ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

4028.

يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۰۰ ب.ظ

وااای مغزم داره سوت میکشه!

اصلا باورم نمیشه که همچین سوتی ای دادم!

فکر کن به کسی که به مهمونی افطار دعوت نشده،

بگی امشب تو مراسمِ افطاری فلانی می بینمتون!

:|



+بعد اون کی باشه؟ مادرشوهرتتتتتت! :((

اصلا فکرشم نمیکردم که دعوت نباشههههه! :((((

آخه افطاری تو رستورانه، فکر کردم همه رو دعوت کرده :((

+خواستم برای تسکین آلام مغزم، به یه آدم حقیقی مثلا مستر بگم که اینطوری شده،

بعد دیدم نه! چرا بگم! :|

اونم مغزش سوت می کشه! :|

لذا اومدم به شما بگم!

+وای که خیلی بد شد خیلی خیلی خیلی! :((

+امیدوارم مامان مستر به میزبان نگه که من سوتی دادم :((


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۲۸
لوسی می

نظرات  (۱۵)

۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۱۵ فاطمه غلامی
سلام
منم دعوت کن بی زحمت :/
پاسخ:
:((
نمک رو زخمم نپاش :(
۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۰ شبنم بیقرار
چرا بد بشه؟ بالاخره که میفهمید! تو که مسئول دعوتیا نیستی!
پاسخ:
نه دیگه از کجا می فهمید؟
چون مسئول دعوتیا نیستم بد شددیگه!
طرف مادرشوهرمو دعوت نکرده اصلا، بعد من به مادرشوهر گفتم می بینمتون!
گفت من دعوت نیستم! :|
۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۵ دچـــــ ــــــار
حالا فکر میکنه عمدن گفتید :))
پاسخ:
نه فکر نکنم این فکر رو بکنه!
حتی فکر نکنم خیلی هم ناراحت شده باشه.
اما بد شد.
از خودم حس بدی دارم.
۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۹ شبنم بیقرار
خب نمیدونستی که!! فکر کردی دعوتن..گفتی میبینمتون. اونم گفته دعوت نیستم!
تازه صاحب مجلسم مجبور نیست کسی رو دعوت کنه که...یه چیزی صلاح دونسته. مگه هر جایی مادرشوهرت اینا دعوتن تو هم دعوتی؟! حالا مادرشوهرت خبر نداشته باشه بگه میبنمت.تو بگی دعوت نیستم.
این بده؟ سوتی مادرشوهرته؟!!

بیخیال! اینقدر سخت نگیر مناسبات فامیلی رو...
پاسخ:
این بد نیست منم ناراحت نمیکنه و فکر هم نمیکنم مادرشوهرم ناراحت شده باشه.
اما خب من یه جوری گفتم انگار که همه دعوتن! یعنی تصورم این بود اصلا! در نتیجه ممکنه فکر کنه فراموشش کردن یا فقط اون دعوت نشده،
اینش خوب نیست دیگه. و اینکه من همچین چیزی بگم بدتر!
اصلا کلا اینکه کسی رو متوجه کنیم که من فلان جا دعوتم و احتمالا همه هم دعوتن و تو دعوت نیستی خوب نیست دیگه اونم در نسبت مادرشوهر و عروس!
ولی میدونم که خودش هم احتمالا ناراحت نشده و بعید هم میدونم به میزبان چیزی بگه. اما احتمال میدم از چند نفر دیگه بپرسه که شما هم دعوت بودین یا نه! :|
برای همین تصمیم گرفتم منم به کسی چیزی نگم! خخخخ!
۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۷ دچـــــ ــــــار
یه پیشنهاد دارم :)
در راستای همدردی
+ اینکه شما بجای افطاری رفتن مادر شوهرتون رو دعوت کنید خونتون ! خوبه؟
پاسخ:
:)
آره فکر خوبیه:) ولی خب دوست ندارم این کار رو بکنم!
آروم شدم دیگه. الان با این پیشنهاد صرف در اینه که آروم بشم!
سعی میکنم دفعه ی دیگه حواسم بیشتر جمع باشه.
لوسی اصلا فکرشم نکن ازعمد که نگفتی والا همه هزارتا حرف بار آدم میکنن عین خیالشون نیست نگران نباش
پاسخ:
واقعا درست میگی :)
مرسی از کامنتت :*
۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۹ شبنم بیقرار
من با الی خیلییییییی موافقم!
پاسخ:
:)
آره کامنتش خیلی به جا بود :)
۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۹ شبنم بیقرار
شرمنده بانو شو یادم رفت! :))))
پاسخ:
:دی
@الی بانو :)
۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۵ شبنم بیقرار
یه کامنتم نرسیده؟!!
قبل ای نکامنت گفتم من با الی بانو موافقم(بانو شو یادم رفته بود)
پاسخ:
چرا رسید تایید کردم الان. :)
قصور تاخیر از جانب من بود.
من بودم میرفتم افطاری کلی هم خوشحال بودم 
اصلا به مادر شوهر گرام هم فکر نمی کردم 
:))))
پاسخ:
:))
منم همین کار رو کردم :دی
خب به مستر نگفتید که مغزشون سوت نکشه، حالا مغز من سوت کشید :دی
وای از عروس واااییی 😂

