ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1793.

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ب.ظ

الان متوجه شدم که

نیاز به بروز هیجانات زندگی

و تحسین شدنهای انگیزه بخش

در من خیلی قویه.

دیدین بعضیها تو پیجشون مدام در حال بیان هنرهای آشپزی و همسرداریشون هستن؟

بعد ما میخونیم میگیم خب که چی؟

در حالی که در پس این اقدام خیلی ظرافتها نهفته ست..

کسی که به هر نحوی، هیجاناتش رو بروز میده و تحسین میشه مدام در حال انگیزه گرفتن برای ادامه ی روشش و ایده پردازی خلاقانه تر برای دفعات بعدیه، و همین به تنهایی میتونه یک سیکل رشد دهنده ایجاد کنه.

به عنوان مثال از زندگی خودم، هزار سال پیش، روزی همکاران مستر به وعده ی عصرانه مهمان ما بودند و من دو تا از خلاقانه ترین مدلهای عصرونه رو از رو سایت های آشپزی نت برای پذیرایی درست کردم.

همکارانش هم اصلا خساست تعریفی نداشتند، و انقدر به همراه همسرانشون تعریف و به به و چه چه کردند که تا دو هفته من اساسی شارژ بودم و با وجود کوچک بودن پسرکمون، هی هنر بروز میدادم و مستر کلا کپ کرده بود که هر روز با چیز جدیدی رو به رو میشه! :))

اما در شرایط عادی چون مستر اهل تعریفات روحیه بخش نیست انگیزه ای برای انجام خیلی کارها ندارم و بعد از اون دو هفته هم با اینکه مستر کپ می کرد اما سرد شدم و بی خیال ادامه ی روند هیجانی زندگیم!

یه نمونه ی دیگه ش وقتاییه که مستر رو سورپرایز می کنم.. من اصلا با سورپرایز کردن مستر روحیه نمیگیرم! خودم به خودم روحیه میدم. چون مستر اصلا حرفی از اتفاقی که افتاد و ذوقی که کرد نمیزنه..تشکر میکنه اما نه در حدی که برای دفعه ی بعد به من انرژی بده.. و اگر من همچنان به سورپرایز کردن هام ادامه میدم به خاطر دل خودمه که به خودم ذوق و جوانی مداوم تزریق کنم. و احساس نکنم که کم گذاشتم؛ یا لااقل دو، سه تا خاطره ی خیلی هیجان انگیز در سال برام وجود داشته باشه که ازش یاد کنم!

و جالبه که کسی رو در کنار خودم دارم که وقتی بعد از سه چهار سال زندگی مشترک میخواست برای همسرش به صورت سورپرایز گونه کادوی تولد بخره، من باردار بودم، پسرک رو بردم خونه مامانم و با ماشین رفتم دنبال ایشون و رفتیم برای همسرش هدیه خریدیم. باورم نمیشد که تا شش ماه بعدش به من میگفت خدا خیرت بده هنوز که هنوزه همسر من از خودش ذوق نشون میده!! در حالی که فقط اون هدیه، سورپرایز بود و فضای تولد همسرش رسمی بود و خودشون رسماً تولد گرفته بودند.

بعد من با چه مشقتهایی با وجود داشتن پسرک میرفتم که برای مستر تولد بگیرم گاهی حتی بدون ماشین تا کجاها می رفتم، اما مستر جز بهت یک دقیقه ای، لبخند و تشکری که هنگام ورودش و مشاهده ی صحنه ی سورپرایزیک تحویلم میداد دیگه هیچی نمیگفت! :|

الان خیلی اتفاقی یه ایده پیدا کردم برای سالگرد عقدمون که شب عید خواهد بود، اما با خودم گفتم که چی؟ مستر که اصلا ذوقی نشون نمیده و اگر هم ذوقی داشته باشه، تو دلش برای خودش ذوق میکنه، ضایع هم هست که به خانواده هی نشون بدم و تعریف کنم که بگن آفرین و دمت گرم! (کاری که برای سورپرایز های قبلی گاهی انجام میدادم) پس بی خیال!! :|

اصلا باورم نمیشد که تهش به "بی خیال" ختم شد!!

به همین سادگی!

فقط به توجیه درونیِ دیده نشدن، همتم برای انجام این ایده ی قشنگ از بین رفت.

