ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

خدا حواسش کجاست؟!

شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۲۶ ب.ظ

وقتی یهو یه پولی جور میشه که مشکل رو حل میکنه شکرش میکنیم.

وقتی آدمها رو به کمکمون می‌فرسته ازش تشکر میکنیم و می‌فهمیم که هست.

وقتی حال دلمون خوبه می‌فهمیم که نگاهمون میکنه.

و وقتی پولمون جور نمیشه اولین چیزی که حتماً توش اشتباه کردیم ایمان آوردن به او بوده.

هزار بار خوندیم که خدا حواسش به ما بود و مشکلمون رو حل کرد.. 

میخوام بپرسم اگر مشکل حل نمیشد یعنی حواسش نبود؟

اگر تنهای تنهای تنها موندیم، یعنی ازمون غافل شده؟

میخوام بپرسم اینکه خدا حواسش هست، برای ما دقیقاً چه معنی‌ای میده؟

این فقط یک سواله، یک سوال واقعی.

چه چیزی به ما ثابت میکنه که خدا حواسش به ما هست؟

 

 

+میفرماید وَ مِن الناسِ من یَعبُد اللهَ علی حرف فاِن اَصابَهُ خیرُُ اطماَنَّ بِه. وَ اِن اصابَهُ فتنَهُُ اِنقَلَبَ علی وجهِهِ، خَسِرَ الدُّنیا و الآخره، ذلک هو الخسران المبین (۱۱حج)

از مردم کسانی هستند که خدا را به زبان و ظاهر می‌پرستند و اگر خیری به آنها برسد به او اطمینان می‌یابند و اگر آزمونی فرا رسد از او روی می گردانند. اینها در خسران دنیا و آخرتند و این زیانی آشکار است.

موافقین ۱۷ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۱۹
لوسی می

نظرات  (۴۵)

۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۳۷ دکتر ِ مهربون

سلام بر شما

پستتون در جواب به پست خانم دکتر بود؟! :)

http://sahbaye-sahba.blog.ir/post/76

پاسخ:
سلام. نه در جواب پستی نیست. فکرهایی است ناشی از خوندن از آیه‌ای که الآن ضمیمه پست کردم.


+پستشون رو خوندم و میتونه مرتبط به حساب بیاد. ولی به قصد جواب یا هرچیزی مثل این، نوشته نشده وگرنه ذیل پست لینکشون رو میذاشتم.

ینی وقتی میری نماز صب بخونی و به خدا میگی "خدایا!نمیدونم شعله رو چقد زیاد کنم که شیر رو گاز سر نریزه.خودت حواست باشه."و برمیگردی  و میبینی تا روی ظرف پف کرده ولی نریخته تا بیای خاموشش کنی،ینی خدا حواسش هست.

پاسخ:
:)
یعنی اگر می ریخت خدا حواسش نبوده؟

نمیدونم.شاید دوس داشت بام شوخی کنه اوموقع مجبورم میکرد گازو تمیز کنم (:

ولی حواسش بود...نبود؟ 0_0

پاسخ:
نمیدونم! :/

اول بگو نظرت چیه دربارهء اینکه با ذهن آدمها بازی کنیم و بعد اعتقاد داشتنشون رو زیر سوال ببریم؟ یه روز از اینور بوم هلشون بدیم یه روز از اون ورش. بعد که افتادن بگیم چرا ایمانتو از دست دادی؟ 

نظرت چیه دربارهء اینکه اسباب این بازی از قضا گزاره هایی مربوط به اعتقادات باشه؟

نظرت چیه دربارهء اینکه فکر کنیم ایمان آدم ها توی ذهنشونه؟ یا حتی عقلشون تمامش توی ذهنشونه و ذهن تمام توی کلامشونه و کلام تمامش توی کلماتشونه...حالا وقتی ذهنشون رو گیج و حیران کردیم، یا کلماتشون رو آشفته و پریشان کردیم، پس بی ایمان شدند؟ 

نظرت چیه یه چیز جزئی رو کلی جلوه بدیم؟ پرسشی رو که میتونه فقط محصول یه موقعیت عملی باشه، یه پرسش بنیادی عقیدتی جلوه بدیم؟ و بعد به آزارها ادامه بدیم؟ به سرزنشهای اینکه چرا اینقدر به بنیادها گیر میدی؟ 

نظرت چیه یک کلمه خالی یا عبارت کلی از یک آدم رو که هیچ اقتضایی نداره رو جهت بدیم؟ و دقیقا به سمت بی ایمانی اون آدم؟

حال آنکه این تویی که این بازی رو دوست داری... دوست داشتی که بنیادی می بود...

نظرت چیه هرگونه کم آوردن یک آدم رو به بیایمانیش استناد بدیم؟

 

پاسخ:
مطمئنید برای پست مرتبطی کامنت گذاشتین؟ 🤔🤔
۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۲ پلڪــــ شیشـہ اے

که حتی گاهی یه چیزی میشه که تشر بخوریم او رو داریم و باید حواسمون باشه. اما بدتر از چاله غفلت خودمون رو پرت میکنیم توی چاه ناشکری

پاسخ:
اوهوم... 
ممنون از کامنتت.

مطمئنم. 

