۱. گاهی میخوام سوالی بپرسم ولی به علت مسائلی از قبیل شرم و حیا روم نمیشه با اسم خودم بپرسم یا میخوام توصیهای بکنم که به همین علتِ شرم و حیا خوب نیست صریحاً مطرحش کنم و غالباً ناشناس و خصوصی مینویسمشون.
۲. گاهی مطلب طنزی خوندم که میخوام بر سرش شوخی رو ادامه بدم ولی شرم دارم از شوخی به عنوان یک خانم(آقا) در فضای عمومی. مثلا اینکه نویسنده پست آقاست(خانمه) و من دوست ندارم با کامنت خندانِ خودم به عنوان یک خانم(آقا)، به یه سری صمیمیت نابههنجار دامن بزنم.
۳. گاهی میخوام با پست مخالفتی بکنم و تذکری بدم مثلاً سبک زندگیای که طرف نوشته مخالف ادب و شئونات اجتماعیه و میخوام دوستانه بهش تذکر بدم ولی پیشفرضهایی که نویسنده از من داره(مثبت یا منفی) ممکنه به سوء برداشتش از کامنتم دامن بزنه و به دوستیمون لطمه بزنه و من میخوام ازشپیشگیری کنم.(پیشگیری از همون چیزی که در شرع بهش میگن مفسده)
۴. گاهی میخوام کسی رو از منکری نهی کنم و دوست ندارم آنچه میان ماست به هم بخوره که یا باعث شرمندگی او بشه و یا باعث جبههگرفتنش.
۵. گاهی از موضوعی اطلاعی دارم که نویسنده به اشتباه اون رو مطرح کرده، میخوام اشتباهش رو اصلاح کنم ولی نمیخوام باعث تحقیر فرد بشم یا فکر کنه تذکر دادم که بهش بگم من خیلی بلدم!
۶. گاهی میخوام ایدهای از یک کار خیر رو متناسب با پستِ طرف مطرح کنم ولی نمیخوام نوشتنِ اون ایده باعث سلب توفیق من یا ریاکاری یا ایجاد تصور آرمانیِ او از من بشه و از طرفی هم نمیخوام به اشتراک گذاشتنش رو دریغ کنم.
۷. گاهی میخوام نظر نویسندهی همسنگری رو در مورد موضوعی بپرسم و فقط میخوام بدونم موضع نویسنده در برابرِ جریان فکریِ مخالف چطوره و چطور میتونه از مواضع حمایت کنه و میخوام نحوه پاسخ به این چالش رو ازش بیاموزم، پس ناشناس مینویسم چون ترجیح میدم از موضع مخالفِ او وارد بحث بشم تا بحث بیطرفانه شکل بگیره و ناچار نشم چراییِ این پرسش رو براش توضیح بدم و او برای اثبات ادعاش بر مبانی مشترک ما مانور نده.(تا حالا برای چند نفر از بزرگوارانِ همسنگر چنین کامنتهایی گذاشتم و از موضع مخالف سوالی پرسیدم. فقط دو بزرگوار بسیااار آزاداندیشانه با من وارد صحبت شدند و من رو به عنوان یک آدم واقعی که سوال داره پذیرفتند و پاسخی درخور بهم دادند.. واقعاً این دو نفر رو ستایش میکنم و براشون دعا میکنم..بقیهشون منو متهم کردند به بیهویتی و اتخاذ سیاستِ "بزن در رو"!)
۸. گاهی واقعاً سوالی دارم از زندگی شخصیم یا عقایدم که نمیخوام اون شخص بدونه من چنین مشکلی دارم، پس ناشناس میپرسم.
۹. گاهی هم برای بعضی خواص، ناشناس کامنت محبتآمیز میفرستم که ستایششون کنم. کاملاً خالصانه... ستایشی که به اوج گرفتنِ دوستیمون منجر نمیشه و فقط او رو در راهش ثابتقدمتر میکنه و بهش روحیه میده. :)
بعضی از اینها رو از زبانِ منِ نوعی نوشتم. همهشون رو منِ لوسیمی تجربه نکردهم!
حقیقت اینه که منِ لوسیمی، بعد از دو تجربه خیلی تلخ سوءبرداشت از نیت دوستانهای که از ناشناسنویسی داشتم، سالهااااست که دیگه جز به ضرورتی غیرقابل چشمپوشی، کامنت ناشناس نذاشتم(فکر کنم کلا سه یا نهایتاً چهار بار). این موارد رو سعی کردم ذهنخوانی کنم که چرا افراد کامنتهای ناشناس میذارن. :/
من از تمام انواع این نُه مورد، کامنتهای ناشناس دریافت کردم و ازشون ممنونم.:)
شاید کسی هم با نیتِ مغرضانه کامنت ناشناس بنویسه ولی اگر دقت کنید تو همون کامنتهای مغرضانه هم خیراتی هست که در کامنتهای شناس پیدا نمیشه یا خیلی کم و محدوده.
بعضیها هم کامنت ناشناس میذارن که گله و شکایت کنن و تخلیه روانی انجام بدن که این از غیرعاقلانهترین علل ناشناسنویسیه!
در هر حال اگر شما بلاگری هستید که امکان کامنت ناشناس در وب خودتونو بستین، اولاً بپذیرین که آدمهای ناشناس همون قدر آدم هستند که ما آدمهای (مثلاً) شناخته شده، آدم هستیم! و دوماً بدونین از این امکانات محروم شدین. :)
و اگر شما خوانندهای هستید که دست به ناشناسنویسیتون خوبه(که البته به نظرم افراط در این امر یک عیب محسوب میشه و نشاندهنده وجود یک خلائه!)، بدونید همونقدر که در برابر کامنتهای شناس خودتون مسئولید، در برابر نیت کامنتهای ناشناس خودتون هم مسئول هستید و خدا در هر حال به احوالات ما آگاهه.
+شما تا به حال کامنت ناشناس گذاشتین؟ ناشناسنویسی وبتون بازه یا بسته؟ چرا و به چه منظور؟ :)