ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

ما یحییکم...

سه شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ۰۴:۳۳ ب.ظ

از وقتی محتویات این لینک رو خوندم زندگیم از هم پاشیده!

شوخی نمیکنم..

اغراق هم نکردم..

حال خوشی ندارم.

همه ش تو فکرم و فکر و فکر...

راه میرم فکر میکنم، غذا می پزم فکر میکنم، بازی میکنم فکر میکنم، کامنت میذارم فکر میکنم، می خندم فکر میکنم، می خوابم فکر میکنم.. و خسته ام...خیلی خسته ام..

آه که ذهن من قدرت تحمل این حجم از اندیشیدن رو نداره! :/



+آن چیزی که شما را زنده می کند. می دونین اون چیز چیه؟

احساس میکنم مُرده ام..سالهای ساله که مُرده م.. ساااااال هاااااااای سااااال..

آیا کسی هست منو بفهمه؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۳
لوسی می

نظرات  (۱۶)

۱۳ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۳۴ علی علیزاده
سلام اگر خواستید dadnazan.blog.irرا دنبال کرده و تیبادل لینک کنیم و http://dadnazan.ir/
ببینید...

پاسخ:
سلام. اگر خواستم باشه. ممنون.
سلام
خوش به حالش...
خوش به حالش...
خوش به حالش...
پاسخ:
آه و آه و آه...

سلام.
سلام 
میشه بفرمائید به چی فکر میکنید؟
پاسخ:
سلام.
به تعریفش از زندگی که بهم می فهمونه من مرده م...
لینک رو خوندین؟
داشتم یادداشت جدید رضا امیرخانی رو میخوندم به اینجاش رسیدم
تصمیم گرفتم کپی کنم شاید خال تون عوض بشه :)

·         روزی که الگوی (درست) شهید رجایی دهه ی شصت را به عنوان الگوی دهه هشتاد معرفی میکنند، باید با ایشان مخالفت کرد و گفت که این نگاهِ واپسگرا مخالفِ انقلاب هویت‌گرای امام خمینی است که باید رو به آینده بیاندیشد.

پاسخ:
بحث کنیم یعنی؟
چطور الگوهای ۱۴۰۰ ساله هنوز الگو هستند و شهدا بعد از بیست سال دیگه غیر قابل الگو شدن باشن؟ بحث بر سر انسان است. انسان! 
من چیز زیادی از شهید رجایی نمیدونم.
خدا درجاتش رو زیاد کنه...
۱۳ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۳۷ صـــا لــحـــه
آن را که خبر شد خبری باز نیامد 
فکر نکنم این حالت قابل درک باشه...
پاسخ:
منظورتون شهید چمرانه؟ چون ما را هم خبری نشده متاسفانه... ولی خب آره حال غیر فابل بیانیه...
ّبه چی فکر می‌کنید؟ 
به نظرم مردن مساوی است با بیداری و آگاهی و درآمدن از بلاتکلیفی ... پس شما نهایتا خواب باشید. همین!
پاسخ:
به تعریفش از زندگی فکر میکنم که بهم میگه که مرده م. لینک رو خوندین؟
اونی که میگید صحیحه اما مرگ جسمیه که به بیداری روح میرسه. من سالهاست روحم مرده، اما جسمم زنده است...
سلام
نمیدونم چرا این دو‌کتاب ی دفعه به ذهنم اومد ولی پیشنهاد میکنم کتاب آشتی با خدا و نیز کتاب عالم انسان دینی را مطالعه کنید
صرفا پیشنهاد بود و شاید ربطی به پست شما نداشت
ولی با دیدن مطلب شما یاد این دو کتاب افتادم
پاسخ:
سلام. خیلی ممنونم.
چقدر به این حالت غبطه میخورم.
منم دفعه اول که این کتاب رو خوندم اینجوری شدم اما انگار بعدش که دیدم کاری از پیش نبردم سِر شدم. بی حس 
به قول خودت مرده...........
)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))):
پاسخ:
احتمالا منم دوباره بی خیال میشم.
نه من اهل بحث نیستم :)
حتا غبطه می‌کنم به این حال شما...
پاسخ:
باز آمدم به خانه، چه حالی؟ نگفتنی!

:/ ولی غبطه نداره اصلا.
خوندم اما کامل نه:)
روح مردنی نیست... 
آن چیزی که روح خفته ی من رو گاه و بیگاه بیدار میکنه : مواجه شدن با اتفاقات و نشانه های ظاهرا کوچیکه ، مثل یک سخنرانی، یک آیه، یه پست وبلاگی ، یا یک نوشته از شهید چمران...بعدش دوباره فراموشی و خواب رخ میده .. .. . . 
پاسخ:
حرفهاتون درسته. اما نگاهتون متفاوت از منه.
عنوان پست بخشی از یک آیه ی قرآنه.
یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم.
ای کسانی که ایمان آورده اید دعوت خدا و رسولش را اجابت کنید آن هنگام که شما را به چیزی می خوانند که شما را زنده می کند...
این آیه نشون میده همه مون مرده هستیم.. مگر اینکه چنین دعوتی رو اجابت کنیم و این دعوت، دعوت به اسلام و ایمان نیست که مخاطبان آیه آنهایی هستند که قبلا ایمان آورده اند!
شما هم بهش فکر کنین.