اساسا خدایی که همیشه حواسش به آدم نباشه که خدا نیست. اصلا خداوند همون کسیه که همیشه و همیشه حواسش به بنده هاش هست. 

یه بار هم شیطان به یکی از پیامبرا گفته بود اگه مطمئنی خداوند نگهدار توئه از این کوه بپر پایین. گفت نمی پرم. خداوند نگه دار من هست. ولی بنده، خداوند رو امتحان نمیکنه. 

پاسخ:
خب خدا رو شکر که گوینده مطمئنه! چون من ارتباطی بین اون کامنت و پست خودم پیدا نمیکنم. این یکی مرتبط‌تره.
ولی اینها هیچ‌کدوم جواب سوال من نیستند.

به نظرم خدا حواسش همیشه به ما هست ، حتی وقتایی که به مشکل برمیخوریم ، حتی وقتایی که شاد و عالی ایم ...

خدا حواسش بهمون هست که بهمون گفته چطور زندگی کنیم ، و با آزمایش کردن ماها توی سختیا ، نجات دادنمون از مشکلاتی که خودمون باعثشون بودیم میشه فهمید که حواسش بهمون هست :)

 

پاسخ:
اوهوم..یعنی اگر تو سختی غرق بشیم و نجات پیدا نکنیم هم حواسش به ما بوده چون همیشه بهمون گفته حالا چه کار کن و چطوری زندگی کن؟ 
خوشم اومد از این نگاه.. منو برد تو فکر. ممنون که کامنت گذاشتید :)
۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۵۷ شنگول العلما

سلام. 

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ
 و گنجینههای غیب، تنها نزد خداست و جز او کسی آن را نمیداند و آنچه را در خشکی و دریاست میداند، و هیچ برگی از درخت نمی افتد جز آنکه او میداند و هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست، مگر آنکه (علم آن) در کتاب مبین ثبت است
سوره انعام آیه 59

 

 

پاسخ:
سلام. :)
یعنی چون میداند پس حواسش هست؟
۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۳۴ ... به دنبال حقیقت ...

این همه به خاطر تفاوت تعریف هاست...

 

تعریف ما انسان ها از مراقبت و هم چنین از مشکل و بدی با تعریف خدا از مراقبت و مشکل و بدی فرق داره.

مثل تعریف بچه ی چهار ساله و دکتر از پدیده ی مشترکی به اسم دارو یا آمپول.

در مورد آمپول تعریف منم با دکتره فرق داره چه برسه بچه چهارساله! 

پاسخ:
خب به نظرتون انسان چه تعریف درستی میتونه از این موضوع ارائه بده؟
مثلا انسان کامل چه تعریفی از مصادیق حواس جمع خدا ارائه میده؟
مصداق عینی میخوام.

@اسما ...

میشه لطف کنید و اسم اون پیامبری که تو کامنت دوم گفتید رو بگید. و اگه ممکنه برا داستانش لینک بدید؟

پاسخ:
@اسماء

باشه. مرسی از پاسخهای دوستان.

پاسخ:
من که نفهمیدم چی گفتین آخر!
ولی هومورو جان باهاتون کار داشت.

سلام 

 

خدا همیشه حواسش به ما هست چ زمانی که حال دلمون خوبه همه چی اوکی 

چ زمانی که در تنگنا هستیم

شاید اون لحظه فک کنیم که نه خدا حواسش نبود ولی بعد متوجه میشی دقیقا بیشتر از روزهای آسودگی حواسش بوده 

 

 

پاسخ:
سلام. از کجا متوجه میشین بعدا که بیشتر هم حواسش بوده؟
فکر کنم همیشه یه حد ثابتی حواسش هست. هوم؟ به نظرتون متغیره؟

سلام

فکر می کنم یعنی حتی در بدترین اتفاقاتی که از نظر ما رخ میده در واقع برای ما خیری وجود داره.

حتی در عذاب اخروی برای اهلش خیر هست.

نشانه های توجه خدا هم زیاد هست. از نعمات خدا تا همون مصائب و مشکلاتی که با گذشت زمان خیریتش برامون ثابت شده.

ببخشید اگر بی ربط بود خیلی سوال تون و هدف تون برام روشن نبود

 

اسما بزرگوار فکر کنم دچار سوء تفاهم شدند و شاید گمان کردند شما دارید با هدف دیگه ای سوال مطرح می کنید.

پاسخ:
سلام. دارین میگین اگر اعتماد کنیم به خدا همیشه تصدیق میکنیم که حواسش به ما هست. درسته؟


نمیدونم!

میخوام بپرسم اینکه خدا حواسش هست، برای ما دقیقاً چه معنی‌ای میده؟

برگرفته از lucy-may.blog.ir

 

 

 

 

 

 

فهمیدی خبرم کن 

پاسخ:
:دی

این ماییم که در نسبت با خدا دور و نزدیک میشیم، حاضر و غایب میشیم، نه خدا

خدا حاضر مطلق هست و همیشه نزدیک.

 

اما ما معمولا خودمون رو محور قرار میدیم و دوری و نزدیکی، غفلت و توجه یا حاضر و غایب بودن رو به خدا نسبت میدیم.