احتمالا مستر هیچوقت متوجه نشه که ذوق کردن و بروز هیجانات چقدر میتونه زندگیمون رو برای خودش هم قشنگ تر کنه، در حالی که واقعا کار سختی نیست بروز یک هیجانِ انگیزه دهنده!!

نمیدونم این پست رو اصلا به چه انگیزه ای نوشتم! شاید به این انگیزه که بدونید تقویت مثبت یک رفتار، یک روش تربیتی واقعیه که حتی تا بزرگسالی باید بهش اهمیت داد مخصوصا در زندگی مشترک :)




+مستر یکی از بهترین مردهاییه که من به عمرم دیده م..

اینو واقعا میگم.. اما مدلش این مدلیه دیگه!

این چیزهایی که نوشتم به معنای ناراضی بودن من از مستر نیست،

یک تحلیل ذهنی من بود از روند گذران ایام زندگیمون..

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۵
لوسی می

نظرات  (۱۴)

۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۱ آبجی خانوم
من کاملا درکت میکنم
قسمت پوکوندن ظرافت ها رو مادرجان به عهده میگیره
قسمت نابودی سورپرایزها رو آقای پدر
:|
پاسخ:
:)))
ان شالله که یه همسر با ذوق و هیجانی نصیبت بشه جبران کنه :)
چه حس مشترکی، دقیقا انگار ما رو توصیف کردی
ولی نتیجه گیریت عااااااااالی بود
پاسخ:
:))
خیلی ها اینطورند.
۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۵ عارفه الزهرا
شما تنها نیستید که با مامان من هم مشترکید ...
بابای منم ازاون بهترین هاست ولی تواین مسائل خب ذوقش کمه....
بنظرم باید به اندازه خودشون ازشون توقع داشت ...
شوهرتون متولد بهمن ماه نیستن اخه بابایه منم اینطوره....:|
پاسخ:
آره خیلی ها اینطوری ان و من مطمئنم که تنها نیستم.
نه متاسفانه یا خوشبختانه! :دی
۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۸ . خانم الف .
همیشه وقتی اینطوری یه رفتار به نظرم خوب نبود و دربارش مینوشتم، دوست داشتم به نحوی (خودم نگم چون اون تاثیرُ نداره! یه طوری اون متن پیدا شه) اون آدم نوشته مو بخونه و متوجه که شد رفتارشُ تغییر بده.. اما میدونم که این خیلی بعیده و تقریبا فقط یه شرایط ایده آلی تو ذهنمه که هیچوقت واقعی نمیشه.. مگه اینکه یه مورد خیلی نادر باشه.. تا به حال که نشده.. یه نشونه ای چیزی باید از خودت به جا بذاری :|
منم یه ادم پُر ذوق و به عبارتی اهل سورپرایزم. خیلی زیاد..
اما نمیدونم اگه چنین شرایطی پیش بیاد و اون انگیزه ی کافی رو نگیرم دوباره به کارم ادامه میدم یا نه.. چون جای شما نیستم.. اما میتونم بگم به احتمال 60 درصد ادامه میدمش.. اما سخته.. 
پاسخ:
خب محتمل هست که مستر این متن رو بخونه اما یک در هزار.
من هم دارم ادامه میدم و ادامه دادنش سخت نیست انگیزه ی من الان چیزهایی غیر از ذوق کردن مستره، مثل علاقه ی خودم به مستر، علاقه ی خودم به این کار، و حتی همون ته لبخندی که تحویلم میده. اما خب اگر تقویت کننده های بیشتری به خرج بده کلی برای هردومون بهتر خواهد بود..
حالا منظور من فقط ذوق های سورپرایزی نبود، من کلی گفتم منظورم این بود که اهای مخاطب من کاری که دوست داری طرف مقابل انجام بده رو تشویق کن که انگیزه براش ایجاد کنی!!
۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۷ مامان محمدمهدی
اینگار اینارو من نوشته بودم:))
ما هم با چنین مستر پدیده ای در منزلمون روبرو هستیم و لذا کلا انگیزه انجام هیچ کاری رو نداریم چون برفرض که کار خلاقانه ای انجام شه ولی ذوقی پشت سرش از طرفهامون نیست لذا ما حتی کیک پختنمون هم نمیاد دیگه چه برسه به تولد گرفتن و سالگرد عروسی گرفتن و...
پاسخ:
:)
واقعا؟
خدایی نوعی پدیده به حساب میان.
خدا رو شکر من کیک پختن رو همچنان ادامه میدم! چون پسرک هست :)
و البته کلی دارم می جنگم که مبادا تولد و سالگردها از یادمون بره.. نهههه نباید این اتفاق بیفته!
اما راستشو بخوای خیلی وقوعش رو محتمل می بینم! :|
آخیییییی
کلی کیف کردم یه پست بلند خوندم از شما :)
یعنی سبک شدم :))
یعنی شارژ شدم
بازم بگم...؟!