لینک رو کامل بخونین. سر فرصت. :)
۱۳ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۴ صـــا لــحـــه
در راستایِ پیامِ اون فردِ ناشناس...
به نظرِ من کتاب‌های استاد طاهر زاده خیلی زندگیِ آدم ها رو عوض میکنه...

حالِ شهید چمران برای ما قابل درک نیست
پاسخ:
بله کتابهای ایشون خیلی خوبه.

+کلا برای شهید چمران کامنت گذاشتی؟ :))
حال منم قابل درک نیستا! :))
۱۳ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۷ اینتِرنال‌ْ آدِر
رضا امیرخانی نویسنده ی مبتذلیه. رو حرفاش حساب نمیشه کرد :)
پاسخ:
مبتذل؟ نه به راحتی نمیشه چنین حکمی در مورد امیرخانی داد هرچند که طرفدارش نیستم.
در نظر داشتم که بخونمش سر فرصت! 
فرصت البته فقط از نظر زمانش نیست. 

+فکر میکنم بهش... خوب بود. 
پاسخ:
ان شالله بخونین.
تعریف زندگی از منظر چمران خیلی به زنده شدن نزدیکه.. 
سلام
این مردنی که میگید رو میفهمم...
ولی خیلی خوبه که صدای درونتون رو میشنوید... این ندا که من میخوام زنده بشم (به اصطلاح فلسفی میخوام بالفعل بشم)

اینکه نوشته ها و مناجات های این مرد بزرگ اینقدر تکونتون میده یه نشانه هست...
نشانه ی اینکه اینها حرف های شماست... اما سخنانی هست که در شما بالقوه مانده و بالفعل نشده... این بالقوه بودن همون مردنی هست که شما میگید...
این حال شما حال هجرانی هست که هر کسی نسبت به مطلوب ذاتی خودش داره...
و بدونید هر معنویتی که خیلی به دل انسان مینشینه... حتما اون شخص میتونه بهش برسه... فقط باید در راه باشه و به اون هشیاری لازم برسه...

راستی در راستای مطلب آخرتون یادتون رفت منو خاموش دنبال کنید... دیدم هنوز توی عمومی ها هستید...
به نظر من اینکه قید ندارید در دنبال کردن خیلی خوبه... 
پاسخ:
سلام. چقدر خوشحال شدم کامنتتون رو دیدم. مثل همیشه چیزهایی نوشتین که باید می شنیدم... من خیییلی خسته ام..خیلی بسته پایم. واقعا چطور میشه تو مسیر چمران بود؟ این دردی که میگه راز حیاته کجاست؟ مرز حق و مصلحت کجاست؟  یه راه ارتباطی برام بذارین لطفا.

بله فقط وب شما عمومی مونده! اونم دلیلی داشت که البته برطرف شد و مخفیش میکنم هرچند که شما دیگه ترک وب کردین.
همه سوالات شما یه مقدمه داره اگر اون مقدمه رو بهش برسیم تمام سوالاتی که میگید پاسخ داده میشه
همونطور که برای شهید چمران پاسخ داده شده...
حال ما حال بچه سه چهار ساله ای هست که وقتی پدرش از شدت فقر برای امورات زندگی غمگینه، کلی سوال براش ایجاد میشه که چرا بابای من ناراحته؟ اینجا کسی چیزیش نشده که؟

اون پدر بهش میگه اول باید پدر بشی و یا همسر بشی بعد بفهمی غم منو...

اون مقدمه که ما نداریمش از این جنسه...
پاسخ نظری به سوالات شما چیزی رو حل نمکنه... شما باید وجدان کنید جواب این سوالات رو... و لازمه اش همون مقدمه هست...

مقدمه اش هم یافتن خود هست... همین خودی که از درون فریاد میزنه من دفن شده ام... منو بیرون بکش... وقتی نوشته ی هم سنخ با خودش رو میبینه فریادش بلند میشه...

برای خلوت خودتون بیشتر وقت بذارید...
توصیه ای که این روزها هم خودم درگیرشم هم به هر کسی لازم باشه میگم...
خلوت غیر از انزوا یا حتی تنهایی هست...
خلوت به معنای رفتن در داخل یه اتاقی که کسی نیست ، نیست...
خلوت، یافتن خود هست...
پاسخ:
خیلی ممنون. توصیه های خوبی بود.
آقا تو خواهر دوقلوی  من نیستی؟! صدی نود اونچیزی که تو مغز منه رو مینویسی. صدی نود به اونچیزایی که من دقت میکنم که هیشکی نمیبینه دقت میکنی.. صدی نود تحلیلت عین منه. مگه داریم اینقدر شباهت!! ای بابا.. منم عاشق چمران شدم. بودم اما بعد خوندن کتاب زندگینامه اش بیشتر گرفتار شدم.. 
اووو اگه کتاب "مرگ از من فرار میکند" رو بخونی چکار میکنی؟! داغون میکنه آدم رو داغون..
اینجا راجبش نوشتم. درباره چمران کتاب خونده بودم ولی این یه چیز دیگه است. بهترین و عمیق ترین و ریزبینانه ترینش. البته که نیمه پنهان ماه جلد یک هم عالیه ولی چمران رو فقط از زاویه دید غاده روایت میکنه. این کتاب کاملتره و فکر میکنم از قلم نویسنده خیلی خوشت بیاد. 

 http://drjonah.blog.ir/1393/07/05/%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF
پاسخ:
واقعا ممنون از پیشنهادت.
در مورد دوقلو بودن هم برای آزمایشات مربوطه کاملا پایه هستم :دی