این نفس اماره است که انسان رو محور همه چیز قرار میده.

در صورتی که خدا محوره و نسبتمون با خدا تغییر میکنه، دور و نزدیک میشیم و...

پاسخ:
سلام حاج خانم ^_^
بله دقیقا همینطوره. ممنون از کامنت خوبت :)

من که خسر دنیا و آخرتم!!! :)))

انصافا خب مگه جز خدا کیو داریم؟؟ وقتی میگیم حواست نیست، نه اینکه نباشه... ولی خب انتظار داریم بفهمه الان بدجوووور گیر افتادیم.

نمیدونم ولی من خیلی وقتا گلایه کردم!!! و وقتایی که واقعا از ته دلم گلایه کردم و حق با من بوده(!!!!!) بعدش خدا زودی بهم یه حال اساسی داده! :دی

پاسخ:
نه بابا اینجوری نگو.
آدم گله و شکایتش رو پیش خدا باید ببره دیگه. :)
منم گله کردم. گله کردن که اشکالی نداره. خداست ها! :))

اینم الان خوندم: 

یعنی اگر تو سختی غرق بشیم و نجات پیدا نکنیم هم حواسش به ما بوده چون همیشه بهمون گفته حالا چه کار کن و چطوری زندگی کن؟ 

برگرفته از lucy-may.blog.ir

 

 

 

پارادوکس گفت وقتی ما رو از مشکلات نجاتمون میده 

نگفت وقتی نجات نمیده 

پاسخ:
من اینطور پرسیدم! نگفتم اینو گفتن!

@هومورو

یادم نیست. لینک هم ندارم. قصه ش مهم نیست. منظورم این بود که مجبور نیستیم برای اثبات ایمانمون به خدا، هر کاری رو که دیگران میگن انجام بدیم. اونم دیگرانی که از بیخ و بن با ما دشمنند. 

پاسخ:
@هومورو
۲۰ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۵ آقای گوارا

اعتماد به خدا ...

تو فیلما دیدین طرف می گه فلانی به من اعتماد کن ! این یعنی چی ؟ یعنی اگه با من باشی آخرش نجاتی پیدا می کنی . شاید مسیر سخت باشه ، شاید بالا و پایین داشته باشه ، حتی شاید یه جا هایی مرگ رو جلو چشات ببینی ، اما به من اعتماد کن ...

 

فکر می کنم قضیه ی اعتماد به خدا هم همینه . این که بدونیم خدا دستمون رو گرفته و داره با خودش توی مسیر این دنیا می بره . گاهی از گوه های بلند و صعب العبور مثل مشکلات اقتصادی و گاهی از دشت های سرسبز ... اما مهم اینه که بدونیم خدایی که گفته فلانی به من اعتماد کن خودش می دونه که داره چیکار می کنه ... پس باید صبر کنیم و منتظر پایان شیرینش باشیم ...

پاسخ:
بله اعتماد کردن مهم‌ترین نکته تو بندگیه.ممنون.
۲۰ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۲ دکتر ِ مهربون

اتفاقا این آیه برعکسشو میگه:

فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ
هنگامی که بر سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می‌خوانند (و غیر او را فراموش می‌کنند)؛ امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می‌شوند!

یعنی در هنگام ترس و تنهایی خدا رو یاد میکنند و در خوشی و اطمینان خدا را فراموش میکنند!


به نظر من هیچ منافاتی با هم ندارن. یعنی اینکه اتفاقا هم در خوشی و هم در ناخوشی باید گفت خدا حواسش هست. هم در جمع و هم در تنهایی. از هر طرف بیوفتیم غلطه.

این رو هم اضافه کنم که تنهایی هیچ مفهومی نداره. کسی که به این درک رسیده که خدا حواسش بهش هست، وقتی هم تنها بشه میگه خدا حواسش بهم هست، پس تنها نیستم.

اما اینکه ما هم تو دلِ ناخوشی هامون الطافش رو ببینیم و این هنر رو داشته باشیم، شروع نکنیم به غر زدن و گیر دادن به این و اون؛ این یعنی ماهم حواسمون به خدا هست.

اینکه توی مصیبتا صبر کنیم (و مثل خانوم دکتر) در اوج مصیبت هامون هم رحمت واسعه ی خدا رو ببینیم این هنره. یعنی حواس ما هم به خدا هست. به شخصه خانوم دکتر رو تحسین میکنم.

 

اینی هم که پرسیدم ایا در جوابیه به اون پست بود به خاطر این بود که مصادیقی که اوردید و نفی کردید، همونایی بود که خانم دکتر توی پستشون اورده بودن

 


(جسارتا من برداشت شیطنت آمیز از این پستتون کردم و اگه اشتباه کردم عذر میخوام. خودتون بهتر آگاهید)

این چند خط آخر توی پرانتز رو هم ستاره دار کنید اگه دوست داشتید :)

پاسخ:
متوجه نشدم چی با چی منافات نداره؟ و این آیه برعکسِ چیه؟
سوال من فقط یک چیزه. اینکه چه نشانه‌ای و  چه چیزی از خدا باید ببینیم که تصدیق کنیم حواسش به ما هست؟
چه چیزی به ما ثابت میکنه خدا حواسش به ما هست. اینکه حالمون خوبه؟ یا اینکه نتایج تلاشمان رو می‌بینیم؟ یا اینکه تنها نمی‌مونیم؟ اگر برعکس همه اینها اتفاق افتاد یعنی حواسش نیست؟

