ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3660.

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۲ ب.ظ

امروز بعد از اطلاع یافتن از بازگشت مستر

در اقدامی انتحاری پدر مستر رو برای فردا ناهار دعوت کردم!!

حقیقتاً از فرط محبت نبود!

صرفاً از خوبیِ خودمه در جبرانِ لطفِ این دو سه هفته ی اخیرشون.




+خدایی هروقت مستر عازم ماموریته و اونها اطلاع دارن،

هرقدر هم تعارف گونه،

اما زنگ میزنن میگن تنها تو خونه نمون بیا اینجا.

فردا پدر مستر تنهاست،

شرط انصاف نبود که منِ مطلع، دعوتشون نکنم.

+اول که زنگ زدم مادرمستر گفت بهت خبر میدم،

بعد تماس گرفتن گفتن که پدر رو بالاخره راضی کردم که بیاد خونه تون! :|

عروس خوبی بودم که خویشتن داری کردم و نگفتم اصرار زیاد نمیکردید شاید دوست ندارن بیان! :دی

+حالا ناهار چی بپزم؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۲۷
لوسی می

نظرات  (۱۴)

۲۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۸ گریزان هستم
سلام
ناهار قرمه سبزی درست کن😳
پاسخ:
سلام. مرسی از پیشنهاد وسوسه انگیز!
اما مشکل سخت پسندی ایشونه!
فکر نمیکنم دوست داشته باشن :(
۲۸ دی ۹۵ ، ۰۲:۱۹ تنها دلشکسته

سلام

خوبی خواهری؟

بچه ها خوبن؟

خدا را شکر اوضاع خوبه دیگه؟

عزیزم میخونما فقط نظر فرصت نمیشه :(

همشونو الان میگم: خونه را چطور گرم کردی؟ مگه شما میرید بیرون شوفاژا کار نمیکنن که بعد برگشت خونه یخ میشه؟!!

یه سوال دیگه: شما موقع خواستگاری جناب همسر، از ماموریتهای آینده همسرت خبر داشتی؟ یعنی با اطلاع قبول کردی دیگه؟!!!

درضمن من هیچوقت درد دل شما را به حساب غر زدن نمیذارم، چون خودم زنم و میفهمم نبود همسر یعنی چی :(((

عزیزم حالا پدرشوهر چرا تنهاست؟ مادرشوهر کجاست مگه؟

به نظرم یه چیز کبابی بذار...البته اگه دوست داشته باشن.

پاسخ:
سلام.
قربونت عزیزم شما خوبی؟
عزیز همین که میخونی کلی لطف میکنی نیازی به نظر گذاشتن نیست.
ما داشتیم برای دو سه روز میرفتیم بیرون،درنتیجه محض احتیاط پکیج رو کلا خاموش کردیم!
این شد که دربازگشت خونه رو یخ زده تحویل گرفتیم.
نه! مستر اون موقع دانشجو بود و گفت که میخواد برای استخدام در این سازمان درخواست بده، و هیچی معلوم نبود کلا!
بعله من سنگ اندازی ننموده و با یک دانشجو ازدواج کردم! :دی
اما اون موقع تصور ما از این سازمان و این شغل یک شغل کارمندی بود مثل همه ی مشاغل دیگه ی کارمندی!
که اگر نمیشد هم خیلی مهم نبود.
مرسی گله از لطفت.
مادر مستر هر هفته سه شنبه ها میره پیش مادرش.
آره کبابی خوب بود ولی ما گوشت کبابی نداشتیم! :دی
۲۸ دی ۹۵ ، ۰۵:۰۵ کوثر متقی
لطف کردن راضی شدن 
خدا دوستشون داشته که عروس خویشتن دار بهشون داده...
کاش قدر بدونن [شیطنت]

