پیشنهادات افطاریانه!
پیشنهادتون برای یک افطاری که پلو نداشته باشه،
و غذاهاش هم خیلی زحمت پخت و ریسک طعم نداشته باشه
و بشه با زبون روزه تهیه کرد چیه؟
+مثلا پیراشکی، ناگت، سالاد ماکارونی، کیک مرغ و از این چیزا!
یه ترکیب خوب بهم پیشنهاد بدین لطفا.
پیشنهادتون برای یک افطاری که پلو نداشته باشه،
و غذاهاش هم خیلی زحمت پخت و ریسک طعم نداشته باشه
و بشه با زبون روزه تهیه کرد چیه؟
+مثلا پیراشکی، ناگت، سالاد ماکارونی، کیک مرغ و از این چیزا!
یه ترکیب خوب بهم پیشنهاد بدین لطفا.
از اینایی که نوشتی به نظر من، کیک مرغ هم خوشمزه است هم خوب و هم جلو مهمان گذاشتنی.
برا مهمانی افطار خودت میپرسی؟ کی هست؟ به نظرم مثلا کبابشو از بیرون بخرید؟ تو خونه هست؟ کباب کوبیده با نان هم کنارش خوبه ها.
سلام
آخرش چی گذاشتین؟
سر سفره صبحگاهی مادرم چایی شیرین قصههاش رو به دستمان میداد.. از همان جا بود که قصههاش در جانم اشیان کرد و حرارت حقیقت این کلام ک یخبندان حرف اهل دنیا را در خاطرم ذوب کرد تا باور کنم تنها رسولان حقاند ک ویترین واقعیتشان از متاع محبت پُر است و از قرار روزگار همانانند که شیشه مغازه معنویششان پیوسته با تابلوی یاد خدا دکان دوستی بنا کرد بساط سخنش را میچینند و معرکهاش را بر هم میزنن.
مادرم میگفت موسای کلیم از خدا خاست حکمی فرما تا از حرف مردم در
امان باشم پروردگار فرمود کاری که برای خود نکردهام! چگونه برای تو انجام دهم؟هنوز در کوهستان گذر عمر پژواک صدای مادرم باقی ست ک میگفت نمرود خاست
با خدا مبارزه کند دستور داد ارابهای اماده کنن. انگاه ارابه را به پای مرغی بزرگ
بست و تکه گوشتی جلوتر از دهان مرغ گذاشت تا به هوس ان به اسمان پر بکشد سپس نمرود
رو به اسمان چند تیری انداخت به این پندار ک سمت پروردگار تیر پیکار افکندهان وقت مادرم از همسایگی دو خاطره نتیجه میگرفت.اولین ملامتی عالم خودخداست که انسان را هم که خلق کرد فرشتهها از
روی عبادت (و نه از روی لجاجت) ملامتش کردند. حال انکه نمیدانستن ادمی غیر از خون
ریختن فرشته خصال هم خاهد شد و به عطر اخلاق محمدی اش دنیا را تسخیر خاهد کرد پس
پسرجان! اگر میخاهی در این عالم بمانی یا از نیل مشکلاتعبور کن که دست هرکسی
به تو نرسد و یا انقدر بالا برو که تیر عداوت نمرود به تو اثر نکند .
همیشه
نویسا باشی .بای بای.
دراخرم چندپیشنهادبهت میدم ک امیدورام کارسازباشه.
اگ کسی انتقادی بهت کرد قبلش یه دقیقه صبر کن نفس عمیق بکش و کمی به اون موضوع فکر کن سریع نگو ( لازم نیس بگید.هیچوقت نکات مثبت منو بی ادبانه و توهین میز تلقی نکن شایدم توبیشترجمله هام نکته مثبتی هم وجود داشت هباشه و اون یه فیدبک صادقانه و پیشنهادی واسه پیشرفتت هستش.با یه دریچه جدید به موضوعاتم نگاه کن. حتی اگه فردی با بی ادبی و توهین از ت انتقاد کردازش تشکر کن چون با اینکارت باعث میشه که خیلی از منتقداتو به خانندگانی پر و پا قرص تبدیل کنی .
ماناباشی.
حلاک اینطورگفتی دیک نمیام وبت . بازم ممنون.درپایانم چندجمله تقدیم ب شما ک شایسته احترامی .
گل افتابگردان رو به نور میچرخد و ادمی رو به خدا . ما همه افتابگردانیم.اگر افتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی دیگر افتابگرداننیست.افتابگردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.
اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش میکردم که خورشید کوچکی بود در زمین و هر گلبرگش شعله ای بود و دایره ای داغ در دلش میسوخت.
آفتابگردان به من گفت: وقتی دهقان بذر افتابگردان را میکارد مطمن است که او خورشید را پیدا خاهد کرد.افتابگردان هیچ وقت چیزی را با خورشید اشتباه نمیگیرداما انسان همه چیز را با خدا اشتباه میگیرد.
افتابگردان راهش را بلد است و کارش را میداند. او جز دوست داشتن افتاب و فهمیدن خورشیدکاری ندارد.او همه زندگی اش را وقف نور میکند در نور به دنیا میاید و در نور میمیرد. نور میخورد و نور میزاید.
افتابگردان با افتاب امیخته است و انسان با خدا.بدون ا فتاب افتابگردان میمیردبدون خدا انسان.گفت وگوی من و آفتابگردان ناتمام ماند.زیرا که او در افتاب غرق شده بود.جلو رفتم بوییدمش بوی خورشید میداد.تب داشت و عاشق بود.خداحافظی کردم داشتم میرفتم که نسیمی رد شد و گفت نام افتابگردان همه را به یاد افتاب می اندازدنام انسان ایا کسی را به یاد خدا خاهد انداخت؟ان وقت بود که شرمنده از خدا رو به افتاب گریستم .
همیشه سبزبمانی.. بای بای