اتفاقه دیگه زیاد خودتونو اذیت نکنید : )
پاسخ:
:)) عزیزم ببخشید :)
نه دیگه مهم نیست!
به مستر هم گفتم! طاقتم نیومد! :|
مستر بهم حق داد :دی
ای واای، بنده خدا چه حالش گرفته شده حتما!
پاسخ:
:(
کپ کرد!
من هم! :|
حالا مهمونی خوش گذشت؟! ^__^
پاسخ:
جای شما  خالی:)
باکلاس ترین رستورانی بود که تو این ماه رمضون برای افطار دعوت شدیم و رفتیم! اما بی کیفیت ترین غذایی هم بود که خوردیم! :|
یه همچین وضعی!
تو ک مسئول دعوتیا نبودی نباید ناراحت باشی...
تازه رفتی هم ب میزبان بگو چرا مادرشوهرتو دعوت نکرده...
پاسخ:
نگران بودم که مادرشوهرم دلخور شده باشه از میزبان یا  هرچی! :(
خخخخ! نه دیگه اینو نگفتم!
اتفاقا خودش گفت میخواستم دعوت کنم فکر میکردم با پدرشوهرت رفتن سفر! چه بد شد و اینا!
البته خب نسبت خیلی هم نزدیک نبود. من از طرف اقوام خودم دعوت بودم اما فکر میکردم که به رسم همیشه مادر مستر هم باشه.
۲۹ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۸ مامان محمدمهدی
خب خداروشکر که تو مهمونی بهت خوش گذشته بدون توجه به سوتی ای که دادی
ولی تجربه ست برای کمتر حرف زدن و گزارش ندادن هیچی:)))
پاسخ:
آره خدا رو شکر.
اتفاقا من خیلی خیلی دهنم قرصه!
این بار هم هنوز باورم نمیشه چنین اتفاقی افتاد.
دلیل اینکه اینو هم گفتم این بود که پدر مستر سفر هست و من میخواستم بدونم مامانش چطوری میخواد بره اونجا!
مثلا میخواستم ثواب کنم که با هم بریم و تنها نره، اما خب کباب شد!
آخه سابقه نداشته تو خانواده ی ما ملت فقط ده نفر رو مهمانی افطار به رستوران دعوت کنن!
ده نفر رو تو خونه افطاری میدیم.
وقتی میریم رستوران که دعوتیمون عمومی باشه.
این بار اولین بار بود و حتی بعد از اینکه مادرش گفت من دعوت نیستم بازم من حدس زدم که میزبان حتما یادش رفته یا نمیدونسته که مادر مستر اینجاست و با پدرش نرفته سفر!
در این حد مطمئن بودم!
:|
اما خب تجربه شد دیگه! :|
ولی خب چه تجربه ای؟! تجربه ی اینکه دیگه ثواب نکنم و ازشون نپرسم چطوری میرین! :|