من نمیدونم چه چیزِ این سوال میتونه شیطنت آمیز باشه؟ چون چیزی در نفی پست ایشون من تو این پست نمی‌بینم که خواسته باشم بگم اون چیزهایی که خانم دکتر گفتن معنیش این نیست که خدا حواسش به ما هست.  چرا در همه اون مصادیق هم، خدا حواسش هست. من فقط می‌پرسم اگر یه سری چیزها هم نبود آیا معنیش اینه که دیگه حواسش نیست؟ 
خانم دکتر حتی تو بیماری پدرش هم حواس خدا رو می‌بینه پس خودش دقیقا مصداق همینه که فقط تو خوشی نیست که خدا حواسش هست. حالا اینکه چرا اصرار دارید این پست رو "در مقابل" اون پست بذارید، متوجه نمیشم.
متاسفانه اقلیمای عزیزم کامنتهای پستش رو غیر قابل پخش کرده وگرنه من ذیل این پستش که خیلی قبل تر از پست خانم دکتر نوشته شده همین چیزها رو کامنت کرده بودم :).
http://yek-hesse-gharib.blog.ir/1398/03/19/%D8%B4%D8%A8%DB%8C%D9%87-%D8%B2%D9%87%D8%B1%D9%87#comments

به نظرم خیلی ساده است,لحظه‌ای حواسش بهمون نباشه به فنا میریم:)

 

قوانین طبیعتی کع خدا خلق کرده منطقی اند,دو دو تا چهارتا میشه,کسی که از ساختمون پرت بشه پایین بدنش یه مقاومتی داره و بیشتر از اون فشار بیاد بهش از بین میره,کسی که سلول‌هاش مشکل پیدا میکنه و میشه سرطانی و کل بدنش رو میگیره پس باید بمیره

وقتی یه جاهایی این قوانین به ضرر ما هستند و قطعیت دارند و اتفاق نمیافتند یعنی حواسش هست شاید حتی ما نفهمیم

یا مثلا من یه جاهایی میگم حاجی چرا این قلب من باید همین جور بزنه,خسته نمیشه یهویی یه ثانیه دیگه کار نکنه

حواسش هست

یه جای دیگه‌ی قران هست دقیقش رو یادم نیست ولی کلیت معنیش اینه اگه من مراقب یا نگهدارنده ی دنیا نباشم کس دیگه‌ای نمیتونه

شاید این ایه که نمیدونم کجای قرانه جوابتون باشه

پاسخ:
خب طبیعتا حواسش هست چون خداست!
سوالم این بود که مصداقش چیه که ما بفهمیمش.
شما میگید همینکه هستیم یعنی حواسش هست. درسته؟

اره حواسش نباشه دووم نمیاریم

پاسخ:
دووم آوردن یعنی چی؟ خیلی ها دووم نمیارن! :/

سلام مجدد

نه دارم میگم اگر به خودمون توجه کنیم نشانه های وجود خدا در نعمت و نقمت و در همه ی لحظات زندگی پیداست

اصولا چون انسان از همه جا ناامید میشه تو سختی ها بیشتر متوجه خدا میشه. چون پرده های غفلت کنار میره.

پاسخ:
سلام. 
اوهوم.. همینطوره. دوری و نزدیکی ما به خدا رو ما تعیین می‌کنیم نه تغییر موضع و حواس خدا.

نه منظورم این بود که ما تو زمان مشکلات این حس رو داریم دور هم شاید بشیم خودمون دور میشیم و فک میکنیم اونی که دور خداست 

ویلا خدا که همیشه هست 

 

بعد از این که بر میگردیم و به خدا نزدیک میشیم متوجه میشیم که اون زمان های دوری هم حواسش بوده

پاسخ:
اوهوم. ممنون :)

سلام علیکم

«چه چیزی ثابت می‌کنه که خدا حواسش به ما هست؟» همین که هستیم.

پاسخ:
سلام. خیلی‌ها دیگه نیستند! یا به وجود نیومدن اصلا. 
یعنی مصداق اینکه خدا حواسش به ما هست زندگی کردن و وجود ماست؟

مگر کسانی که درگذشته‌اند «نیست» شده‌اند؟

«نیست» که نمی‌پرسد «خدا حواسش به ما هست؟». اصلاً می‌شود حواس به «نیست» باشد؟ قابلیت دارد؟

البته متوجه هستم که سؤال شما قدری به دنبال نشانه‌هایی در سطح اتفاقات زندگی روزانه در این دنیا است. البته نکاتی هم در ارتباط با آن سطح وجود دارد. اما شاید بهتر باشد، اول حواسمان به بودنمان باشد، بعد به سطوح دیگر هم برویم.

پاسخ:
آره منظورم نشانه است.
 به نظر شما عدم، خودش یک بینهایت نیست؟ بینهایت چیزی که نیست باشد! چیز؟ نمیدونم باید به محتویات موجود نشده‌ی عدم، چه عنوانی اطلاق کرد!
۲۰ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۲۲ ... به دنبال حقیقت ...

