ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

کسب جمعیتی از غیبت مستر کردم...

چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۴:۵۸ ب.ظ

عجیبه. واقعا عجیبه.

روزهایی که مستر ماموریته زندگی من و بچه ها رو یک نظم عجیبی پیش میره!

ما تقریبا به همه کارهامون می رسیم!

تفریح و زیارت و بازی و قصه و حتی نظم زندگی و خونه و خواب و ناهار و شام به یه کیفیت خارق العاده میرسه!

رفتم تو کار موشکافی! آخه مستر اصلا آدم بی نظمی نیست.

اصلا.

پس چرا وقتی هست کل زندگیمون بدو بدو میشه و از آخر هم به هیچی نمی رسیم؟!

چرا آیا واقعا؟ :/

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۴
لوسی می

نظرات  (۱۸)

شاید چون الان شما خودت قطب نمایی و اون نظم رو درک می کنی
ولی وقتی مستر میاد دیگه شما قطب نما نیستی :)
پاسخ:
عه! من به گمان خودم اینو ثبت موقت کردم که یه عنوان خوب براش بزنم!
آره فکر میکنم وقتی مستر هست من تنبلی میکنم و به امید او بی خیال یه سری کارها میشم. اونم که انجام نمیده! :/
میگن که دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند،
به جناب مستر بگید رئیس بازی در نیاره
درست میشه
پاسخ:
:)))
آره واقعا.
زندگی با مرد ماموریتی خوبه؟
پاسخ:
نه اصلا.
ولی آدمو بزرگ میکنه. خیلی!
اما سراسر رنجه. سراااااسررررر! :/
تازه ما جزو خوبا و راحتاشونیم!
وقتی مستری نباشه که از این کیفیت زندگی لذت ببره، این کیفیت چه ارزشی داره؟!
۱۴ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۲۵ اینتِرنال‌ْ آدِر
شاید چون شادی حضور، گاهی نظم رو بی ارزش میکنه و معنویتش موتور اون روزهای با نظمه.
پاسخ:
کامنتتون واقعا دلنشین بود برام. :)
عجیب به دلم نشست...
ممنونم.
با خط آخر موافقم و احساس می‌کنم اون سراسر رنج، یه قسمت بزرگیش برمی‌گرده به اینکه مستر چی پس؟ و یه بخش کوچیک‌ترش سهم من از مستر چی پس؟

اما می‌دونین، من نمی‌دونم چرا احساس می‌کنم هر چند وقت یه بار یه بریک احتیاج دارم، چه الان در مجردی، چه بعدها در متاهلی. فک کنم خودم خانم ماموریتی بشم بهتره تا طرفم مرد ماموریتی 😅 و این‌هایی رو که شوهرشون دو روز میره مسافرت شیون و زاری راه میندازن نمی‌تونم درک کنم، خب دو روز تنها باش! چی میشه؟
پاسخ:
نفهمیدم ربط سراسر رنج و مستر چی پس رو! و ربط سراسر رنج و من چی پس رو! :/
آره بریک خیلی خوبه ولی همین دو روز و سه روز در یک فصل. کلا ده دوازده روز در سال. نه ده دوازده روز در ماه.
و البته تنهایی داریم تا تنهایی.
چون وقتی ایشون نیستن، زندگی فقط روی دست یک نفر میگرده
پاسخ:
اینم حرفیه. :)
سلام
برای منم همینه.
تازه فکر کن که اگه ماموریت نباشه، پنجشنبه جمعه چه افتضاحی میشه.
پاسخ:
سلام.
وای چقدر کامنتت امید بخش بود. خوشحاااال شدم یکی مثل خودم هست ^_^
داشتم از خودم ناامید میشدم...
امان از شنبه های بعد از تعطیلات اصلا! :/
بله شاید این باشه

کامنتت خیلی بچه گونه و رویای بود احمدرضا @ :))
پاسخ:
:/
خب شما گفتین وقتی مستری نباشه که از این کیفیت زندگی لذت ببره، این کیفیت چه ارزشی داره. من اگه تو شرایطی باشم که همسرم برای تامین رفاه من بره مسافرت و ماموریت، و بعد بهره‌ی خودش از اون رفاه قطع نه، حتی کم بشه، من احساس رنج می‌کنم، یه رنج گنده! و یه رنج کوچیک‌تر هم از این می‌برم که چرا بقیه همیشه همسراشون پیششونه و من نه!

