توی مملکتی که بخواهی اندازه یک کاغذ آچهار
تابلو بزنی بالای در مغازه ات باید صدتا مجوز بگیری،
هزار و خورده ای تابلو
بالا میرود: موسسه مالی اعتباری فیلان،
مردم حساب باز میکنند به امید
چهارشاهی سود،
موسسات ورشکست میشوند.
سپرده گذارها اعتراض می کنند. نه
یکبار شصت و چند بار...
شنیده نمیشوند...
خونشان به جوش می آید،
خون بی شغل
ها هم،
خون جوانها هم،
اعتراض دارند،
کم کم اعتراض ها رنگ و بوی دیگری
میگیرد...
باقی اش را هم بهتر از من در جریانید...
در همین حین: پرچم ایران
را آتش میزنند،
دوستی که از روی پرچم اسرائیل نینجاوار میپرد ساکت است.
وزیر راه استعفا میدهد از وزارت،
یک دلیل هم بیشتر ندارد: از امورتجاری و
بازرگانی خودش مانده است،
به عبارت دیگر : نمیصرفد!
دولت بهاری ها گم میشوند،
خفه میشوند آنگونه که انگار نبوده اند.
صدراعظم
میگوید: بگذاریم مردم آزاد حرف بزنند.
شب تلگرام فیلتر میشود.
ایذه سقوط میکند،
نیروی دریایی سپاه از راه دریا آزادش میکند!
صدا و سیما از
فواید فیلتر تلگرام گزارش میرود
و یک دوره همه موسیقی های حماسی مجید انتظامی
را مرور میکنیم.
همه به صدا و سیما فحش میدهند.
توله پهلوی بشکن میزند که:
دارم میام به تهرون...
عفریته بی شرف اشرف نشین از شلوغی ها حمایت میکند.
از دست سیداصلاحات عده ای خشمگین میشوند.
سلبریتی ها از اختشاش
ها یکی به نعل یکی به میخ حمایت میکنند
و از اوف و جیز بودن گاز اشک آور و
باتوم حرف میزنند.
موج سواری را عالی بلدند.
زنی شوی و فرزند مرده از
حادثه ماشین آتش نشانی به متن سنگ قبر فکر میکند.
دستگیری ها آغاز میشود.
عده ای فکر میکنند هنرمند و دانشجو و روحانی
بودن باعث برائت از جرم است
و هشتگ میزنند جای فلانی فلانجا نیست.
مشاور فرهنگی وزیرنفت که اتفاقا شیخ است از شلوغی ها حمایت میکند،
یکی به
نعل یکی به میخ.
شعارها را یکی می دهد که از سانروف برای مردم زلزله
زده لبخند هالیوودی میزند
و فحش ها سهم آنهاست که چادر به چادر درد مردم را شنیدند.
نکبت ربا زندگی هامان را برداشته،
علنا حرام می خوریم.
به هم بی رحم و
مروت شده ایم.
کسی میداند کارگران معدن یورت
حقوق گرفتند؟
خسارت و دیه شان پرداخت شد؟
کسی میداند الان کرمانشاه چند
درجه سردی هواست؟
کسی خبر دارد مرد تاکسی سوخته الان چه میکند؟
از تعداد
کارگاههای ورشکسته آماری هست؟
بگذریم.
به قول عباس: مو قبل از جنگ رو زمین
کار میکردم باتراکتور،
بعد جنگ برگشتوم سرهمون زمین بی تراکتور...
وسط این
همه هیاهو دوباره این مستضعفین بودند که چوب دوسرطلا شدند
و ککی که باید در تنبان حضرات می افتاد، نیافتاد؟
+باید چند سال خون گریه کنیم تا خداوند فرجش را برساند؟؟!
این مملکت را بلا گرفته..ببینید کِی گفتم :((
کِی به خودمون میایم؟؟!
+متن از حامد عسکری بود..جا داره چند بار بخونیدش. جزئیات ظریفی داره و همه ی لغات رو متعمدانه چیده ..