من پنج ترمه شدم و بعدم که گل پسر اومد و این قدر طولانی شد(البته قبول دارم آدم خودش انقدددودر باید سریع باشه که برای استاد بازه تلرانس زیادی باقی بمونه ولی این نباید باعث بشه که استاد هم بی تعهد رفتار کنه).

الان خیییلی شاکی‌ام. خیلی!


+منتظرش نمی‌مونم. مقاله رو ارسال میکنم نهایتش اگه اکسپت نشد ویرایشی که فرستاد رو برای یک نشریه دیگه میفرستم.

+عنوان: اثر پروانه‌ای یعنی یک تغییر جزئی در شرایط اولیه(مثل بال زدن یک پروانه در آسیا) میتونه به نتایج پرهزینه و غیرقابل پیش‌بینی منجر بشه(مثلا طوفان در آمریکا)


++قبلا وقتی تو گوشیم تب‌های کروم رو مینیمم میکردم و دوباره بازشون میکردم صفحه رفرش نمیشد و از وضعیت قبلیِ صفحه، کارم رو ادامه میدادم. الان تا بیارمشون بالا رفرش میشن و همه سیو نشده‌ها از بین می‌رن، کسی میدونه چرا؟

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۴۶
لوسی می

خداوند تمام ویژگی‌های خودش رو به انسان افاضه فرموده. و اگر انسان به مقام خلیفه اللهی و انسان کامل برسه نماینده و وجه خدا در زمین خواهد بود. ولی دو ویژگی در پروردگار هست که خداوند نمیتونه اونها رو به انسان افاضه کند. یعنی اصلا شدنی نیست. میدونید اون دو ویژگی چی هستن؟ :)

همینطوری خواستم معما طرح کنم.


+قاب قوسین فاصله میان خداوند و پیامبر در هنگام معراج پیامبر صلوات الله علیه هست. فاصله‌ای میان خالق و مخلوق که برداشتنی نبود...کسی چه میدونه؟ شاید و شاید اون فاصله ناشی از همین دو ویژگی باشه!
۴۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۳۳
لوسی می

زن مظهر جمال و زیبایی و لطافت است و مرد مظهر شیفتگی است. زن در ذات خود میل به خودآرایی، خودنمایی و جلوه‌گری دارد و تبرج مختص زنان است.


+بیاین بذاریم اوضاع همینطوری بمونه! لطفاً..لطفاً.

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۳۳
لوسی می

طبق صحبت‌هایی که با آقای دکتر داشتم امروز خودم رفتم و یه مطالعه حسابی از بی‌خدایان انجام دادم.

از ریچارد داوکیز و عقاید فرگشتی به استیون هاوکینگ رسیدم و کلی چیز میز در مورد عقایدشون خوندم.

این وسط از دکتر سروش هم به خاطر استدلالش از رد مدعای بی‌خدایی خوشم اومد.

از مطالعات برتراند راسل خوندم که یک ندانم‌گرا بوده و از قوری چای کهکشانیش.

از پاستافاریانیسم خوندم و مضحکه‌ای که از دین و عقل بشر ایجاد کردن و واعجبا که توسط سه کشور که لهستان و هلند بینشون هستند به رسمیت شناخته شده! :/

یعنی قشنگ بشریت خودشو مضحکه کرده! 

این حجم از بی‌خردی و بیشعوری قابل تصور نیست اصلا.



+لازم به ذکر است این مطالعات اینترنتی بوده و چند کلیپ و فیلم مشاهده کردم که به اینجا رسیدم و خوشحالم از خوندنشون.

من وجود خدا رو با نیاز توجیه میکنم. با هدف، و با دوست داشتنم. من دوست ندارم دنیای پوچ داشته باشم. پس این راه رو انتخاب میکنم که خدایی هست و معادی :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۳۴
لوسی می

چقدر دوست دارم این فکرهایی که تو سرم میچرخه رو بنویسم.

اما نمیتونم!

واقعا نمیتونم.

حسرت میخورم به وبلاگ‌هایی که افکارشون رو به اشتراک میذارن ولی من جرئتشو ندارم.

نه اینکه از خودم فرار کنم، از خودم نه، از مخاطبام فرار میکنم.

