2083.
خیلی دلم پره
خیلی حرف دارم
اما نمیدونم کدوم رو بگم
و از کی غیبت کنم! :دی
تو مرحله ی خودخوری هستم!
امروز از آزمون صحبت اندک در دور همی ها، نسبتاً (نه کاملاً) سربلند بیرون اومدم..
و کاملا حواسم بود که حتی جملاتی رو که به قصد مطلوبم شک دارم هم بر زبان نرانم..
دو نفر هم منو شاکی کردن و بهم توهین کردن! و من دلخور شدم اما تا الان که الانه هیچکدوم از ماجراهای آزاردهنده رو حتی برای مستر هم تعریف نکردم!
یاللعجب! :))
بعد چون خیلی رو اعصابمه و می بینم که خودخوری هم دردی رو دوا نمیکنه تصمیم گرفتم بیام اینجا بنویسم که غرم رو زده باشم و غرِ نزده تو دلم باقی نمونه. اما خب! دقیق که میشم می بینم خیلی مسخره ست که برای شما بخوام تعریف کنم که کی با ناجوانمردی چی گفت و کی چه کرد! :|
که چی مثلا؟!!
هیچی دیگه!
همین!
الان یک عدد لوسی میِ اعصاب داغون هستم که خیلی هم خسته ست و در فاز خودخوری است.
کی میشه که دلم به سکوت عادت کنه؟
فکر کنم چندین سااااااااااااال باید تحمل کنم..
اما به نظرم ارزشش رو داره. نه؟!
+حالا فکر نکنید که آدمِ اهل غیبتی هستم. نه واقعا نیستم و نزد سایرین که هرگز، فقط نزد مامانم و مستر گاهی لب به غیبت می گشایم و گلایه میکنم از رسم روزگار و آدمهاش که برای مستر، فقط من باب تخلیه ی روانی عرض میکنم و برای مامانم عموما به خاطر راه حل هاش، گاهی مسئله پیچیده هم بشه برای خواهرم هم میگم که نظرش رو در مورد اقدام احتمالی بدونم!
اما تصمیم گرفتم همین دو سه قلم رو هم مدیریت کنم و جز با هدف مطلوب و یا حتی مباح، لب به سخن نگشایم!
هرچند که همین خودخوری های امروزم باعث شد قدری عصبی رفتار کنم! فکر کن چقدر بهم فشار آورده! :)))
سکوت میکنم پس
نزنیمون :/