مستر و پسرک رفتن مهمانیِ افطار
و من و گل پسر در خانه ماندیم.
کمی به سر و روی خونه رسیدم.
:)
مستر و پسرک رفتن مهمانیِ افطار
و من و گل پسر در خانه ماندیم.
کمی به سر و روی خونه رسیدم.
:)
برای گل پسر ما کالسکه نخریدیم.
چون کالسکه ی پسرکمون هنوز سالم و تر و تمیز بود.
گاهی (مخصوصا موقع خریدهای طولانی، یا راهپیمایی ها و امثالهم)
پسرک اصرار داشت که من رو هم تو کالسکه بگذارید.
خب بعضی وقتها گل پسر رو بغل میکردیم و پسرک تو کالسکه می نشست.
گاهی هم هردو رو با هم تو کالسکه میذاشتیم که همین باعث شد کالسکه بشکنه!
البته کالسکه ی پسرک زیادی معمولی بود و ما خسیسیمون اومده بود یکی عالی بخریم.
و اشتباه ما همین بود.
خلاصه! حالا میخوام دوباره کالسکه بخرم!
داشتم با خودم فکر میکردم که کالسکه دوقلو بخرم آیا؟
نظر شما دوستانی که بچه های کوچک دارین چیه؟
اینطوری احتمالا برای خیلی از آمد و شدهامون راحت میشیم.
پسرک هروقت راه بیاد که خدا خیرش بده
هروقت هم گیر بده سوار میشم که سوارش میکنیم دیگه.
ها؟؟!
یا به نظرتون خرج اضافه ست و یک کالسکه ی یک نفره بهتر از کالسکه ی دوقلو خریدنه؟
افطاری دعوت هستیم
و من از آشپزخانه به در شدم
و دیدم که به ناگاه پدر و اِبنَین هرسه خوابشون برده!
:|
به نظرم فهمیدم گل پسر برای چی تب کرده
دیروز هی انجیرخشکهایی که پسرک روی زمین ریخته بود رو تو دهنش کرد و من از دهنش درآوردم!
فکر میکنید به خاطر انجیر باشه؟
:((
دیروز فهمیدیم که مادرشوهر جان،
قصد نداره برای گل پسرمون مراسم دندونی بگیره.
لذا این مهم بر دوش خودمان افتاد!
تو این وضعیت هجرتی،
خیلی حوصله برگزاری مهمونی بزرگ ندارم
اما خب اصلا هم دلم نمیاد مراسم نگیریم.
خلاصه تصمیم گرفتیم بعد از ماه مبارک
و قبل از هجرت از اینجا
مراسم رو برگزار کنیم.
تا اون موقع اکثر وسایل رو هم می بریم،
و جا برای مهمانی بزرگ باز میشه.
:)
+ما جشن دندونی برگزار نمیکنیم.
ملت رو به صرف آشِ دندونی دعوت میکنیم. همین!
گل پسرم بدون هیچ علائم و نشانه ی دیگه ای
از صبح تب کرده.
:(
+مستر میگه از بس دیروز تو مهمانی
همه جذبش شدن، حتما چشم خورده بچه م!
و به این نتیجه رسید همون ما دختر نداشته باشیم بهتره!
اعتماد به نفس در حد المپیک! :دی
بهش بگین شما همون فلانی نیستید؟
بعد بگه چرا تهمت میزنی؟!
:|یکی از اقواممون در نظر همگان مصداق تحقق یافته ی این حدیثه:
هر کس برادر دینی خود را به گناهى
سرزنش کند،
نمیرد مگر آنکه مرتکب آن شود.
+البته ایشون بر واجبی بیشتر از حدود اعمال نظر می کرده و سخت میگرفته و سرزنش میکرده،
و الان نسل و خاندانش حتی حدود معمولیِ اون واجب رو رعایت نمی کنند.
:(
+خدا رحم کنه بهمون.
اولین باره که یک زوج جوان رو می بینم
و هیچ انرژی مثبتی دریافت نمیکنم!
حتی گاهی این پالس رو دریافت میکنم که
این زندگی پا برجا نمی مونه.
یکی نیست بهم بگه آخه به تو چه مربوطه؟!
:|
+از صمیم قلب امیدوارم این حس غلط باشه.
از اینکه هر روز و هربار که همو می بینیم
اولین سوالی که می پرسه اینه که "وسایلت رو جمع کردی یا نه؟!"
اعصابم دیگه داره به هم میریزه..
مخصوصا اینکه بلافاصله بعدش شروع میکنه به توصیه های اسباب کشون
با تاکید بر اینکه فقط همین روش اسباب کشی صحیح است؛
و هرکس خلاف این عمل کنه قطعا شخصیت بی سلیقه و شلخته ای داره!!
آخه تو چه کار به من و اسباب کشیم داری؟
ینی واقعا احساس نمیکنی داری شورشو در میاری؟
زندگیتو بکن دیگه!
ای بابا!
وقتی یادم میره نباید با وجود گل پسرِ جان
با لباس سفید به افطاری بریم!!
چکمون برگشت خورد.
:(
+به تعهداتتون پایبند باشین.
معلوم نیست با برگشت خوردن چک ما،
چند نفر دیگه هم معطل دریافت پولشون می مونن! :(
+بعدا نوشت: مستر گفت برگشت نخورده الحمدلله و صاحب چک باهامون راه اومده :)
امروز مستر تک و تنها بدون اینکه به من بگه
رفته بود خونه ی جدید
و حسابی به تمیزکاری مشغول شده بود..
+این کارش کلی منو تحت تاثیر قرار داد.. :)
مجری تلویزیون خداحافظی میکنه
منم طبق عادت میگم خداحافظ!
پسرک میگه:
عه! خداحافظی کردی؟ دوست شما بود اون تو؟!
+و من کلی می خندم :)