ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی.

سه شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۲۳ ب.ظ

بر حسین بتاختند و بر سپاه او غالب گشتند و تشنگی بر او مستولی شد.

بر بند آب بالا رفت و آهنگ فرات کرد و برادرش عباس پیشاپیش او می رفت.

ابن سعد عمرو ابن حجاج را با پانصد سوار فرستاد و راه را بر او بست.

زرعه ابن ابان تیری افکند که بر زیر چانه ی حسین نشست. حسین تیر برکند و دست را بر زیر آن گرفت هر دو دست از خون پر شد.

خون را ریخت و گفت خدایا سوی تو شکایت میکنم از آنچه با پسر دختر پیغمبرت می کنند.

سپس به جای خود بازگشت و تشنگی بر او سخت شده بود.

مردم گرد عباس را گرفتند و او را از حسین جدا کردند.

عباس به طلب آب رفت.

بر او حمله کردند. او نیز بر آنها تاخت و رجز میخواند.

زید بن رقاد پشت خرمابُنی کمین کرد. حکیم ابن طفیل سنبسی یاور او گشت و شمشیر به دست راست عباس زد.

عباس تیغ به دست چپ گرفت و حمله کرد و کارزار کرد تا ضعف بر او مستولی گشت و زخمهای سنگین وی را رسید و از حرکت فروماند.

زید ابن رقاد از پشت درخت خرما بر دست چپ او زد.

سپس مردی بر او حمله کرد و به گرز آهنین بر فرق سر او کوفت که سر او بشکافت و از اسب بگردید و فریاد زد: "یا اباعبدالله! علیک منّی السلام"

چون حسین او را بر کنار فرات بر زمین افتاده دید بگریست.

او را از زمین جدا کرد و گفت اکنون کمرم شکست و چاره ام کم شد..

هرگاه دشمن بر حسین و سپاه میتاخت عباس حمله می کرد و نزدیک حسین جهاد میکرد و حسین هر سو میگردید با او بود و خویشتن را سپر برادر میکرد و از حسین جدا نمیشد.

وقتی عباس رفت و کشته شد، دیگر هیچکس باقی نمانده بود.



+صلی الله علیک یا اباعبدالله.

+از کتاب آه.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۷
لوسی می

نظرات  (۳)

وقتی می خوندم همه چیز رو تو ذهنم تصور می کردم، خیلی سخته، مصیبت بزرگی بود.
سلام بر حسین
سلام بر زینب
سلام بر عباس
)))))))))))))))))))))))))))):
یا کاشف الکرب الحسین علیه السلام