و همین نشون میده که من برای خودم نمی‌نویسم!

کل فلسفه وجودی وبم زیر سوال رفت اصلا!

هعی روزگار :/

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۱۴
لوسی می

پنجشنبه رفتیم خرید.

شنبه دنبال کیفم گشتم و فکر کردم تو ماشین جا مونده و مستر برده.

دیروز دوباره گشتم و وقتی دیدم نیست به مستر گفتم کیف تو ماشینه و شنیدم که لا!

خلاصه که کلی ذهنم درگیر شد.

کارت بانکیم و تبلتم هم تو کیف بود.

بعد از آخرین مغازه‌ای که کیفم رو تو دستم یادم بود، رفته بودیم ساندویچیِ کنار سینما، که به قول مستر ساندویچ کثیف بخوریم!

دیروز با سینمای مذبور تماس گرفتیم و گفتیم شماره ساندویچیِ همسایه‌تون رو بدین لطفا! :دی

اونم لطف کرد و رفت اون آقا رو صدا زد ازش پرسیدیم کیف اونجاست؟ گفت بله ^_^

آخ که خیالم راحت شد :)

حالا بعد دو روز رفتم بگیرم. میگم یه کارت بانکی توشه از بانک پاسارگاد و اسم لوسی‌می هم روشه. یه تبلت هم توشه. میگه دیگه چی؟ میگم دیگه هیچی دیگه! نمی‌دونم مگه چیزی هست؟

میگه نه خانم اینطوری نمیشه کارت شناسایی بده! :/

صدمتر راه رو برگشتم که گواهینامه‌مو براش ببرم! :/

عکس رو با من و اسم رو با کارت تطبیق داد و کیف رو داد و عذر خواهی کرد. گفتم چون کیف خودمه اشکال نداره! :/


+فردا پسرک جشن پایان سال داره و باید پیراهن سفید می‌خریدیم. خب مستر هم که مثل همیشه نیست. صبح رفتم کیفمو گرفتم و بعد رفتم دنبال پسرک بردمش پیراهن خریدیم. بعد رفتیم موهاشو اصلاح کردیم و بعد رفتیم برای مربیش عیدی خریدیم!

واقعا فلسفه عیدی دادن به مربی رو نمیفهمم ولی خب دیگه! :/

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۰
لوسی می

با یه سری آدم از تخصص‌های مختلف قراره یه کاری رو شروع کنم که هنوز معلوم نیست شدنی باشه. اما خیلی خیلی دوست دارم واردش بشم و به اذن دخول نیاز دارم و البته خیلی هم تخصصی نیست برای من، ولی خیلی دوست‌داشتنیه...

بگذریم.

یه آقای دکتری تو گروه هست که برای بچه‌های کارشناسی یه سری مباحث اسلامی رو درس میده. هربار که بحث گروه تموم میشه از چالشهای تدریسش میگه. از اینکه چقدر شگفت‌زده شده از این موضوع که یک دانشجو تو چشماش نگاه کرده و گفته من به سکولاریسم اعتقاد دارم! :/

یا یکی که اصلا خدا و یا اسلام رو قبول نداشته!

از این حجمِ بی‌خبریِ یک استاد مملکت از وضعیت جامعه که بگذریم امروز پرسید به نظرتون با دانشجویی که از اول تا آخر کلاس اون ته میشینه و با موبایلش مشغوله و تو هیچ فعالیتی مشارکت نمیکنه چه باید کرد؟ یا با دانشجویانی که هییییچ حدی از حجاب رو رعایت نمیکنند چه کار باید کرد؟

نظر شما چیه؟


+من گفتم اولاً این پیش‌فرض که همه‌ی مستمعین شما مسلمان هستند رو از ذهنتون خارج کنید و از ابتدا و از چالش‌های کلیدی اعتقادی شروع کنید. یک پرسشنامه طراحی کنید و میزان اعتقادات بچه‌ها رو بسنجید و درس رو بر اساس اون پیش ببرید. اصلاً از خدا شروع کنید. از یکی از بچه‌های بی‌اعتقاد به وجود خدا بخواید که دلایل و استدلالات نیهیلیست‌ها و آتئیست‌ها رو تو کلاس ارائه بده. و برای چیزی مثل حجاب در ابتدای امر فقط و فقط از قانون مایه بذارید. بعد کم کم اگر نیاز بود (که به نظر من نیاز نیست)به استدلالات عقلی برای حجاب برسید. به قول جناب ن.ا حجاب چیزی نیست که برای اثبات حد نرمال و معمولش نیاز به مایه گذاشتن از وحی داشته باشیم. 

