4296.
نمیدونم وقتی که ارشد قبول شدم،
آیا کسی بوده که شاکی شده باشه،
و دوست نداشته باشه من ارشدم رو تموم کنم،
یا کسی پست قبل رو خونده باشه،
و از همراهی کائنات با من لذت نبرده باشه،
و در اقدامی عجیب مثلا دعا کرده باشه که الهی که این ترم فارغ التحصیل نشی!
یا الهی که استادها باهات راه نیان و تو هچل پایان نامه بمونی!
نمیدونم!
اما اگر هست شاید دوست داشته باشه که بدونه،
فعلا فقط دعای اون مستجاب شده!
:(
+با اینکه استاد راهنما و داورم شرایط ساده تر رو برای من پذیرفته بودند،
و من رسماً وارد مرحله ی بعدی شده بودم،
اما استاد مشاورم اصلا حاضر نشد کوتاه بیاد!
و دوباره برگشتم به فاز قبلی!
خیلی سعی کردم صداقت رو حفظ کنم،
و پروژه رو صادقانه به اتمام برسونم،
اما این سخت گیریِ شاید بیموردِ استاد مشاور،
صداقت پروژه رو اساسی کاهش میده،
و کار رو به جایی میرسونه که استاد راهنمام میگه اینقدر رو صداقت و وجدان کاری سخت نگیر!
فقط تمومش کن!
هرطور که شده! :|
این پروژه ها اصلا مهم نیستن! :|
هههه هه!
خدایا تو شاهد باش ما خواستیم، نذاشتن! :)