ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد الهی ما» ثبت شده است

زنده‌تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟

مرگمان باد و مباد آن‌که تو را گریه کنیم..

هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزید،

ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟

ما به جسم شهدا گریه نکردیم مگر؟

کِی توانیم به جان شهدا گریه کنیم؟

گوش جان باز به فتوای تو داریم بگو،

با چنین حال، بمیریم؟ و یا گریه کنیم؟

ای تو با لهجه‌ی خورشید سراینده‌ی ما،

ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؟



+محمدعلی بهمنی.

+یکی از نعمت‌های بزرگ خدا بر من،

اینه که شما رو دوست دارم... 

الحمدلله رب العالمین.


۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۵۷
لوسی می

بعد از مرحله‌ی تفکر(اینجا) می رسیم به تلاش برای ایجاد عزم در وجود.

این مرحله‌ایه که اگر از پس مرحله‌ی تفکر برنیومده باشیم، در این باب هم موفق نخواهیم بود. وقتی انسان هر روز در مورد ابدیت خودش تفکر کرده باشه، برای طی طریق حق عزمش را جزم خواهد کرد و تصمیم جدی خواهد گرفت.

این مرحله یعنی مرحله‌ی تصمیم جدی برای تغییر وضع موجود.

عزم یعنی همون تصمیم جدیِ من در پست قبل! و در اینجا یعنی راضی شدن و تصمیم جدی به رعایت شریعت.یعنی اگر گناهی هست که به بودنش راضی هستی و کلا نمیخوای ترکش کنی و توجیهشون میکنی و برای ادامه وضع موجود و انجامشون بهانه می‌تراشی بدون هنوز انسان بی‌عزمی هستی و هنوز تفکرت ناقصه و ضرورت طی مسیر رو درک نکردی.

مثلا من مصمم هستم زمانهای نت رو مدیریت کنم پس عزمش رو دارم حتی اگر موفق نشده باشم.

اما من بی‌عزم اون وقتیه که لزومی برای مدیریت نت نمی‌بینم. با اتلاف عمرم راحتم!

لزومی برای زندگی بر مبنای شریعت نمی‌بینم. با نمازهای الکیم راحتم و راضی‌ام، با غیبت کردن راحتم و منو آروم میکنه. انسان بی‌عزم اونیه که لزوم تغییر و عقب بودن خودش رو درک نکرده و تفکرش او رو به لزوم طی مسیر واقف نکرده و همان انسان صوریِ بی‌مغزی است که در آن عالم باطن غیرانسانیش برایش آشکار می‌شه. و به وضع موجود راضی شده.

هرچه عزم و احساس ضرورت تغییر با تفکر، بیشتر بشه انسان تو طی طریق موفق‌تره.

هرچه احساس لزوم مدیریت نت بیشتر بشه امکان موفق شدن تو این مدیریت بیشتره.

تصمیم جدی بر ترک معاصی و انجام واجبات و جبران هر آنچه که از انسان فوت شده در ایام حیات و تبدیل ظاهر خود به ظاهر یک انسان عقلی و شرعی (آن‌چنان که از ظاهر انسان متوجه شوند این شخص انسان متشرعی است) از موارد این مقامه.

پس ای عزیز از گناهان دوری کن و برای هجرت به سوی حق تعالی آماده شو که ما میخوایم بریما(:دی) ظاهرت را ظاهر انسان کن و خودت را وارد آداب شریعت کن، و از خداوند بخواه تو را کمک کند...



+هرکه دارد سرِ همراهی ما بسم الله. 

+تا پست بعدی ان‌شالله همچنان تفکر روزانه رو ادامه می‌دیم تا عزم وجودمون برای طی مسیر پرورش پیدا کنه و سست نشیم. مهمه که عزم برای تغییر با گوشت و خونمون مخلوط بشه. چطوری؟ با تفکر.. :)

و من الله التوفیق.

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۷ ، ۰۹:۱۳
لوسی می

اول شرط مجاهدت با نفس و حرکت به سوی خدا تفکر است.