بحث تون می خواد ارتباط پیدا کنه به " معمار بازنشسته"؟

پاسخ:
پیش زمینه‌ای در مورد معمار بازنشسته ندارم! :/

این سوالتون حتما باید یه جواب درست داشته باشه یا حتما باید اون چیزی که تو فکر شماست گفته بشه؟ 

آقای قرائتی مثال خوبی میزد. میگفت نور لامپ از خودش نیست. از برقه. برق یه لحظه نباشه لامپ خاموشه. خداهم اگه بفرض بشه که یه لحظه حواسش نباشه همه چی بهم می ریزه و چیزی باقی نمی مونه.

...

یه چیز دیگه. 

شاید میخوای از زاویه دید بنده ها قضیه رو ببینی نه زاویه دید خدا؟ 

چند سال قبل یه کتاب قصه برای دخترم خریده بودم، کابوسی بود اون قصه هم برای خودش.

و خودم.

جالبه وقتی خوندم همین سوال به ذهنم رسید. پیرزنی بود اهل روسیه. تو جنگ جهانی ارتش المان بهشون حمله کردن، روستاشون خالی شد این تنها موند نتونست فرار کنه. رفت تو خونه اش. دو سه نفر دیگه پیرمرد و بچه و سرباز زخمی هم به خونه اش پناه آوردن. اینا هیچ کاری نمی تونستن بکنن. همونجور شب تا صبح دعا میکردن و از خدا کمک میخواستن. فرداش که خواستن بیان بیرون دیدن شب اینقدر برف باریده که خونه زیر برفا گمشده. سربازای المانی اومدن، اینا رو ندیدن و رد شده ان.

وقتی قصه رو خوندم دقیقا به همین فکر کردم: چون برف باریده یعنی خدا کمکشون کرده؟ نمی تونست تصادفی باشه؟

پس اگر نمی بارید یعنی خدا کمکشون نمیکرد؟ یعنی خدا نبود؟ یا نمی شنید یا چی؟

 اصلش اینکه بالاخره چطور نویسنده می تونست ادعا کنه که دعای اونا باعث باریدن برف و در امان موندنشون شده؟ شاید تصادفی بوده؟

.

الان که فکر میکنم، میگم اون پیرزن یا باید به شانس و تصادف اعتقاد داشته باشه یا خدا. 

شانس و تصادف که نه دعا حالیشه نه جواب میده نه هیچی... پس باید کار خدا باشه.**

اما چرا بعضی وقتها نمیشه؟ یا چرا وقتهایی که نمیشه، بازم می تونیم بگیم خدا هست؟ 

چون ندیدن دلیل بر نبودن نیست. همون گاهی وقتها که میشه، خودش دلیله که خدا هست. وقتهایی که نمیشه، خدا بازم هست اما به دلایلی که خودش میدونه ، نمیخواد که بشه.

شاید چون خدا، بالاخره شان خدایی داره. اگه قرار باشه هر چی هر کسی خواست همونجوری که خواسته بهش بده، پس فرقش با دکمه کنترل تلویزیون چیه؟ 

برای رابطهء بین برف و دعا هم فکر کردم دیدم نمی تونیم رابطه علت معلولی در نظر بگیریم. چون پای خدا وسطه. امضای اونه که تعیین میکنه دعاها چه جوری برآورده بشن یا نشن.

.

اون ناامیدی رو که سرگشته گفت من قبول دارم. 

ما از تو دل آدما خبر نداریم بدونیم کی چه چیزی دلیل چه کاریه. گاهی وقتها چیزی که برای خود من کارگشا بوده، همون ناامیدی بوده. نه ناامیدی از آدما یا خدا یا خودم... احساس مطلق ناامیدی که منجر به قطع ادامه یک فعالیت شد. 

اتفاقا یه بار که اینجوری شد. فکر کردم پس چرا میگن ناامیدی گناهه؟ برای من خوب بود که! بعد دیدم که خب این فقط یه احساس بوده که باید اون لحظه میاومده و کارش رو انجام میداده. و احساس ناامیدی لزوما معنیش ناامیدی از خدا نیست.

.

من وقتم زیاد نیست برای وبلاگها. اما اینجا وقت گذاشتم و مفصل هر چی به ذهنم رسید نوشتم. 

 

** اینجا یه چیزی به ذهنم رسید تو کامنت بعدی اضافه میکنم. 

 

پاسخ:
من اگر جوابی تو ذهنم باشه که بخوام بگم همین درسته، پست رو سوالی مطرح نمیکنم و از همون ابتدا جوابی که تو ذهنمه رو تو پست میذارم. چرا سوال میکنم؟ برای اینکه ببینم بقیه چطور فکر می کنند. معما طرح نمیکنم که فقط یک جواب درست داشته باشه! 
سوالِ بحثیه. هرکس یه چیزی میگه و نگاه آدم رو گسترش میده.

ممنون از این کامنتتون. نکات خوب و جالبی داشت.لطف کردین وقت گذاشتین.

ادامه**

به نظرم تو این قسمت اشتباه کردم. 