و اما نظر من!
حرفت را قبول دارم
همسر اینجانب تکلیف ما را روشن نمیکنه.
یعنی یه بار خیلی سوپرایز میشه یه بار خیلی ریلکس!
پاسخ:
راست میگی؟ اینقدر مخصتر نویسیم عذاب دهنده ست؟! :دی
خوشحالم که شاد شدی :)
این توضیحات مفصل رو نمیشد تو سه چهار خط نوشت ولی قبلا هم گفتم که پشت هر سه چهار خط پست من دریا دریا حرف نهفته ست قبلا تو کامنتهای بچه ها بخشی از این دریاها رو تو پاسخ ها می نوشتم اما این یکی رو نشد منتظر کامنت بمونم! نوشتم دیگه! :))
خب همین یه بار خیلی سورپرایز شدن خیلی خوبه.. من انواع و اقسام مدلها مستر رو سورپرایز کردم با جمعیت، بی جمعیت، تنها، نصفه نیمه، همه چی! اما خب نتیجه ی همه ش لبخند و تشکره :دی
شما هم کم نیار مثل من ادامه بده! :)

باورم نمیشه این همه نوشتی!!!!! :) 

همیشه عادت داشتم فقط سه چهار خط ببینم اینجا ^__^ 

من مجردم، ولی اگه اجازه بدی یه پیشنهاد بهت بدم!!! 

گاهی بشین کنار همسرت و وسط حرفات یهو بگو، چقدر دوست دارم ازم تعریف کنی! بعدم زودی بحثو عوض کن.

یا بگو خیلی واسه سورپرایز کردنت ذوق دارم، ولی احساس میکنم خودت دوست نداری! 

راستش همین نصیحتا رو به مامانم کردم!!!! رو بابام جواب داد ^___^ 

خوشبختیتون پایدار 

پاسخ:
:))
من قبلا هم گفته بودم پشت هر سه چهار خطی که من می نویسم دریا دریا حرف نهفته ست! و گاهی تو پاسخ کامنت های بچه ها بخشی از این دریاها رو بیان میکردم اما الان دیگه نمیشد منتظر بمونم کامنت بذارن، خودم همینطوری گفتمش! :دی
نهههه! فایده نداره! این راه نیز نشود رفته ایم ما! :(
ان شالله شما یه همسر پر از ذوق های سورپرایزیک قسمتت بشه :*
سلام
چقدر جالبه که مردها اینقدر شبیه هم هستن . کامنت ها رو که میخوندم دیدم تقریبا همه میگن همسراهای ما هم همینطورن...
تازه همسر جان من یکمی وضعیتشون حادتره... مثلا اگه واسشون تولد بگیرم خیلی ناراحت میشن و میگن مگه من بچه م؟ یا گاهی ناراحت میشه که چرا برام هدیه گرفتی؟؟؟ خخخ
اما من معمولا فقط بخاطر دل خودم کار میکنم... مثلا همسری از مهمونی گرفتن خوشش نمیاد مهمونی نمیگیرم اما کیک واسش درست میکنم یه شام عاشقانه و خیلی کارهای دیگه... شاید خیلی همسرم ذوق نکنه اما خودم خوشحالم که به یه بهونه ای شاد بودم (: الکی خوش که میگن منم... خخخ
البته خیلی وقت ها هم میشینم با همسرم صحبت میکنم بهش میگم من دوست دارم یه جوری خوشحالت کنم و خودمم نیاز دارم به این که این مدلی ذوق خودمو نشون بدم اون بنده خدا هم تلاش میکنه که ذوق کنه ها اما کلا دست خودش نیست دیگه ....(((((((((:
پاسخ:
سلام. بله انگار خیلی ها مبتلا به هستن :(
خب من شادیم به شادی مستره دیگه! اگه اون شاد نباشه من حس میکنم بیخودی زحمت کشیدم. اما خب منم ادامه میدم چون میدونم مستر هم ته دلش خوشحاله.. حالا شاید بروز نده اما از اینکه به یادشم خشنوده..
آره مستر هم دست خودش نیست! :)) عبارت گویایی بود! :)))
۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۶ مهراد فروتن
چه پست آموزنده ای 
ممنون خیلی زیاد
پاسخ:
بعله. اتفاقا بیشتر برای خوانندگان مجرد نوشتمش :)
۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۸ مامان محمدمهدی
آخه مشکل من اینه که محمدمهدی هم مثل باباشه و خیلی کیک خور نیست:))
چندباری که درست کردم فقط خودم خوردم بعد دیدم چه کاریه
یبارم براش تولد سورپرایزی گرفتم تا یک ماه یا حتی بیشتر هر وقت یادش افتادبا یه حالت ناراحتی و اخم برگشت گفت مامان من اصلا دوست ندارم سورپرایزم کنی و برام ازون تولدا بگیری
منو میگی:|
کلا چه کاریه.حالا میبینم خیلی هم بد نیست اینطوری زحمتم کمتره چه کاریه پلشم با ذوق غذا درست کنم مثلا بعد پدر و پسر بگن ما نون و پنیر و گردورو بیشتر دوست داریم و...:))
حالا مگه اینکه فاطمه برعکس بابا و داداشش بشه و منو به ذوق بیاره:)
پاسخ:
خب پس الان مشکل چیه؟ :|
هیشکی دوس نداره دیگه گیر نده! :دی

