3655.
میخوام غر بزنم!
اینکه چندین وقته که جمله ی "مستر به ماموریت رفت" تکراری ترین جمله ی این وبلاگ شده،
این تکرار، نه به معنای اینه که شاکی ام!
نه به معنای اینه که دوست داشتم خونه نشین می بود!
نه به معنای اینه که متوجه نیستم که خییییییییلی ها درحسرت شغل ثابتی مثل شغل مستر هستند،
و نه به معنای اینه که دارم غر میزنم!
به نظرم میاد اینکه هی می نویسم "مستر رفت ماموریت"
و پس و پیشِ این جمله عباراتیه که حس و حال اون لحظمه و قطعا حس شادمانی از رفتنش نیست،
باعث شده اکثر خوانندگان اینجا احساس کنند که غر میزنم!
نه!
من غر نمیزنم!
قطعا من خسته ام!
من درمونده ام،
من بریده ام،
من به خیلی از آرمانهام به خاطر این وضعیت نرسیدم و نمیرسم،
من تنهام،
من خیلی از عزیزترینهام رو به خاطر این وضعیت، به تلخیِ هرچه تمام تر شناختم،
و از خیلی هایی کمک دریافت کردم که اصلا دوست نداشتم کمکشون وارد زندگیم بشه(اینه که ناشکریه!)
و فهمیدم آدمها رو نباید از روی روابط و نسبتها،
که باید از همراهی هاشون در روزهای سخت شناخت..
و فهمیدم جزو تنهاترین های این روزگارم.
با پر از وابستگی و دلبستگی که نمیدونم چطور باید از خودم جداشون کنم!
همه ی اینها هست،
اما اینها به زعم من غر نیست.
من نمیخوام خودمو سانسور کنم،
اگر خوشی هامو گاهی سانسور میکنم به خاطر هزاردلیله که دارم،
و اگر ناخوشیهامو سانسور میکنم به خاطر دلایل دیگه ایه،
و اگر از برخی خوشی ها وناخوشی ها مینویسم بازم دلایلی دارم.
اما ای ملت، ماموریت رفتن های مستر "روزانه" های منه،
من این وبلاگ رو مینویسم چون میخوام روزانه هامو ثبت کنم.
بله میدونم میشه تو دفتر خاطرات نوشت!
اما اینجا برای "خودم" خوندنی تره.
چطور اگر کسی از مادرشوهرش دلخور یا حتی شاکیه اسمش ناشکری نیست؟
چطور اگر کسی از سختی فرزندداری و حتی دل رنجورش از بیماری فرزند میگه اسمش ناشکری نیست؟
چطور اگر کسی از سختی بارداری و زایمان میگه اسمش ناشکری نیست؟
چطور اگر کسی از همسرش شاکیه اسمش ناشکری نیست؟
چطور اگر کسی از دولت و نظام شاکیه اسمش ناشکری نیست؟
بعد "مستر به ماموریت رفت" های من و "برام سخته"های من اسمش ناشکریه؟؟!
من فکر میکنم اگر شما از این جمله احساس ناشکری، غر زدن یا هرچیزی دارین،
به خاطر اینکه برای خودتون هم قابل تحمل نیست!
خسته شدین از بس که خوندید "مستر به ماموریت رفت".
و به خاطر این خستگی احساس میکنید من غر میزنم!
غیر از اینه؟؟!
من واقعا خودم احساس نمیکنم دارم غر میزنم یا شکایت میکنم!
نمیدونم چرا شما همچین احساسی دارین!!
والا اگر بخوایم اینطوری تعبیر کنیم (بلاتشبیه، بلاتشبیه) "گاهی"(و تاکید میکنم گاهی)
بعضی روضه هایی که برای ائمه میخونیم هم اسمش ناشکریه!
خیلی ها در حسرت موقعیت ائمه هستند، با همه سختیهاشون!!
والا تا جایی که ما میدونیم بعضی از ائمه برای خودشون هم روضه میخوندن!
+میدونم همه تون قصدتون خیر بود و هست،
تمام نگاه هایی که به این پیج میکنید بر دیده ی منت،
از همه تون صمیمانه ممنونم که میخواید آرومم کنید،
باور کنید من آنچنان آشوب نیستم!
اگر هم باشم از چیزهایی فراتر از غیبت مستره،
چیزهایی که غیبت مستر باعث میشه بروزشو در خودم، زندگیم و اطرافیانم ببینم و خیلی بیشتر از دلتتنگی آزاردهنده ست.
ارجاعتون میدم به این پست! الان زندگی من درحال رونمایی از عیوب منه! مشکلی هست؟!
+بودنتون رو ارج مینهم بدون ذره ای اغراق دوستتون دارم.
دوستانه برام دعا کنین.