انتخاب بین شانس و خدا قبلا اتفاق افتاده. کسی که به شانس اعتقاد داره دعا نمیکنه. اونی که دعا میکنه حتما به خدا اعتقاد داره. 

اما یه گیر توش داره. صریحش اینه: از کجا معلوم اعتقاد داشتن یه آدم به خدا، تو دنیای اطرافش تاثیرگذار باشه؟

یعنی رابطه علت معلولی (یا چی؟) بین دعا و اتفاقات بعد دعا. 

یا دقیقتر: رابطه علت معلولی بین اعتقاد درونی و تاثیرات بیرونی(اجابت یا عدمش یا هر چی) 

پاسخ:
اینم نکته‌ایه. شانس و خدا!
میفرماید خدا هیچوقت تاس نمیریزه:)
۲۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۵۶ همطاف یلنیـــز

سلام سلام

نخست: برای هومورو

ابلیس به حضرت عیسی(ع) گفت: تو که مرده را زنده می‎کنی و مریض را شفا می‌دهی، خودت را از کوه به پایین پرت کن عیسی(ع) گفت من همه این کارها را با اذن خدا می‎کنم ولی این‌کار را خدا اذن نداده است!.

 

بعد: برای اثباتش؟! چیزی ندارم برای گفتن

خب همیشه همین بوده که خدا از رگ گردن بهت نزدیکتره. 

پاسخ:
سلام. @هومورو
بعد: آره دیگه همیشه اینطوری گفتن و بوده و فرض شده :)

قبل از کامنت قبلی، یکی دیگه هست که تاییدش نکردی. 

پاسخ:
میخواستم یه لینک براتون بذارم که برای همین تایید نکردم و بعد کلا کامنت از تایید جا موند. لینک هم اضافه نشد متاسفانه.

این روزها هزار تا سوال دارم از خدا ..

که ساده ترین اش چرا است 

دلم می خوااد اتیش تمام شه و گلستان شه 

خیلی سخته که ادم حس کنه خدا داره نگاه می کنه ولی دستای ادم هنوز خالیه ..دل ادم نا ارومه 

پاسخ:
سوالها رو باید پرسید. نباید حل نشده دفنشون کرد‌..

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خیر. به گمانم «نیست» مطلق را نمی‌توان به‌صورت نوعی از «هست» تعریف کرد، بلکه شاید اصلاً نتوان تعریف کرد. البته من آگاهی چندانی از این بحث ندارم و شاید بهتر باشد که دوستان آشنا به فلسفه به آن پاسخ دهند. همچنین شاید خوب باشد که درباره‌ی وجود ربطی و ... توضیحاتی بدهند.

شاید یکی از دلایلی که سبب می‌شود این سؤال «خدا حواسش هست؟» برای ما پیش بیاید این است که او را با خود مقایسه می‌کنیم که گاه توجه به کاری یا شنیدن حرفی، از کار یا حرف دیگری بازمی‌داردمان و حواسمان را پرت می‌کند، در حالی که در دعای جوشن کبیر می‌گوییم: «یَا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ یَا مَنْ لا یَمْنَعُهُ فِعْلٌ عَنْ فِعْلٍ یَا مَنْ لا یُلْهِیهِ قَوْلٌ عَنْ قَوْلٍ یَا مَنْ لا یُغَلِّطُهُ سُؤَالٌ عَنْ سُؤَالٍ یَا مَنْ لا یَحْجُبُهُ شَیْ‌ءٌ عَنْ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ لا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ».

دیگر این که ممکن است غفلت ما از هدف زندگی در دنیاست که باعث می‌شود، گاهی برایمان سؤال پیش بیاید که «خدا حواسش هست». در کتاب «بشنو از نی» استاد صفایی حائری آمده است: « من می‌گویم چرا آن را سوزاندی، چرا جانش را گرفتی و یا چرا این را شکستی، چرا پدرش را بردی، گویا من به این‌ها مهربان‌ترم یا از این‌ها آگاه‌ترم، ...

ما این دنیا را عشرتکده حساب می‌کنیم و منزل خویش می‌شناسیم و این است که رنج‌ها را نمی‌فهمیم. ما داده‌ها را ملاک افتخار می‌دانیم و این است که با داشتن‌ها سرخوشیم و با از دست دادن‌ها سربزیریم. ما با این محدودیت و با این دید، می‌خواهیم با او که تمام هستی را در دست دارد، مباحثه کنیم ...

انسان با توجه به خودش و آن‌چه برای تربیت او شده، می‌تواند این محدودیت را بفهمد و آن احاطه را بشناسد. آن‌چه تا دیروز عشق ما بود، امروز نفرت ماست و آن‌چه تا دیروز امید ما بود، امروز ترس ماست. انسان با این دیدار از خودش، به کارهای دقیق و نقشه‌های حساب‌شده‌ی او می‌رسد که چگونه او را پیش برده و در زمان حرکت داده و در زمان ساخته است.»

و در جای دیگر آمده است: «... بارها گفته‌ام که از محرومیت‌ها، نه بخل و فقر و ظلم او را، که بی‌ظرفیتی و محدودیت خودت را کشف کن. اگر او به من نمی‌دهد، به‌خاطر این است که به داده‌ی او دل می‌بندم و می‌مانم و آن‌ها را حمل می‌کنم و هضم نمی‌نمایم و از آن‌ها بهره نمی‌گیرم.

