ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

روزانه‌نویسی

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ق.ظ

_در چند قدمیِ انتهای مسیرِ قطعی شدنِ یک مدرسه برای پسرک هستم. امیدوارم همه‌چیز به خیر پیش بره و ما واقعا در انتخابمون اشتباه نکرده باشیم و خدا به نیت ما برای این همه این جستجوها عنایت کنه و برکت بده.


_یه پیشنهاد شغلی جدید دریافت کردم که یک کار پروژه‌ایِ سه ماهه است. پروژه‌ای بودنش برای من ایده‌آله. اینکه تا سه ماه دیگه تموم میشه و عملاً یک رزومه است. ولی نمی‌دونم تو این وانفسای درگیریِ همه‌سویه‌ای که دارم چه‌قدر میتونم از پسش بر بیام. مستر میگه اصلاً پیگیری نکن! ولی من میگم لااقل برم ببینم چه خبره خب! هوم؟


_بالاخره تمامی موانع خارجی برای ارسال مقاله‌م برطرف شد! در کمتر از یک ماه مونده به مصاحبه حالا میتونم ارسالش کنم و خوشحال باشم!  :/


_یادم نمیاد آخرین‌باری که روزه‌گرفتن برام اینقدر سخت شد کِی بوده... خدایا ببخش این حجم از بی‌حالیِ آخر ماه رو...و این رمضان رو به برکت و سلام بر ما تموم کن و ما رو سربلند از این مهمانی خارج کن. نشه که تموم بشه و سهم ما از این ماه فقط همین بی‌حالی‌ها و بی‌رمقی‌ها باشه...


موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۱۲
لوسی می

نظرات  (۱۱)

آمین
پاسخ:
آمین :)
ان شاالله:)
پاسخ:
ان‌شالله :)
تو اونجا میگردی دنبال مدرسه، من اینجا میگردم دنبال کارگاه! :) و هر دومون هم کم‌کم داریم به نتیجه میرسیم :)


پاسخ:
هومممم ^_^
ان‌شالله به بهترین نتیجه برسی دوستم جان:)
من با مستر موافقم.
پاسخ:
واقعا؟
خب اگه شرایطش خیلی خوب باشه چی؟ حیف میشه. برم ببینم چه خبره نهایتش قبول نمیکنم دیگه. این بهتر نیست؟
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۱۹ مامان محمدمهدی
سلام
بسلامتی
اوهوم
آفرین
آخ آخ ازین روزهای آخر و آمین
پاسخ:
سلام.
این کامنت دقیق و جمله به جمله شما کشت ما را :)
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۲۰ دختـرِ بی بی
من با خودت موافقم:)
پاسخ:
:)
ان شاء الله که مدرسه ی خوبی رو انتخاب کردید
از خدا بخواه خودش بچه ت رو حفظ کنه،اونوقت خودش بهترین معلم و بهترین کلاس و هم کلاسی رو براش قرار میده:)

در مورد کار هم به حس خودت رجوع کن،ببین دلت میخواد قبول کنی یا همه ش نگرانی
اگه گزینه ی دومه به هیچ وجه قبول نکن چون با سختی تمومش میکنی
پاسخ:
ان‌شالله. آره واقعا جز این دیگه کاری آزمون بر نمیاد. ما حرکت را کردیم خدا برکت بده ان‌شالله.
راستش ته دلم خسته‌ام! ولی خب بعضی موقعیت‌ها دیگه پیش نمیاد. از این بابت نگرانم 
:(
نمیدونم چرا هرچی موقعیتِ خوبه تو شرایط نامطلوب ایجاد میشه :((
پروژه های کاریتون تحقیقی هست ؟؟ 

امیدوارم موفق باشی و تصمیم درست رو بگیرید:)
پاسخ:
این یکی بیشتر اجراییه تا تحقیقی.
ممنون از محبتتون :)
توی دوره ی پرورش فکر که بودم استاد می‌گفت وقتی حست خوب نیست هیچوقت اون کار رو انجام نده مگه این که بتونی اون حس بد رو به حس خوب تبدیل کنی و بعد دست به کار بزنی
احساس یجور آلارم از سمت خداست که میگه کاری رو انجام بدی یانه
وقتی میگی ته دلم خسته م ،نتیجه ی خوبی نمیگیری
باید این خستگی رو به اشتیاق تبدیل کنی و اگه نتونستی بی خیالش شو خواهر
هیچی مهم تر از آرامش نیست:)
پاسخ:
آره واقعا نکته‌ی کلیدی‌ایه.. آرامش و حس خوب..
ممنونم ازت :*
خب وقتی مستر میگه نمیخواد اصلا چه لزومی داره؟ حتی اگه بهترین شرایط رو داشته باشه
پاسخ:
خب مستر میگه نمیخواد به این علت که نگران خستگی منه.
ولی من میگم برم نهایتش اگه خیلی شرایطش خوب بود از شغل کنونی خارج میشم و اونو پیگیری میکنم. در هر حال پرس و جو کردن که ایرادی نداره. داره؟
پرس و جو کردن ایراد نداره

اما اگر ببینید شرایطو و بهتر بود و امکانش نشد برید، باعث میشه حسرت بخورید.

یا اگر بازم برید و خوب بود و تغسیر شغل دادید و متوجه شدید قبلی بهتر بود، بازم باعث حسرته.

باز هرجور صلاح می دونید. خیر باشه ان شاءالله
پاسخ:
نمیدونم. فعلا که نرفتم اصلا.
ممنون عزیزم.