و تفکر یعنی انسان لااقل در هر شب و روز مقداری ولو اندک فکر کند که این همه نعمات و رحمت گسترده و ارسال انبیا و کتب و راهنمایی‌ها برای چیست؟

آیا همه‌اش برای ادای شهوات بوده است؟ آیا انبیا که ما را از شهوت و دنیا پرهیز می‌دادند با ما دشمنی داشته‌اند؟

آیا این نفس شقی که سالهای سال در پی کسب شهوات عمر خود را صرف کرده چیزی نصیبش شده؟ آیا آن‌کس که تو را دعوت به دنیا و شهوات می‌کند خودش از وضعیتش راضی است و تمام و کمال از آرامش برخوردار است؟

پس باید انسان شب و روز، ولو اندک مدت، با خود تفکر کند که از دویدن به دنبال دنیا و شهوات چه چیزی عایدش شده و سابقین چه بهره‌ای از دنیا بردند و برای چه کسی راحتی و خوشی پیدا شد؟ (این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد؟ اون بلیط شانس دائم بگو قسمتِ کی شد؟)

بعد از تفکر، بکوش و از خداوند با زاری و عجز تمنا کن که وظایفت را به تو بنماید.

و انجام آن وظایف عزمی نیاز دارد. عزم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبرانِ آن‌چه که در انجامش کوتاهی کرده در زمان حیات، و بالاخره آن که ظاهر و صورت وجود خودش را شرعی کند. آنطوری که بر حسب ظاهر حکم کنند که این شخص، انسانِ شرعی است.

کسی گمان نکند که بدون تطهیر ظاهرِ مملکت انسانیت، می‌تواند به حقیقت انسانیت نائل شود و یا تطهیر باطن کند که این غروری است شیطانی و از حیله‌های بزرگ ابلیس است و تا سالک، فتحِ مملکت ظاهر نکند، از فتوحات باطنی بالکل محروم است و راهی برای سعادت او گشوده نگردد.

پس بکوش که صاحب عزم شوی و بدان که جرئت بر معصیت و ارتکاب آن انسان را بی‌عزم می‌کند و او را ممکن است چنان در پرتگاه هلاکت افکند که دیگر نتواند از برای خود چاره کند بلکه در صدد چاره‌جویی هم برنیاید...


+جمله‌ی آخرش خیلی وحشتناکه. نه؟ خیلی خیلی خیلی! :((

+اینجا اون مرحله‌ایه که باید در جهت رفعِ بندها تلاش کنیم. اون بندهایی که برخی‌هاشو در کامنت‌های این پست نوشتیم ولو به ظاهر.

+عنوان: نقل از آلبرت آینستاین یا همون انیشتن، رفیق خودمون. :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۱۸
لوسی می

من برای رشد کردن خیلی کارها کرده‌م(الکی!)

خیلی راه‌ها رو امتحان کردم، خیلی رذیله‌ها رو کنار گذاشتم، رو نمازهام کار کردم، رو ارتباطم با امام عصر کار کرده‌م، رو خشمگین نشدن کار کردم، رو انجام واجب و ترک محرمات کار کرده‌م، رو برنامه‌ریزی کار کرده‌م، رو اهمیت ندادن به حرف مردم و داشتنِ اعتماد به نفس کار کرده‌م، رو نرم کردن زبانم کار کرده‌م، نمیگم همه رو به غایت پیش بردم و الان مشکلی از این موارد ندارم. چرا دارم. زیاد هم دارم. اما هر کدوم از اینها تو یه دوره‌ای از زندگیم اولویت اولم بوده. مثلا یک ماه و دو ماه مجدّانه به رفع یک رذیله پرداختم ولی به هیچ نتیجه‌ای نرسیدم! رذیله‌هه کمی بهتر شد اما من نشدم! و همین شد که رهاشون میکردم و ناامید و سرگشته به دنبال گره کوووورِ زندگیم گشتم.

اونهایی که از مدتها قبل با من همراه بوده‌ن میدونن بارها از این موضع و این سرگشتگی‌ها پست گذاشتم و بیچارگیمو به اشتراک گذاشتم و بارها هم سرزنش شدم!

من خیلی فکر کردم، خیلی گشتم و مدام پرسیدم که اون گره کور زندگی من کجاست؟ اون چیه که پامو بسته و هر کار میکنم بازم نه قلبم نورانی میشه و نه خیال‌ها و توهمات ذهنیم کم میشه، و نه نمازهام که عصاره‌ی حیات معنوی منه درست میشه، چرا من آدم متشرعی هستم که مومن نیست؟ مگه قرار نبود شریعت من رو هدایت کنه؟ مگه قرار نبود دل دادن به شریعت و اطاعت از اون درهای کمال رو به روی من باز کنه؟ مگه قرار نیست من مسلمان باشم و مهتدی؟ مگه قرار نیست انجام واجب و ترک محرم راه رو نشون بده و باز کنه؟ پس کو؟ چی شد؟!