عجب لطف‌ها دارد. از محرومیت‌ها تو را به ظرفیتی می‌رساند که بتوانی بیشتر با او باشی و به غرور نرسی؛ چون کبرها و ذنوب ما و بی‌ظرفیتی ما، ما را محروم می‌کند. و با همین دیدارت، تو باید در این مرحله از حرکت خویش و در این حد از جریان، خودت را تحلیل کنی و حالت‌هایت را بررسی نمایی. آن‌ها که مقهور حالت‌ها هستند، گاهی خوشحال می‌شوند و گاهی خسته، ولی آن‌ها که بر حالت‌ها نظارت دارند، از خوشحالی و خستگی فراغت پیدا می‌کنند و به پی‌جویی و بررسی و سپس راهیابی و سپس چاره‌جویی می‌پردازند و مانع‌ها را می‌یابند و مانع‌ها را برمی‌دارند.»

در واقع، ما گاهی درگیر موقعیت‌ها می‌شویم و آن‌ها را معیار توجه یا بی‌توجهی خداوند نسبت به خودمان می‌پنداریم، در حالی که آن‌چه اهمیت دارد موضع‌گیری و چگونگی برخورد ما با این موقعیت‌ها و بهره‌گیری ما از آن‌ها است. برای مطالعه‌ی بیشتر در این مورد می‌توان به تفسیر سوره‌ی کوثر در کتاب «تطهیر با جاری قرآن» (جلد اول) مراجعه کرد. در آن‌جا به‌صورت گسترده‌تر به نکات خوبی درباره‌ی این مسأله اشاره شده است. اگر لازم دیدید، بفرمایید تا بخش‌هایی از آن را این‌جا بیاورم.

با عرض پوزش بابت طولانی شدن نظر

پاسخ:
چقدر ممنونم که اینها رو برام نوشتین.
لطف کردین که اینقدر طولانی هم نوشتین. متشکرم :)
۲۲ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۳ قاسم صفایی نژاد

چقدر کامنت در جواب به این سوال.

فرصت نشد همه رو بخونم اما جواب خودمو میگم:

همین که هستیم، یعنی خدا حواسش بهمون هست. او وجود مطلق است و بدون او تبدیل به عدم می‌شویم.

پاسخ:
یکی از بزرگواران همین پاسخ رو دادن که بحث رو فلسفی میکنه:)
ممنونم از شما. :)
۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۶ ... به دنبال حقیقت ...

معمار بازنشسته یه نظریه است...یا شاید در نگاه دینی بشه بهش گفت شبهه!

که می گه خدا جهان رو و ما رو آفریده و دیگه ما رو به حال خودمون رها کرده و دخالتی تو کارمون نمی کنه و ممکنه حواسش هم خیلی وقت ها به ما نباشه...مثل معماری که خونه ای رو در نهایت دقت و ظرافت و زیبایی می سازه بعدش میره یا حتی میمیره ولی خونه همچنان پا برجاست.

پاسخ:
آها! اسمش اینه؟ من به اسم ساعت‌ساز شنیده بودم. که خالق جهانی با نظم ساعت‌گون خلق کرده و دیگه کاری به کارش نداره.

نه قرار نبود به این برسیم. قرار بود نفیش کنیم که خب البته بازخورد‌های خوبی دریافت نکردم.

تبدیل به عدم شدن مگه بده؟ از زندگی نکبت داستن که بهتره :( 

 

 

اگه خدا حواسش هست وقتی زمین می خوریم و نمتدنیم بلند شیم وقتی خرابکاری می کنیم و نمتونیم درستش کنیم وقتی عمرمون هدر میره و نمتونیم جمعش کنیم اگه خدا حواسش هست پس چرا درستش نمی کنه؟ چرا کمک نمی کنه؟ چرا دستمونو نمی گیره؟ این چه وضعیه که خدا فقط نگاه می کنه؟ منتظره یاد بگیریم؟ نعوذ بالله یادش رفته عمر ما محدوده؟ و مثل خودش نامحدود نیست و تموم میشه 

 

یا نکنه خدا کُلی نگره؟ و براش تک به تک اهمیت نداره؟  امثال من رو مثل هیدروسفالها و عقب مونده ها در نظر می گیره که حالا که دیگه به دنیا اومد همون گوشه باش تا وقتی نفست بند بیاد :| 

 

پاسخ:
مشکل اینه که او ما رو خلق کرده و میدونه که میتونیم‌ :)
حالا هرقدر هم ضجه بزنی که نمیتونم منتظر میمونه تا بتونی چون میدونه میتونی.
اینکه عمر ما محدوده چی رو باعث میشه؟ در همون مدت باید بتونیم. کلا انتظارش از ما همینه که به جای آیه یاس خوندن، بگردیم ببینیم چطوری میتونیم و بعد بتونیم.

@گندم بانو 

خسرالدنیا و الاخره کسیه که خدا  ولش کرده 

نه کسی که وقتی گله می کنه خدا حال اساسی بهش میده :/ خوش به حالتون 

پاسخ:
بله دقیقا. حالا شما که ول نشدی که با این همه مشکلات.