حالا نظر شما دوستان چیه؟ این بنده خدا رو یاری کنید.


۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۶
لوسی می

امروز تو مهد پسرک بازارچه خیریه برگزار کرده بودن.

قرار بود هرکس خوراکی یا لوازمی با خودش بیاره و در بسته‌های دوهزارتومنی بفروشه. بعد تمام اون پولها برای خیریه مصرف بشه.

منم هشت تا بسته ژله درست کردم که پسرک برای فروش بذاره و چهار تا دو هزار تومنی هم بهش دادم که بتونه خرید هم بکنه.

ظهر که برگشت میگه از چهار تا دوتومنی، دوتاش رو قرض داده به دوستش و دوتای دیگه رو هم بابت خریدنِ یک بسته از ژله‌ی خودمون داده به مربی‌هاش!(جداگانه به دو تا مربی پول داده!)

بهش میگم خب چرا برای ژله‌های خودمون پول دادی؟ اونا مال خودت بود!

میگه باید پول میدادم...یکی به خانم زبان دادم، دوباره به خانم مربی دادم چون باور نکرد که به خانم زبان دادم!

میگه همه‌ش دنبال کسی بودم که پول اضافه داشته باشه.

میگم خب کسی پول داشت؟ چرا قرض نگرفتی؟ 

میگه فکر کردم شاید خوب نباشه. اونام خوششون نیاد..

خب راستش از این حس عزت نفسش خوشم اومد ولی بچه‌م احساس ناکامی بزرگی داشت.. و میگفت من پیراشکی دوست داشتم بخرم!

راستش دلم سوخت بابت تجربه‌ی تلخش! قرض دادنِ تلخ و خریدنِ داراییِ خودش به دوبرابرِ قیمت! :/

چه میشه کرد پسرم؟ 

رسم دنیا همینه...منابع محدود، رویاهای نامحدود... باید باهاش کنار بیای..



+هر وقت میریم خرید به پسرک و گل‌پسر اجازه میدم یک چیز برای خودشون انتخاب کنن و بخرن. فقط یک چیز. 

الآن فهمیدم باید برای پسرک رو مبلغ بیشتر مانور بدم! وقتی میگم یک چیز میتونی بخری متوجه نمیشه که چقدر ارزش قیمتی داره.. شاید اون یک چیز انتخابی معادل مجموع چند چیز دیگه قیمت داشته باشه.. باید بیشتر باهاش کار اقتصادی بکنم!

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۱۲
لوسی می

امروز خونه‌تکونی رو با شستن دیوارهای پذیرایی استارت زدم :)

خوب بود ولی خانم همکار قدری زیادی کند بود و فقط به همون دیوارهای پذیرایی رسیدیم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۰۳
لوسی می

_ از وقتی کتری برقیمون از فرط گچ گرفتگی صدایی مثل خرد شدن داد حدود یک ماه  گذشته، کتریِ طفلکی از بس گچ گرفته بود که دیگه توان جوشاندن آب رو نداشت و این صدا مربوط به تلاشِ خودکار و با فشارِ خود کتری برای کندنِ قطعه‌ای از گچ‌ها بود که راهی برای گرم شدنِ آب داخل کتری پیدا بشه و یک تکه گچ به طور خودکار جدا شد و من ضخامت گچ‌ها رو دیدم!

همون موقع کتری رو از دور خارج کردم و توش سرکه سیب ریختم تا گچ‌هاش از بین بره. از اون روز تا الآن که یک ماه شده یک روز هم نبوده که کتری برقیِ ما روزی بدون سرکه رو تجربه کنه! هر روز توش سرکه بود، در حال جوشیدن، در حال سرد شدن، در حال تراشیده شدن، در حال سیم‌کشیده‌شدن(حتی سیم ظرفشوییم با سرکه از هم گسیخت!) اما بخشی از گچ‌ها قرص و محکم و پابرجا باقی موندن و کتری ما هنوز آزرده است. 

