ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

4037.

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۱۳ ب.ظ

احوالشو می پرسم،

میگه حالم خیلی بده،

مدااام تو دستشویی ام،

مدااام حالت تهوع دارم،

مدااام افقی ام!

میگم: نگران نباش این ماهیت بارداریه دیگه.

خیلی زود میگذره بعد دلت تنگ میشه برای همین لحظه ها.

میگه: سالهاست منتظر این لحظاتم،

چرا باید ناراحت باشم؟

حتی دوست ندارم این روزها زودتر بگذره!


و من یادم میاد وقتایی رو

که برای گل پسر احوالات ناخوش داشتم(+ و +

و گاهی با خودم فکر میکردم

آیا باز هم فرزندی خواهم خواست؟

و آیا باز هم خودمو تو چنین شرایط وحشتناکی گرفتار میکنم؟

:|


تا برای یه نعمت بی تاب نشده باشی،

و مدتها در پیِ ش ندویده باشی،

ارزشش رو درک نمیکنی،

و قدرش رو نمیدونی،

و اعجاز و لطفی که در پسش هست رو نمی بینی.



+متاسفانه این برای نود و نه درصد جزئیات و کلیات زندگیمون صادقه.

تو همین روزهای آخر رمضان خودمون رو آپدیت کنیم،

و وضعیتمون رو از ورژنِ آدمهای بی تفاوت نسبت به نعمتهای بی منت،

به ورژنِ آدمهای شکرگزاااااار تغییر بدیم.

"إعمَلُوا" آلَ داوُدَ شکراً وَقَلیلٌ مِن عِبَادِی الشَّکورُ (13سبأ)

ای آل داوود شکر به جای بیاورید. و اندکی از بندگان من شکرگزارند.

شاکر نباشیم، شکور باشیم و شاکرانه "عمل" کنیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۱
لوسی می

نظرات  (۱۰)

۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۷:۳۵ دچـــــ ــــــار
این ماهیت رو 6 بار خوندم تا فهمیدم منظورتون ماهیَته :)


پاسخ:
عجب!
۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۸:۰۸ ملکه بانو
من که حاضرم چندین بار دیگه اون حال و روزا رو تحمل کنم
پاسخ:
الان که آره حس منم همینه.
اما اون روزها نه! حسم این نبود. :|
اون روزها دوست داشتم زودتر حالم خوب بشه و به شرایط طبیعی زندگی برگردم،
اما این دوست من میگه "حتی دوست ندارم این تهوع ها تموم بشه!"
همینطوری که هست خوبه.
ههه هه!
چقدر دلم واسه اون روزا تنگ شده با اینکه حالم بد بود دوستشون داشتم و لذت میبردم حیف که دیگه نمیخوام تجربه بشه
پاسخ:
چرا خب؟
چون زایمانم خیلی بد بود شرایط جامعه هم افتضاحه میترسم نشه نیازهاشونو برطرف کرد ولی تک بودنم سخته بچه م بده خواهر برادر میمونه
پاسخ:
خب حالا یکی دیگه بیار!
خدایی اثرات مخرب تک فرزندی خیلی بدتر از همه ی اینایی که گفتی!
تا برای یک نعمت بی تاب نشده باشی... 
والا من بی تاب شده بودم ولی بازم قدر ندونستم‌:(
پاسخ:
همه مون همینطوریم.
گاهی بعد که از دست میدیم می فهمیم.
فکر کنم باید عقلشم داشته باشی :/  همون بلوغ هیجانی 
پاسخ:
اینکه قدر بدونی؟
اگه عاقل باشیم که لازم نیست بی تاب بشیم تا قدر بدونیم!
همینطوریش هم شکور میشیم.
همونطوری که خدا از آل داود علیهم السلام خواسته.
تغییر ورژن سخته ها
برخی سخت افزارها قابلیت ارتقا اصلا نداره
پاسخ:
برای همین میگم تا ماه تموم نشده این کار رو بکنیم!
اثرات مساعدی رو سخت افزارها گذاشته احتمالا.
ان شالله که تا الان قدری قابلیت پیدا کرده باشه،
تا تنور داغه باید نون رو چسبوند!
:)

هرچند خیلی سخته قبول دارم. :(
۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۱:۰۶ شبنم بیقرار
منم دوست دارم ولی واقعا خیلی سخته.


پاسخ:
چی رو دوست داری؟ و چی سخته؟
۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۳:۴۷ ملکه بانو
من همون موقعم میدونستم دوست دارم بازم این دوران رو تحمل کنم.
احتمالا دوستت مدت هااا در آرزوی بچه بوده
پاسخ:
بله دیگه دقیقا نکته ش همین بود برای فرزنددار شدن مشکلاتی داشتند.
همینه که میگم چون بی تابش شده بود میگفت حتی نمیخوام این روزها بگذرن! و از این همه بداحوالی هم داشت لذت می برد.
در حالی که من اساسی کم آورده بودم از چهل روزِ تمام بی غذایی محض!
و او شکوره و من شاکر بودم فقط.
البته اینم هست که شرایط سختی و فشار و همچنین علایق و عشق در موضوعات مختلف برای آدمها فرق میکنه.
و کسی هم نمیتونه خودشو جای دیگری بذاره.
من دوست دیگری دارم که دو تا بچه داره که با مکافات و یه عالمه سختیِ محض و بیماری به دنیا آورد،
و دو تا دیگه از بچه هاش رو هم به خاطر همون بیماریها و سختی های محضی که تو بارداری داشت و براش ایجاد میشد، نه در دوران بارداری که بعد از تولد دست داد.
و با اینکه بچه ی دومش هنوز یک سال و نیمه هم نیست میگه بچه میخوام! :|
اینو گفتم که بگم منظور من از این پست عشق به بارداری یا بچه نبود.
شکرگزاری بود برای نعمتهایی که راحت تر از خیلی ها به دست آوردیم و میاریم،
و گاهی حواسمون نیست که کسب اون نعمتها چقدر میتونه سخت و حتی گاهی به مثابه ی یک رویا باشه.
۰۲ تیر ۹۶ ، ۲۲:۱۹ مامان محمدمهدی
دقیقا
و حیف
پاسخ:
:(