پستهای مرتبط با این درگیری‌ها تو وبم زیاد بوده. از چراییِ خسارتِ دنیا و آخرت خوارج و ابن ملجمِ نمازشب‌خوان و شمرِ جانباز صفین بگیر، تا بیان بیچارگی‌های خودم.

این همیشه‌ی همیشه سوال بزرگ زندگیم بوده.

تا اینکه به لطف خدا، پس از رخ دادن سلسله اتفاقات بسیااار، بزرگی به من گفت:

"پرداختن به قِشرِ اعمال و رعایتِ ظاهر آن و محروم بودن از برکات باطنی آنها، از اعلا مراتبِ خسران است و موجب حسرت‌هایی است که عقل ما از درک آن عاجز است."

و من عرض کردم که ای استادِ الهی! به من بگو که دردم از کجاست؟ که به نظر میرسه من هم فقط ظاهر اعمال رو رعایت میکنم. باطن این اعمال کجاست؟

و ایشان فرمود: 

"ای عزیز! دامن همت به کمر زن و دست طلب بگشای و با هر زحمتی که هست احوال خودت را اصلاح کن."

گفتم "کدوم احوال؟ آن کدام حالت است که اثر باطنیِ تمام افعال مرا خنثی می‌کند و جز ظاهر اعمال چیزی برایم نمی‌ماند و مرا خسر الدنیا و الآخره کرده است؟"

فرمود: 

"قوتِ سلوک هرکس به مقدار قوت نظرش بر عزت پروردگار و ذلّت عبد است. و هرچه نظر انانیت و خودبینی و خودخواهی در انسان غالب باشد، انسان از کمال انسانیت دور، و از مقام قرب ربوبی مهجور است. پاره کردن این حجاب از تمام حجاب‌ها مشکل‌تر و خود، مقدمه‌ی پاره کردن سایر حجاب‌هاست و این همان کلید غیب و شهادت و راه عروج به کمال روحانیت است. اولین شرط سلوک الی الله خروج از منزل خودبینی و خودپرستی است. پس هرکس با خودبینی و در حجابِ خودخواهی طی منزل کند، تلاشش باطل است و هرچه بیشتر پیش رود بیشتر به خودبینی می‌رسد.

پس سالک را ضروری است که به مقام ذلت خود پی ببرد و هرچه این نظرِ ذلت، قوت گیرد عبادتش روحانی‌تر و روحش قوی‌تر شود."

و من لبرییییییز از خودبینی و خودخواهی‌ام.. و هرکار میکنم و هر عبادتی انجام میدم با محوریت منافع و لذات شخصیِ خودم و یا ترس از عقوبته.

که عبادت از روی ترس دوزخ و شوق بهشت ابتدایی‌ترین مرحله‌ی عبودیت است.

هدف پایانی تکلیف الهی نه عالم شدن است، نه فیلسوف شدن، نه فقیه شدن و نه عارف شدن، بلکه انسان کامل شدن است. و انسان کامل شدن یعنی به مقام نورانیت قلب رسیدن. و نورانیت قلب جز با خالی شدن از خود، و پر شدن از ربوبیت حق ممکن نیست.

و هر تلاشی در این مسیر و هجرت از خود به سوی خدا، ان‌شالله ماجور و مستوجب برکت است که می‌فرماید:

و من یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِراً الی اللهِ وَ رسولِه ثُمَّ یُدرِکهُ الموتُ فقَد وقَع اجرُهُ علَی اللهِ.

هرکس از خانه‌اش بیرون رود در حالی که به سوی خدا و رسولش هجرت می‌کند و آنگاه مرگ او را دریابد پاداش او بر خدا واقع و لازم شده است. (۱۰۰ نساء)



+پیکر یکی از عزیزترین مهاجرانِ الی الله امروز تشییع میشه، من از صمیم قلب برای آیت‌الله شاهرودیِ عزیزممممم درجات اعلی و همنشینی با شهدا و رحمت و مغفرت الهی رو آرزو میکنم. اگر براتون مقدوره امشب برای ایشون قرآن و نماز شب اول قبر بخوانید. برای محمود بن علی هاشمی شاهرودی.

+از همه‌ی بزرگوارانی که لطف کردن و با مناعت طبع منت گذاشتن و برای پست قبل کامنت گذاشتند و منو به بسیاری رذیله‌هام و غفلت‌هام آگاه کردند، ممنونم امیدوارم این مطالب و فکر کردن بهشون و تلنگرهای جمعیمون باعث برکت در زندگیهای همه‌مون بشه.

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۶
لوسی می