درسته که دیروز موفق شدم بالاخره جوری تمیزش کنم که الآن فقط نیم سانی‌متر مربع گچ وجود داشته باشه ولی این حجم از استقامت زنگار خیلی برام شگفت انگیزه..

_ از وقتی که هسته‌های خرمالو رو شستم و گذاشتم تو آب هم حدود یک ماه گذشت...هر روز چک کردم که بدون آب نمونه، غرق در آب بود، معلوم بود دوست نداره همکاری کنه، حتی چند بار هسته‌ها جرم گرفت اما درآوردم و شستم و دوباره تو آب گذاشتم، ..هرقدر هم که در برابر رشد مقاومت کرد بالاخره نتونست در مقابل این حجم از رحمت و نعمتِ وجود آب دووم بیاره... بالاخره جوانه زد.. :)

_ نمیدونم زنگارهای دلم چقدر مقاومند و چقدر باید برای جداکردنشون از وجودم وقت بذارم و هزینه کنم و به خودم سخت بگیرم، نمیدونم چند روز باید در رحمت مداوم غرق باشم تا بالاخره ریشه‌های مقاومتی که در وجودم برای رشد کردن وجود داره در هم بشکنه و منم جوانه بزنم، اما میدونم الآن وقتشه! میخوام کار سخت بکنم.. میخوام به خودم سخت بگیرم، میخوام هرطور شده زنگارها رو جدا کنم... میدونم اگر موفق بشم، اونقدر رحمتت در رمضان واسع و مداوم هست که نتونم در مقابل رشدکردن مقاومت کنم.. تو فرصتش رو دادی، تو دعوتم کردی به پاکسازی و رشد.. وعده دادی که کمک می‌کنی..

پس کمکم کن.. 

لطفاً.


+اللهمَّ بارِک لَنا فی رجب و شعبان، وَ بَلِّغنا شَهرَ رمضان، وَ اَعِنّا عَلَی الصِّیامِ و القیامِ، و حِفظِ اللِّسان، و غَضِّ البَصَرِ، و لا تجعل حظَّنا منه الجوعَ و العَطَش

خداوندا ماه رجب و شعبان را برای ما مبارک قرار بده و ما را به رمضان برسان، و ما را در روز‌ه‌گرفتن و قیام (به نماز)، و حفظ زبان، و پوشیدنِ چشم یاری کن و بهره‌ی ما از آن را (تنها) گرسنگی و تشنگی قرار مده.._دعای پیامبر اکرم صلوات الله علیه در هنگام آغاز ماه رجب.

+ماه رجب برای همه‌تون پر برکت ^_^

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۲۲
لوسی می

یه مقدار زیادی تاخیر داشتم اما بالاخره قسمت شد این چند خط رو برای لبیک گفتن به دعوت پیچک عزیزم و همچنین جناب ن.ا بنویسم.

ماجرای پویش موثرترین وبلاگ‌ها  و اهداف و قواعد پویش رو حتما میدونین. پس توضیح اضافه نمی‌دم و میرم سراغ وبلاگ هایی که برای من جزو وبلاگهای خوب بیان هستند که انصافا به سختی انتخاب شدن.(این پست رو روز دوم اسفند با شروع پویش نوشتم و از اون روز هی دارم فهرست رو بالا و پایین میکنم! در این حد سخت بوده نوشتن این پست برای من!) نمیتونم بگم سطح اثرگذاری این وبها چقدره چون اثرپذیری آدمها متفاوته در نتیجه بیشتر روی محتوای خوب و سبک وبلاگ نویسی مانور دادم و خوندنشون رو توصیه میکنم. انتخابشون هم واقعا سخت بود. من چند فاکتور برای انتخاب وبها به عنوان وبهای موثر داشتم که در هر فاکتور و شاخصم چندین وبلاگ قرار میگرفت. خب من از هر شاخصی یک وبلاگ رو انتخاب کردم و همه رو معرفی نکردم. شاخص‏هام رو در ذیل معرفی هر وب توضیح دادم که بر چه اساس این وبلاگ انتخاب شده. 

