ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3375.

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

روز کوزت گونی دارم.

بسیار خسته ام،

مریض احوالم،

گل پسر هنوز خوب نشده،

من هربار می بینمش عذاب وجدان دارم،

خونه شلوغه،

از صبح ده بار اتاق بچه ها رو مرتب کردم باز مثل روز اولشه!

مستر رفته ماموریت،

و پدر و مادرشوهر تا دو ساعت دیگه میان اینجا.

و من احساس میکنم گاهی سر نزدن به کسی که دست تنهاست،

لطف بزرگتری است نسبت به سر زدن بهش!



+بعد از چند پستِ شنگول وار امروز اوضاعم این گونه ست.

+تازه صبح بابام اومدن بهمون سر زدن و من تونستم با حضور بابا پیش بچه ها، قدری کارها رو پیش ببرم.

بابام هنوز از ماجرای روز آشتی ما و پدرشوهر شاکیه.

و به نظرش واقعا موجودات عجیبی هستند این قوم شوهر من! :|

برعکس اقوام دامادمون که به نظر بابام از اقوام خود ما هم خیلی سرترن! :))


+بعدا نوشت: بعد از تموم شدن بدبختی ها و کوزت گری ها،

که پدر و مادر شوهر اومدن و رفتن،

فکر کردم که خوب شد اومدن!

اگر نمیومدن من ناچار بودم سه چهار ساعت بیشتر، تنهایی بچه ها رو سرگرم کنم

و احتمالا با این احوالاتی که امروز داشتم

دیگه کششی برام نمی موند.

خدا خیرشون بده در هر حال که به فکر ما بودن.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۴
لوسی می

نظرات  (۴)

خدا بهت صبر بده...
پاسخ:
الحمدلله که داد!
خسته نباشی اساسی
با اون ایده سرنزدنه اساسی موافقم

پاسخ:
قربانت.
البته بعد از رفتنشون احساس کردم خوب شد اومدن.
بچه ها سرشون گرم شد.
وگرنه من تنها باید سه چهار ساعت دیگه هم سرگرمشون میکردم!
۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۸ مامان محمدمهدی
سلام کوزت جان
اره خدا خیرشون بده
واقعا لازمه یه همچین حضوری
من گاهی آخر هفته ها که خسته میشم و دیگه کشش بچه ها رو ندارم :) به دخترخاله م میگم بیاد خونه مون که با بچ هها بازی کنه و گرچه خود حضورش یه زحمتای کوچلو واسم داره مثل پذیرایی و مرتب کردن خونه و... اما ترجیح میدم این زحمتا باشه و عوضش دو سه ساعتی بچه ها سرگرم شن :))))
پاسخ:
سلام.
آرهههه به نظرم گاهی ارزش داره همین پذیرایی و نظم و اینا.
البته که من اگر به کسی بگم بیاد کسی نمیاد! خخخ!
ولی خب وقتی میخوان بیان بهتره بیشتر استقبال کنم.
خدا را شکر.
قوم شوهر همیشه بد نیست!!
خیلی اوقات خوبن
مثل دیشب که دخترم را دو ساعت نگه داشتن و من رفتم دندون پزشکی :)

هشتمین دندون!!
بالاخره تموم شد
پاسخ:
نهههه طبیعتا همیشه بد نیستن.
من تو همین وب هم بارها از مادر و پدرشوهرم تمجید و قدردانی کردم.
:)
هشت تا! الحمدلله که تموم شد.
فکر کنم مال منم هشت تایی باشه! :| که البته امیدوارم نباشه!
ولی یادمه که گفت خیلیه!
تقریبا ده روز دیگه منم باید برم.