ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3158.

شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۴ ب.ظ

خسته شدم..

خیلی خیلی خسته ام..

رفتن مستر خیلی بیشتر از اون چه که فکرش رو میکردم

منو عصبی کرده...




+آآآآی مستر.. آآآآی..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۱۶
لوسی می

نظرات  (۳)

۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۴ مامان محمدمهدی
عیبی نداره حالا
پاسخ:
چرا واقعا عیب داشت.. نباید منو میذاشت میرفت..
البته من هیچوقت بهش غر نزدم! یعنی سعی خودمو کردم! خخخخ!
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۸ مامان محمدمهدی
من فکر کردم ماموریت رفتن
و حالا دیدم یادداشتهای جدیدتو
لوسی می نباید اجازه میدادی برن هیچجوره
واقعا برخورد جدیت لازمه

پاسخ:
خب کمر پدرش گرفته بود و مستر به این دلیل رفت.
چی بگم والا! دست رو دلم نذار که خونه خواهر! خوووون..
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۹ مامان محمدمهدی
ببین حالا که ازشون دور شدی اونا سعی خواهند کرد که هرروز به یه بهونه ای مسترو بکشن اونجا
پس مراقب باش
جلوی اینکارو بگیر
البته در حد معقولش چون منم اعتقادی ندارم که باید مانع دیدارشون شی چون اونام حق دارن ولی معقولش و نه طوریکه فقط حرص تو دربیاد
تو میتونی مدیریت کنی این اوضاعو من مطمئنم
پاسخ:
البته این رفتنِ مستر از اونها نبود و مستر خودش اینو خواست و من بیش از پدر و مادرش از خواهر و برادرش شاکی شدم که ... اوووووه! توضیح زیاد داره!
ولی خب راستش الان که بهش فکر میکنم دوست ندارم اصلا تو روابطشون دخالت کنم چون آخرش خودم میشم آدم بده! :|
حالا ببینم چه می کنند! بعد واکنش لازم رو نشون میدم..