خوبه بدونید حتی چندتا از این وبلاگ‌ها رو مداوماً دنبال نمیکنم و اونها هم دنبالم نمیکنند و حتی شاید با من مشکل هم داشته باشند_که دارند و من مطلعم!_ اما خب برام جذابن و هروقت حجم اندوخته‌ی جذبه در خونم میاد پایین میرم سراغشون. :)

خدمتتون عرض کنم که وبلاگ‌های حاضر در بیان که خوندنشون رو دوست دارم به قرار زیر هستند (وب‌ها به ترتیب حروف الفبا چیده شده‌اند و ترتیب اثرگذاری اونها ممکنه کاملا برعکس چیزی باشه که تصور میشه!!)


1. بازتاب نفس صبحدمان: آرامش موجود در وبشون رو دوست دارم و نگاهشون به مسائل روزمره، جذاب و خلاقانه است. هرچند که به خاطر حس خیلی خوبی که ازشون میگیرم، خیلی هم باهاشون تعارف دارم و همین باعث میشه مثل دوستان دیگه خیلی هم براشون کامنت نذارم و اعلام حضور نکنم ولی باز هم وبشون برام از جذاب‌ترین وبلاگ‌هاست.


2. بیمارستان دریایی :نویسنده‏ ای از مصادیق بارز حقیقت بخشی به شعار "بسیجی خستگی را خسته کرده!" :) دوستش دارم به خاطر دغدغه‎هاش و به خاطر روحیه‎ی خستگی ناپذیرش. امیدوارم که زودتر برگرده و دوباره بنویسه.


3.پلاکت وبلاگ روزانه‌نویسیِ دختری که متن‌هاش برای من پر از خلاقیت ناشی از سبک نگارشه. هرچند که به نظرم نمیاد که من و جولیک یه روزی بتونیم در واکاوی‌هامون از مسائل به اشتراک نظر برسیم اما خوندن روزانه‎نویسی‎هاش غالباً منو سر ذوق میاره :)

به نظرم میاد کاری که جولیک در پستهاش میکنه از مصادیق واقعی وبلاگ نویسیه. وبلاگ پلاکت رو از بین چندین گزینه‌ی متعدد که منطبق بر شاخصِ نحوه نگارش‌ و ادبیات خلاقانه و منحصر بفرد بودند، انتخاب کردم و دوست‌تر داشتم که همه‌شون رو نام ببرم اما خب فکر میکنم همه‎شون موافق باشن که جولیک برای اول شدن تو این گروه شایسته است.


4. صالحات وبلاگی دغدغه‎مند و وزین که به مطالعات تخصصی مسائل زنان و خانواده در جامعه میپردازه. جملات ایشون خیلی وقتها برام الهام‌بخش و راهگشا بوده و نگاه من به برخی مسائل رو گسترده کرده. مخصوصا نکاتی که در واکاوی جریان‌های فکری موجود در رابطه با زنان در جامعه بیان میکنند برای من جذابه. علاوه بر اون کلا با ورود به وبلاگشون از نویسنده حس خوب میگیرم با اینکه با هم بحث و مخالفت هم زیاد کردیم :دی


5. فیش‌نگار وبلاگی با هدف ایجاد بحث و برپایی کرسی‌های آزاداندیشی که اونقدر پرطرفدار هست که اصلا فکر نمیکنم که نیاز به تعریف و توصیه من داشته باشه. وبلاگ مفید برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات و دریافت اطلاعات و نحوه نگرش سایرین در مورد موضوعات خاص.

 

6. نون و القلم و ما یسطرون وبلاگ دیگری است که نویسنده‌ش فکرهای خوب منتشر میکنه و نگاه آدم به مسائل مختلف رو تغییر میده. من نویسنده‌ی وبلاگ نون و قلم رو از مصادیق انسان های مصمم و با پشتکار تصور می‌کنم و همین نوع از شخصیت نویسنده برام کافیه تا یک وب رو به طور جدی دنبال کنم.