بیخیال لوسی می 

به آرزوهات برس 

تو در مسیرشونی 

از اونایی که مجبورن با آرزوهاشون بجنگن چون می بینن و با گوشت و خونشون میفهمن که آرزوهاشون که برای بقیه یه روتینه برای اینا دست نیافتنیه چیزی نمی دونی 






یه کنکور یادمه که رفتم 
و تستها رو تا جایی بلد بودم زدم و 
احتمالا سال اولی که ارشد دادم بود یا یه استخدامی 
یادمه نشستم به انتظار 
بلد نبودم 
اجازه بلند شدن هم نداشتم 
مجبور بودم بشینم به انتظار سوت پایان 
و زجر بکشم که بقیه دارن مسائل رو حل می کنن و تستها رو میزنن و من فقط باید بشینم و به بطالت رد کنم 
می دونی؟ ریاضی بلد نبودم 
اما ریاضی به اندازه اخلاق و شعور و سعه صدر مهم نیست 
پاسخ:
آره درست میگی من چشم باز کردم دیدم در مسیر آرزوهامم بدون مانع، با پدر و مادری همراه و مستری همراه‌تر که هرچی خواستم گفتن بفرما، تقدیم شما :)
الانم بدون مشکل با صدتا سرعت هم در مسیر شعور گام بر میدارم و هم در مسیر آرزوهایم!

فقط باید بگم هرطور راحتی! ولی وقتی چیزی از زندگی بقیه نمیدونی قضاوت کردنشون فقط باعث اذیت شدن خودته وگرنه تو زندگی بقیه که تاثیری نمیذاره.
فلسفه زندگی بشر بر مبنای توانستنه. همین و بس. :)

ول شدن یا نشدن ربطی به حال اساسی دیدن یا شترق خوردن موقع گله کردن نداره 

من گله بکنم شترق می خورم 

البته در بهترین حالت بی محلی میشم 

نشده گله کنم و حال اساسی خدا بهم بده 

پاسخ:
منظورش از حال اساسی همون شترق بود جانم :)))

خودش اینو گفت؟ 😏

پاسخ:
حال اساسی معنیش همینه:)

واقعا که خیلی خُلی! :/ لوسی می چرا فکر کردی تو این کامنت دارم از همراهی یا عدم همراهی دیگران حرف میزنم؟ 

آخه به نظرت این جمله که بولد نوشتم داره از همراهی

پدر مادر و همسر میگه؟ :| 

ریاضی به اندازه اخلاق و شعور و سعه صدر مهم نیست

برگرفته از lucy-may.blog.ir

 

 

این داره از خودم میگه بالام جان

پاسخ:
خوبه نوشتم توانستن. و توانستن ویژگی خلق اللهه.

خوبه نوشتی؟ نه خانم جان اون کامنت برای اون پاراگراف اولت بود 

و برای این فلسفه هه هم منبع جمله ات چیه؟ 

پاسخ:
بی خیال!
منبع چیه؟ :/
قدرت اراده و اختیار تغییر وجه تمایز بشر و سایر مخلوقاته.

بله ولی بشر محدوده و  همین بشرها با هم فرق دارن تو تواناییهاشون و اختیارهاشون 

پاسخ:
و لایکلف الله نفسا الا وسعها.
تو باید تلاش کنی و خیالت راحت باشه که بیشتر از وُسعت بر تو تکلیف نکرده‌ن. و اگر چیزی و سختی ای بر تو تکلیف کردن پس وُسعت همینه. برس بهش. تو میتونی.

سلامم

شاید یا خوندن متنتون یکم گیج شدم ولی اینو میدونم همین که هر جای زندگیمون گره میخوره صداش میکنیم و اونم مشکلمونو حل میکنه اینکه هر جا که دلمون پر از بغض و غصه میشه سجده میکنیم و باهاش صحبت میکنیم و بعدش آروم میشیم آینکه وقتی کتاب اسمانیشو در مقابل چشمات باز میکنی میبینی گفته ﴿یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ دلت براش میره و بیشتر و بیشتر عاشق معبودت میشی 

اینا همه یعنی اینکه معشوق الهیمون لحظه لحظه زندگیمون وجود داره

پاسخ:
سلام. راستش منم با خوندن کامنت شما گیج شدم! نه از بابت متن قشنگتون که از بابت اینکه کامنتهای کل وب رو به خیال خودم بسته بودم و دیدنِ اینکه یک نظر جدید اومده خیلی عجیب بود! و معلوم شد که هنوز پستهایی با کامنت باز موجوده:)
درسته همیشه هست و همیشه وجود داره و حواسش هم به ما هست. چه تو خوشی‌ها و چه تو ناخوشی‌ها...

شاید قسمت این بوده که شما اون کامنت رو بخونید:)

به هر حال ممنون که کامنت هارو با صبر و حوصله می خونید و جواب میدید🌷

پاسخ:
بله شاید ^_^
ممنون از شما و بقیه دوستان که منت میذارن من رو میخونن و نظراتشون رو هم ارائه میدن.
این کمترین کاریه که در مقابل این لطف میشه انجام داد :)
ممنونم.