سلام.
این منم یک بانوی دلواپسِ بود و نبود، که تنها واقعه ی قطعی آینده ش لقاء اللهه،
ولی متاسفانه هنوز نتونسته با نحوه ی مواجهه با چنین پدیده ی به غایت پر ابهت (و البته وحشتناکی) کنار بیاد؛
و تمام سعیش بر اینه که قبل از اینکه با این رخداد کاملاً قطعی مواجه بشه، آمادگی لازم رو کسب کنه..
"یک مرگ ایده آل"، بزرگترین آرزوی فعلی من برای خودم و بقیه ست..
متولد 67 م و بزرگترین افتخار زندگیم اینه که همسر یک مرد، و مادر دو پسر هستم و در آبان 91 و شهریور 94 نشان پرافتخار مادری از جانب پروردگارم دریافت کردم..
تمااااااااااااااااااام همت و تلاش زندگیم برای رضایت همسرم و فرزندانم و آرامششونه، هرچند که هنوز در کسب نتیجه ی مطلوب، اساسی مشکل دارم!!
مدرک کارشناسیم مهندسیه و مدرک ارشدم(البته اگه بالاخره بهم بِدَنش!) از علوم انسانی و اجتماعی! یک شلم شوربایی از علم و منطق و توهم و فلسفه!!
عاشق ادبیاتم و مباحثات دینی، منطقی و اجتماعی به شدت منو به وجد میاره..
من به سیبی خوشنودم
و به بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم..
من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد
و نمی خندم اگر فلسفه ای ماه را نصف کند..1
1 با تشکر از سهراب عزیز جهت همکاری در توصیف این جانب!
+درباره ی این وب هم بگم که وب من هیچ چیز برای عرضه و ارائه نداره.
هیچ چیز ننوشته م جز لحظاتی که در گذر عمر بر من می گذرد.
پاسخ:
کجاش مبهمه عزیزم؟!
اگر در مورد پاسخ سوال آخرم ابهام داری باور کن آخرش به آدم بودنم ختم میشه! آدمم!
پاسخ:
خب با برنامه ای که من برای زندگی شخصیم داشتم رسماً مدرک ارشد مهندسی رو باید فراموش میکردم. یا اینکه باید فشار خیلی بیشتری رو تحمل میکردم. هرچند خودم شاید اونطوری، نتیجه ی حاصله رو بیشتر دوست میداشتم چون عاشق رشته ی کارشناسیم بودم و تغییرش برام راحت نبود. یه اپسیلون تنبلی هم توش دخیل بود چون می شد همتم رو بالا ببرم و به صورت پیوسته ارشد بخونم و هیچ سالی رو برای استراحت و فراغت از درس رها نکنم.
البته اینطوری هم بد نشده الان. ولی تصمیم به تغییر رشته تصمیم خیلی سختی بود برام. بیشتر به خاطر آینده ی شغلی ای بود که براش برنامه ریزی کرده بودم و بدون داشتن مدرک ارشد در این سن و سال، رسیدن بهش دیگه رسما غیرممکن میشد! تا اینجاش که راضی ام خدا رو شکر، حالا تا در آینده خدا چی بخواد برام. فعلا که مشغول طفلانمان هستیم!
پاسخ:
عه؟ پس همسنیم :)
بعله، فلسفه هم خوبیهای خودش رو داره ولی به شرط اینکه از راه درستش بری، به نظرم راه خطرناکیه کلا! راه ساده ای نیست و با بقیه ی علوم نظری خیلی متفاوته..البته من رشته م فلسفه نیستا!
پاسخ:
نه مجرد که نبودم چون دوره ی کارشناسی ازدواج کردم ولی اگر ارشدم رو بلافاصله بعد از کارشناسی شروع میکردم شاید میتونستم تا قبل از تولد بچه ها تمومش کنم اصلا! اما خب، محض تنوع ترجیح دادم یک سالی برم سرِ کار، که همون برنامه رو یه کم جابجا کرد! هرچند که همون یک سال هم خودش کلی تجربه بود!
ان شالله.. اره برنامه ی ایده آلم که دکتراست حالا تا ببینم خدا چی میخواد.. و کدومش برای همه مون بهتره، دکترا، یا کلا زندگی بدون کار و درس!
مرسی عزیزم. :)
پاسخ:
بعله! البته هجرت ما اجباری بود. من رشته ی فنیم رو خیلی دوست می داشتم.
یعنی اینقدر تابلوام؟! :)
ممنون عزیزم. همچنین شما.
پاسخ:
سلام. اول اینکه اصلا یادم نمیاد جایی نوشته باشم دکترا ایده آل منه! تو این پیجی که توش کامنت گذاشتید هم اصلا درمورد دکترا حرفی نزدم!