7. همسر بهشتی وبلاگ دوست عزیزی که خیلی خوب و سنجیده زندگی ما خانم‌ها رو زیر ذره‌بین قرار داده و هر از گاهی به یکی از مشکلات خانم‌ها می‌پردازه و سعی می‌کنه برای رفع اون مشکلات و درگیریهای ذهنی و عملی، که عموماً در زندگی خانم‏‎های جامعه زیاد دیده میشه، راهکار ارائه بده. روزگاری که از خودم و شرایطم ناراضی بودم با خوندن وب ایشون عاشق زندگی میشدم و بدیهای خودم رو میدیدم! و هروقت عشقم به زندگی مشترک کم میشد میرفتم سراغ وب ایشون! حتی بدون اینکه تغییری بکنم نگاهم به کل زندگی و خودم و همسرم تغییر میکرد و فکر میکنم همین تغییر نگاه‎ها عاقبت دستم رو گرفت... یه جورایی مدیون ایشون هستم. این نوع از اثرگذاری برای من خیلی ارزشمنده..



و اما بار دیگر بلاگری که دوستش میداشتم...

وبلاگ ایشون در پرشین بلاگ منتشر میشد و برای همین ایشون رو از پویش جدا کردم ولی نمیشد از موثرترین وبلاگها صحبت بشه و من از این وبلاگِ پرنور اسم نبرم. ایشون سالهاست که دیگه نمی نویسن ولی خدا رو شکر آرشیوشون تا حدی که در سونامی‎ها حذف نشده(!) در دسترس باقی مونده!

**سالهاااا پیش در اولین روزهایی که من فهمیدم چیزی به اسم وبلاگ وجود داره، توسط دوست عزیزم به این پست دعوت شدم و از اون به بعد تقریبا هر روز به امید پست جدید ایشون به وبلاگش سر میزدم.. اعتراف میکنم از اون روز تا الان که نزدیک به ده سال ازش میگذره، هیچکس در عالم بلاگستان به اندازه نویسنده این وب و این متون برای من تاثیرگذار نشد، هیچکس من رو اینقدر مدیون خودش نکرد و اینقدر در پرورش افق نگاه من و شخصیت من موفق نبود. نویسنده این وب یک الگوی مناسب برای دختران جامعه است. دختری کاملاً امروزی، فعال و اجتماعیِ کاملاً موفق که به برکت همین وبلاگ نویسی خالصانه و ارزشمندش بعدها اذن دخول به حرم حضرت سیدالشهدا_علیه السلام رو دریافت کرد. امیدوارم بانوی آیه‏‎های بلاگستان در اون دیار زیباش که هر اردیبهشت بوی بهارنارنج در کوچه باغ‎هاش می‎پیچه، هر لحظه زندگیش غرق در نور باشه و در سنگر مادری و سنگر معلمی به بهترین نحو ممکن به انسان سازی بپردازه. که میدونم همینطوره. بانویی که برای خاطر آیه ها می نوشت. برای خاطر آیه‎هایی که دوستشان داشت...


**وبلاگ دیگری رو هم اینبار در بلاگفا معرفی میکنم که ایشون هم دیگه نمی نویسه و من به ایشون مدیونم به خاطر همه اشکهایی که به برکت خوندن روضه‎های دلنشینش بر گونه‎هام دوید. وبلاگ و نویسنده‎ای که در فضای مجازی برای حضرت ارباب حسینیه‎‎ی دلش رو بنا کرد و او هم جایزه خلوص‎نیت و ارزشمندی مطالبش رو با راهی شدن به دیار سیدالشهداء_علیه السلام از حضرت گرفت. روزگاری بود که گاهی می نشستم دو سه ساعت تمام بارها و بارها روضه‏‎هاش رو مرور میکردم و اشک میریختم.. نوشته هاش به تمام معنا رزق بود...

امیدوارم هرجا که هست زندگیش زیر سایه ی عنایات حضرت سیدالشهداء پربرکت و پر نور باشه.


+آه چه حسرتی بر دلم نشست از یادآوری این دو بزرگوار...

دارم فکر میکنم به قلم‎هایی که ممهور به سوگند پروردگارند...

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۱۲
لوسی می

یادتونه هر دو تا مقاله‎م رد شده بود؟

منم هر دو تا رو یکی کردم که وزین تر بشه و تصمیم گرفتم برای یه نشریه ی دیگه بفرستم.