پاسخ:
والا به خدا!
:*
۲۸ دی ۹۵ ، ۰۹:۳۶ بنت شهرآشوب
منم دیشب مهمون داشتم. از فرط خستگی و دردپا آخر شب با قرص خوابیدم
و صبح برای کار خواب موندم و دیر کردم
پاسخ:
آخی!
اشکالی نداره که خواب موندی.
خوبی الان؟
حتما دست تنها بودی یا تادیروقت موندن؟
۲۸ دی ۹۵ ، ۰۹:۳۷ دچــ ــــار
حالا فارغ از این کار خوبی که کردین امروز 
ولی بنظرم داری افراط میکنی در دشمنی با مادرشوهرت:)
پاسخ:
دشمنی؟؟! O_o
چرا فکر کردید دشمنی دارم؟!
اتفاقا با مادر مستر درحال روتین مشکل خاصی هم نداریم چه برسه به دشمنی!
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۰:۱۴ مامان محمدمهدی
به به چه عروس خوبی
بنظر من که حتما دو مدل غذا درست کن.یکی سنتی مثل مرغ یا قورمه یکی هم لازانیا یا پیراشکی گوشت یا با ساندویچ ساز یه چیز ساده ولی مثلا امروزی و یه مدل سالاد خوش رنگ و رو
حالا اگه هم میخوای خیلی خوشش نیاد و دفعات بعد خیلی زحمتتون نده، همون یه مدلو بزار:)))
پاسخ:
بعله! خدا قسمت همه بکنه امثالنا! :دی
نههه اصلا اهل غذای امروزی نیستن! اصلا ها!
فکر کنم بازم بیان! :)
تو خیلی مهربونیا :)
امیدوارم قدرتو بدونن ^__^
پاسخ:
آره واقعا :دی
(در همین حد از خود متشکرم! :دی)
نمیدونن! :|
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۱:۲۲ منتظر ....
خب نمیدونی چی دوست دارن؟
من معمولا از مادرشوهرم یا خود شوهرم می پرسم که غذا چی دوست دارن براون درست کنم که بعدا بهم نگن از این غذا خوششون نمیاد و حالم گرفته بشه.
تازه کلی م استقبال می کنن که ازشون میپرسم چی رو بیشتر دوست دارید .
پاسخ:
کلا کبابی دوست دارن.
اما خب ما گوشت مورد نیاز برای کبابی رونداشتیم وفقط خورشتی داشتیم. مستر هم که طفلی خسته بود دیگه نرفت خرید.
منم همون غذای معمولی درست کردم.
خیلی معمولی! :دی
چندبار پرسیدم گفتن هرچی خودت میخوای! درآخرین دفعه ی پرسش گفتن فقط قرمه سبزی نباشه! :دی
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۷ دلا بانو
ناهار چی پختی عرووووس؟:)))
ان شاالله که میزبانی ت به خوبی و با حسای خوب پیش بره
پاسخ:
:دی
خورشت قیمه! خخخخخ!
خیلی زور زدم دیگه مجلسی باشه! :))
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۰ دچــ ــــار
من که از خودم نمیگم :)
برداشتم بوده :)
پاسخ:
منم ازهمون برداشتتون پرسیدم!
که چرا اینطوریه؟!
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۶ دچــ ــــار
از یک سری پست ها و قضاوتا برداشت کردم :)
البته این یک مسئله عادیه :) بایدم باشه :))
پاسخ:
نه واقعا اینطوری نیست.
حتی نمیتونم بگم دوستشون ندارم!
اما تلاشم اینه که سیاست دوری و دوستی رو حفظ کنم.
این بهترین سیاست بین عروس و خانواده ی همسره.
رد خور هم نداره!
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۲ دچــ ــــار
آره به نظرمیرسه راهش همینه :)
+منم اغراق !! کردم
پاسخ:
تنها راه برای عروسها همینه!
راه اصلیش باید توسط آقایون طی بشه که چون بلد نیستند و گاهی هم خیلی زیادی بی خیالند،
عروس جماعت ناچاااااار میشه این راه رو انتخاب کنه!
مگر اینکه مادرشوهر خودش بلدباشه اوضاع رو مدیریت کنه که اینم خیلی کم پیش میاد!
۲۹ دی ۹۵ ، ۰۸:۱۶ دچــ ــــار
بی خیال !
چه فوش آشنایی :)
پاسخ:
:)
همینه دیگه! دلیل اصلی و بنیادی در اتخاذ تصمیم دوری و دوستی! :)
۲۹ دی ۹۵ ، ۱۱:۰۴ دچــ ــــار
آره مقصر اصلی همیشه شوهره :) ودیگر هیچ
پاسخ:
دقیقاهمیشه!