ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

هوَّنَ علیَّ ما نزل بی، بانَّه بعینِ الله.

چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۶:۰۳ ب.ظ

حسین به جانب خیمه رو کرد و گفت: "یا سکینه! یا فاطمه! یا زینب! یا ام کلثوم! علیکنَّ منّی السلام"

سکینه فریاد زد تن به مرگ دادی و دل بر رحیل نهادی؟

گفت چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یاوری ندارد؟

پس زنان آواز در هم انداختند.

حسین آنها را خاموش کرد و آهنگ جنگ کرد.

و فریاد زد کسی هست که دشمن را از حرم پیغمبر براند؟ 

خداپرستی هست که از خدا بترسد و ما را یاری کند؟ 

فریادرسی هست که مرا کمک کند؟

صدای زنان به شیون بلند شد.

حسین رو بگردانید. طفلی از آنِ خویش را بشنید که از تشنگی می گرید. شیرخوار بود. نامش عبدالله. او را بگرفت و گفت ای مردم! اگر بر من رحم نمی کنید بر این طفل ترحم کنید.

حرمله بن کاهل تیری بیفکند که بر گلوی طفل نشست و او را ذبح کرد

حسین بگریست و گفت خداوندا حکم کن میان ما و مردمی که ما را خواندند تا یاری کنند آنگاه ما را کشتند.

دو دست زیر گلوی طفل گرفت چون پر شد به آسمان پاشید و گفت: چون چشم خدا مرا می بیند، آنچه بر من آمد سهل باشد.

از اسب به زیر آمد و با غلاف شمشیر قبری کند و طفل را به خون آغشته کرد و دفن نمود.

سپس چون آنها را بر کشتنِ خود متفق دید مصحف را بگرفت و بگشود و بر سر نهاد و فریاد زد میان من و شما این کتابِ خدا و جدم محمد رسول او!

ای مردم به چه سبب خون مرا حلال می دارید؟

صدایی از جمعیت آمد: به کینه و انتقام از پدرت!

جبه ای از خز پوشیده و عمامه بر سر نهاده بر اسب خویش سوار شد آهنگ قتال کرد.

مقابل مردم بایستاد: شمشیرِ برهنه در دست، تنها، نومید از زندگی، آماده ی مرگ.



+صلی الله علیک یا اباعبدالله.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۸
لوسی می

نظرات  (۱)

عجب صبری خدا دارد