اونهایی که تا حالا برای نشریات مقاله فرستادن میدونن که هر نشریه به طرز اسفناکی یک فرمت خاص داره،

که شما باید و باید مقاله تون رو طبق اون فرمت ارسال کنید وگرنه اصلا بررسی نمیکنند!

و بیراه نگفتم اگر بگم هر تبدیل فرمتی برای یک مقاله ی مثلا بیست صفحه ای حدود یک روز کامل زمان می بره!

نمیدونم این چه کار بیخودیه آخه!

نمیشه اول بررسی کنن اگر تایید اولیه انجام شد برای تایید کلی و نهایی فرمتشون رو ارائه بدن؟ :(

حالا از اینها که بگذریم این نشریه علاوه بر فرمتشون از من تعهد اخلاقی به همراه امضای تمامی نویسندگان و درصد مشارکت هر نفر رو هم طلب میکنه!

اصلا نمی فهمم این چه بازی ایه که این نشریات در آوردن! اصلا چه معنی داره این کارا؟

یه نشریه دیگه بود گفته بود فقط و فقط شخصِ استاد راهنما حق ارسال مقاله رو داره! اگر قراره کسی به غیر از ایشون مقاله رو ارسال کنه، باید نامه کتبی از استاد رو اسکن کنید! این تبصره هم فقط مختص دانشجویان دکتراست!! :|

به خاطر همین پروسه های عجیب و غریب امروز شال و کلاه کردم و گل پسر رو بردم خونه خواهرم و رفتم دانشگاه،

و چشمتون روز بد نبینه که دیدم استاد راهنمای عزیزم راهی دیار غربت شده و حالا حالا ها که هیچ تا سال بعد و سال بعدشم احتمالا نمیاد!!

به ناچار رفتم پیش استاد مشاورم برام امضا کرد، خدا رو شکر خیلی به موقع رسیدم چون داشت میرفت. دو دقیقه دیرتر رسیده بودم ده روز دیگه معطلی داشت!

به استاد گفتم که یک بار ارسال کردم و موضوعاتشون تایید نشده.

گفت دوست داری برام ارسال کنی بخونمش؟ :|

بسیار بسیار خجالت کشیدم که اصلا ایشون رو حساب نکرده بودم و همه ش میرفتم سراغ استاد راهنما. حالا که اون نبود سخاوتمندانه داشت این پیشنهاد رو میداد. ازش ممنون شدم.

حالا امیدوارم رو مقاله م کامنتی نذاره تا سریع بتونم ارسالش کنم.

در راه برگشت دیدم عکس یکی از رفقای قدیمی رو تو دانشگاه  روی یک بنر بزرگ زدن!

رفتم ببینم چه خبره دیدم براش صندلی داغ برگزار کردن! :|

فک کن واقعا! :|

فردا هم صندلی داغشه، خیلی دوست دارم برم اما خب معطل کردن دو سه نفر به خاطر دوست داشتنِ خودم، کار عاقلانه ای نیست. اگر مجرد یا بدون فرزند بودم قطعا میرفتم.

این دوست ما از اونهایی بود که من تحسینش میکردم و میکنم هنوز.. و میدونم فلسفه ی نشاندنش بر روی صندلی داغ موفقیت های تحسین برانگیزش بوده...دیگه نگم از حرفهای دلم.. ای بابا! ای بابا! 

امیدوارم توفیقاتش روز افزون باشه.



+این روزهایی که مستر ماموریت بود و هنوزم هست اختیار خوابیدن عصر بچه ها رو به خودشون دادم و طبیعتاً دوست ندارن ظهرها بخوابن! اینجوریه که شبها ساعت هشت هردوشون در خواب هستند :) 

فکر میکنم این مدل خیلی بهتر از خواب ظهرگاهی باشه :) با اینکه باعث میشه گل پسر صبح هم زود بیدار بشه ولی خیلی راضی ام.. خیلی خیلی.. الحمدلله و المنه :)

_دقت کردید که مدتهاست از نبودن های مستر ننوشتم؟!_


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۴۲
لوسی می