سلام خوبی دوست عزیزم
پستت رو خوندم میفهمم در پس حرفات چیا نهفته بود
تو قابلیت اینو داری که ختی با وجود دوتا گل پسر کارای هیجانی و سورپرایز انجام بدی اما ازونجا که تشویق که انتظارشو داشتی رو مواجه نشدی این باعث شده که دچار چنین حسی بشی
ولی حق هم داری
کلا وب هایی که میخونیم دونوع هستن
یه سری ها هستن که از ذوق های شوهرشون میگن که چقدر خوبه و چقدر بهشون انرژی میدن و بقولت شارژشون میکنه
خب تو هم بشین روبروش بگو من از فلان عکس العمل هایی خوشم میاد 
حداقل اینطوری کمتر ناراحت میشی
پاسخ:
سلام. شما خوبی؟ الحمدلله منم خوبم.
آره ولی یه سری چیزها اگر گفته بشن و بعد همون مدلی ابراز بشن دیگه ارزششونو  از دست میدن.
مثلا من بگم دوست دارم اینطوری بروز بدی و بعد مستر همون مدلی بشه، خب یه جوریه دیگه انگار مصنوعیه.
اما همین که میگم یه چیزی بروز بده، و سعیش رو میکنه بازم خوبه! :))
من کلا ناراحت نیستم الان و  همون موقع هم دلخور هم نمیشم. اما روند طبیعی ای که به سرم اومده و از ذوقم کاسته رو گفتم که خواه ناخواه در دراز مدت رو آدم اثر میذاره :(
سوپرایزیک :))))
میدونی، من معتقدم زن و شوهرا نباید خواسته های عاطفیشونو از هم قایم کنن. من جای تو بودم میگفتم!!! بحث غرور هم نیست، اینکه آدم از همسرش عشق طلب کنه چیز بدی نیست :)
پاسخ:
:)
بعله منم کاملا به این معتقدم. و باید هم همینطور باشه.
ولی نمیدونم چرا برداشت کردی که من نمیخوام بگم! گفتم تو این مورد این راه نشود! رفته ایم ما! من این راه رو رفته م و گفته م. ولی مدلش همینه یکی دو بار حواسش هست اما دفعه ی سوم باز فراموش میکنه! :)
وگرنه کاااااملا درست میگی و من موافقم اصلا اگر ابراز نیاز نباشه هیچوقت دو نفر همدیگه رو نخواهند شناخت! :)
حالا من هنوز خودم تجربه ندارم الکی یه چیزی میگم!!!!
ولی اگه من باشم همیشه میگم!!!!
حیفه که ذوقت کور بشه!
:)
پاسخ:
نظرت رو قبول داشتم و دارم:)
:)
خوشحالم که یه باتجربه نظرمو قبول داره :) :*
پاسخ:
:))
باور کن رمز خوشبختی همینه! حرف زدن و شناختن و شناسوندن.
:*