ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3915.

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۳۷ ب.ظ

دیروز از اون روزهای سخت بود،

من و پسرک همدیگه رو خیلی اذیت کردیم.

و مسبب همه ش نخوابیدن ظهر پسرک بود

که هم خودشو کلافه کرده بود هم منو!

نمیدونم باید با این معضل چه کرد!

:|

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۸
لوسی می

نظرات  (۴)

۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۱ دچـــــ ــــــار
چقدر به این جمله خندیده باشم خوبه:)))؟

من و پسرک  امروز همدیگه رو خیلی اذیت کردیم.


فکر پسرک 10 سال دیگه بیاد اینو بخونه :/
پاسخ:
خب بخونه! چی میشه به نظرتون؟


+اتفاقا دیروز به مستر میگم بیا یه جایی بریم که پسرک دوست داشته باشه شب خوشحال باشه،
پسرک میگه:مامان میخوای از من معذرت خواهی کنی؟! :|
فکر میکنین ده سال دیگه وضعیت ما چطوریه؟؟!
۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۵۰ دچـــــ ــــــار
به جواب کامنت هم همونقدر خندیدم :))
+ طور بدی منظورم نبود :) شاید با خودش بگه چقدر مامان اذیت میکرد منو بچگی ! خدا رو شکر زود بزرگ شدم :)))
پاسخ:
:)
درست میگین. اما خب خیلی بی انصافه اگه متوجه نشه که اذیت من ناشی از اذیت او بود!
ولی درسته احتمالا چنین اثری داشته باشه.
اینکه دلیل بدقلقیشون مشخص باشه خودش موهبتیه، امان از وقتی که دلیل پیدا نمیشه، من رسما کم میارم
اینجور مواقع من هر ازگاهی تذکر میدم که این برخورد به خاطر خستگی تو و خودم پیش اومد، و اگه خوابیده بودیم، این شکلی نمیشد
گرچه اواخر روز دیگه هیچی اثر نداره،ولی قبل از تمام شدن تمام انرژیشون یه کم موثره:)
پاسخ:
آره خب اینم حرفیه.
اگر از خستگی باشه دیگه انرژیش غیرقابل کنترل میشه. و رسما هردومون میریم رو اعصاب هم!
۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۱۴ مامان محمدمهدی
:)))
پاسخ:
به چی خندیدی الان؟! :|