اوه! ده دوازده روز در ماه زیاااده! چطور تسلیتون بدیم؟ :)

مثلا یکی از دسته‌بندی‌هاش: تنهایی خودخواسته و تنهایی تحمیلی در زمان نامناسب!
پاسخ:
حرفت که خیلی درسته و از دقت نظرت ناشی شده خوشم اومد :)
ولی حقیقت اینه که مستر به خاطر ما ماموریت نمیره :)))
یه دوره ای میخواست به خاطر ما بره که کلا ماموریتهاش به یک دهم رسید :)))
ماموریتهاش خیلی خالصانه ست :دی
ولی خب رنج گنده ای می بردم از هر دو موردی که گفتی. و دومیش هم رنج کوچکی نبود.شاید حتی گنده تر از اولی بود. :دی
نهههه الان خوبه. یه دوره ای همه ی وبم شده بود گریه زاری. نمیدونم خواننده م بودی اون موقع یا نه ولی قشنگ رو نِرو ملت بودم با پستهای هر روز ماموریت و هر روز غم و چه و چه! بعضیها دیگه فحش میدادن بهم :))))
آره دقیقا. تنهایی ها مدل های متفاوتی دارن دسته بندیت خیلی خوب بود. اینا هم هست:
مثلا تنهاییِ بی ثمر، تنهاییِ ماجور!
تنهاییِ فیزیکی، تنهاییِ روحی!
تنهایی شخصی یا غربت عظمی!
تنهایی در زمان نیاز یا تنهایی در زمان غنا!
و غیره و ذلک...
:دی
حضور ذهنتون رو دوست دارم :)
اصلا یکی از مدلاشو نوشتم که شما بقیه‌شو بگین :دی
پاسخ:
:)))
حضور ذهن نیست..تجربه ست. یه دوره ای کار اصلی من دسته بندی و مقایسه ی مدل تنهاییهام با تنهاییِ آدمهای تنها و قهرمان در طول تاریخ بود! :/
اتفاقا با سومی آدم یاد همچین چیزی میفته، ولی درست نفهمیدم که منظورتون چیه!
پاسخ:
بخوام تعریف کنم باید مثنوی هفتاد من کاغذ بنویسم. در کل منظور این بود که یه وقتهایی یه تنهایی ساده ست یه وقتهایی اسمش میشه غربت. که بار معناییش خیلی متفاوت میشه دیگه...
اتفاقا داشتم فکر می کردم خیلی وقته از نبود همسرت حرف نزدی.
الان باهاش بیشتر کنار اومدی یا اینجا دیگه حرفشو نمیزتی؟
پاسخ:
آره ماموریتهاش خیلی کمتر شده نسبت به قبل. ولی خب همونا رو منم دیگه نمی نویسم.
خیلی باهاش کنار اومدم ولی یه بخش مهم این کنار اومدن متاثر از تغییر شرایطمه.
آخه بزرگتر شدن بچه ها و مخصوصا گل پسر خیلی تو هضم راحت ترِ تنهایی اثرگذار بوده. الان راحت تر باهاشون بازی میکنم و بیرون هم میریم. قبلا کنترلشون در بیرون خونه کاملا غیر ممکن بود و انرژی پسرک هم تو خونه تخلیه نمیشد. اما الان مدیریتشون راحت تر شده.
میگی نه از خود مستر بپرس :)
پاسخ:
نه اصلا بهش نمیگم که اوضاع اینطوریه.
منم که همسرم ماموریت نمیره همینطورم عزیزم.
یعنی جمعه ها وروزهای تعطیل هیچی سرجاش نیس،حتی ناهار وشام که من برای پسرم روی اینکه سرساعت باشه حساسم هم، هرکار میکنم سروقت نمیشه. 
احساس میکنم حضور آقایون،یه تنبلی لذت بخشی به آدم میده که همه چی خودآگاه نامنظم میشه.😂
پاسخ:
آره دقیقا. یه تنبلیِ لذت بخش یا یه غنیمت شمردن حضور..
^_^
نه نظر هشت حرفی رو بهش نشون بدید بگید موافقید با این نظر یا با نظر دچار موافقید :)
پاسخ:
اصلا نمیخوام از محتوای این پست مطلع بشه!
میخای توی یه پست دیگه نظر بذاریم تا نشونش بدی؟
پاسخ:
:/
یه راهشم اینه که گیر ندیم! :/
:)))
پاسخ:
::)
۱۵ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۲۳ مامان محمدمهدی
بنده ی خدا مستر:)))))
پاسخ:
آرهههه واقعا :))