اما اگر هم باشه، هرکس ایده آل خودش رو داره. شما از نگاه خودتون میگید ایده آل نیست. شاید از نگاه بقیه باشه.
و این یک مورد سلیقه ایه که درست و غلطش به زندگی اشخاص و اهدافشون وابسته ست.
پاسخ:
سلام. عه چه جالب :)
من رشته ی کارشناسیم رو هزار برابر رشته ی ارشدم دوست دارم و از سر ناچاری و تمهیدات زندگی بود که تغییر رشته دادم وگرنه واقعا دوست داشتم که با رشته ی کارشناسیم ادامه تحصیل بدم.
نشد دیگه.
رشته ی ارشدم هم بد نیست اما خب.. کارشناسیم یه چیز دیگه بود.. این خیلی لوسه! :دی البته همین عامل هم باعث شد که تغییر رشته بدم. به خاطر شرایط ترجیح دادم که رشته م لوس باشه :))
پاسخ:
سلامت باشین.
قربون شما.
پاسخ:
خب گفتن نداشت :)
شرمنده ت عزیزم.
ان شالله که موفق باشی.
پاسخ:
ممنون لطف کردی اومدی :)
ان شالله.
پاسخ:
سلام. نه مشغول پایان نامه ام مثلا!
نمیدونم کدوم کار منظورته! من دو تا کار ایده آل در نظرم هست که یکیش استاد دانشگاه بودنه! این آره دیگه اینو اگر بخوام برم باید دکترا داشته باشم! که فکر نکنم دیگه اصلا بهم برسه!
ولی اون کار ایده آل دیگه کارآفرینیه. که این یکی نه خیلی اهمیت نداره که مدرکم چی باشه!
در مورد ایده آل دکترا،دقت نظرت جالب بود. هرچند که به نظرم یه تفاوتهایی وجود داشت ها! مطمئن باش کامنت گذار دومی هم نیومده جوابشو بخونه وگرنه می فهمید من اینطوری نوشتم! :)) خب الان درستش میکنم!
پاسخ:
من خودم نمیدونستم چنین سوتی ای وجود داره! ههه هه!
آره کارافرینی یعنی یه کارِ مستقل شخصی راه بندازم که عده ای آدم توش مشغول به کار بشن.
و بعد این آدمها هی و هی بیشتر و بیشتر بشن :)
در حال انجام پایان نامه ام مثلا!
من تا بهمن ماه سال اینده فرصت دارم پایان نامه م رو دفاع کنم.
برای گل پسر مرخصی گرفتم و همینه که الان پایان نامه م مونده. اصلش این بود که دو سال پیش تموم میشد.
پاسخ:
سلامت باشین ممنونم.
پاسخ:
دیگه ما مدلمون اینطوریه!
پاسخ:
ممنون از توصیه تون بله حقش همینه ولی خب قطعا رسیدن به این مقام خودش یه کار شاقه!
+متوجه نمیشم چرا از بچگی اصرار داشتید آدمها واژه ی غلط رو بنویسن؟؟!
چرا واقعا؟؟!
خوشنود درست است نه خشنود! :)
هر دو صورت گاهی نوشته میشه اما املای درست همان "خوشنود" است.
پیشنهاد میکنم یه سرچ بکنید یا به لغت نامه مراجعه کنید.
متشکرم همچنین:)
پاسخ:
در مورد خودتون مختارید اما به نظرم جالب نیست که چنین حساسیتی رو به بقیه منتقل کنیم و بقیه رو هم به غلط بندازیم میرسیم به جایی که روزی دیگه نشه غلط و درست رو از هم تشخیص داد و مجوزی میشه برای اینکه زبان و فرهنگ رو بالکل دستاویز دلخواسته های خودمون قرار بدیم.
البته که متن آقای باطبی مقاله بود و نه کتاب و مجوزی بر غلط نوشتن و اصرار بر غلط نویسی نبود بلکه از خشک و دستوری بودن نگارشی که آقای نجفی بهش اصرار داشت نفی میکرد، اما در مجموع بنده در پاسخ به آن شما رو ارجاع میدم به مقاله ی "اجازه بدهید درست بنویسیم" ونداد جلیلی! :)
موفق باشید :)
پاسخ:
ممنون از توضیحات. درسته من خودم حساسم! :دی
خدا معلمتونورحمت کنه و همچنین شهید خشنود را نیز:)
مرسی که اینا رو نوشتین.
پاسخ:
سلام.
باعث افتخاره :)
از شش سال قبل تا به حال مشغول مادری بودم. :)
ان شالله برای شما هم به وقتش.