ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۵۱ مطلب با موضوع «خانوادگی :: گل پسرم (سنجد سابق)» ثبت شده است

مامان چرا گوجه رو خالی میخوری؟

چون گوجه دوست دارم.

اوهوم.. کاش منم گوجه دوست داشتم!

:))


+یه حسرتی تو چشماش بود که واقعا جا داشت درسته قورتش بدم! :)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۳۶
لوسی می

آخ که مامان چقدر دوست داشتم بچه‎شون می بودم میرفتم تو کیسه‏‏‏‎شون :)


+گل پسر موقع دیدن والابی‎ها! (همون کانگوروی خودمون! :|)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۰۰
لوسی می

وااای که اینقدر گل پسر خوردنی شده،

که من کلا تو فاز مبارزه با خودم قرار گرفتم!



+چه معنی داره آدم از بچه ش اینقدر لذت ببره آخه؟؟!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۹
لوسی می

به هر دو عالم ندهم،

نگاه دل جوی تو!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۰
لوسی می

لذت مادری یعنی

این روزها؛

وقتی گل پسر میگه "ماما"ن""!



+قبلا میگفت ماما!

الان شده مامانننننننننن!

خیلی خیلی خیلی جیگرگون می باشد.

روزی همه تون ان شالله.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۸
لوسی می

موهای بچه ها رو کوتاه کردیم،

و دوباره خط آخر این پست!



+اصلا این حجم شباهت رو نمیتونم هضم کنم!

نه اینکه شاکی باشم نه اصلا!

نمیتونم هضم کنم! :|

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۹
لوسی می

 تو این سفر من فهمیدم گل پسر خیلی جذابه!

تقریبا نود درصد کسانی که به ما می‌رسیدند

 از ایرانی و خارجی، 

تا با گل پسر خوش و بش نمی‌کردن از کنارمون رد نمی‌شدن!



+حتی مأمور عوارضی اتوبان!

+فکر می‌کنم چرا به هیچکدوم از خارجی ها پیشنهاد ندادیم با گل پسر عکس بگیرن؟! :/

:))

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۲۸
لوسی می

اینم گل پسر ما تو میدان امام

قبل و بعد از فرو رفتن در چاله ی پر از گل و لای!



+در کمال تعجب برای اولین بار شلوار زاپاس برای گل پسر بر نداشته بودم

ولی خوشحال شدم که رنگ شورتش با تی شرتش ست بود و تیپ جدیدی محسوب میشد! :))

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۲۳
لوسی می

وقتی گل پسر در هر شرایطی که باشه،

آشغال خوراکیشو میبره میندازه تو سطل آشغال،

و بعد خودشو تشویق میکنه :)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۵۱
لوسی می

وقتی پسرک کوچیک بودخیلی به من وابسته نبود.

و من همیشه احساس گناه داشتم و تصور میکردم با من مانوس نیست.

و من حتما کم گذاشتم که این مدلی رفتار میکنه.

اما الان گل پسر کاملا به من وابسته ست

بازی با من رو دوست تر داره تا بقیه،

بغل من رو ترجیح میده به همه!

ولی پسرک با اینکه خیلی مهربان و خانواده دوسته

اما اینقدر رو "بودن من" تاکید نداشت.

و من همون مادری هستم که برای پسرک بودم.

این ها تفاوتهای بچه هاست.

درسته که رفتار ما هم رو روشی که اتخاذ میکنند اثر میذاره،

اما بچه ها با هم فرق دارن.

بچه هاتون رو با بچه های هیچکسی مقایسه نکنین،

و بی خودی به خودتون عذاب وجدان ندین و احساس گناه نکنین.

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۵۳
لوسی می

در حالی که میرفت روزمون با پسرک به یک روز سخت تبدیل بشه

گل پسرجانم به زور منو برد که باهاش لگو بازی کنم،

و پسرک گفت: میشه منم باهاتون بازی کنم؟

و این نقطه عطفی بود در بهبود شرایط روانی همه مون در امروز!

لگو بازی کردیم،

قایق سواری کردیم،

تنقلات خوردیم،

قایم موشک بازی کردیم،

و بچه ها مامان پیمایی کردند!

:)



+الحمدلله.

+و من از اینکه تونستم به بچه ها لذت بدم خوشحالم!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۱۲
لوسی می

دو روز زودتر از موعد،

گل پسر رو برای آخرین واکسنِ دوران شیرخوارگیش بردم مرکز بهداشت.

و الان خوابیده...



+پاش درد میکنه. پاشو میگیره و هی میگه پا! و نق نق میکنه یعنی درد دارم و این حرفا!

دردت به جونم مادر! دیگه تموم شد خیالت راحت :*

+در راه برگشت یه جعبه شیرینی گرفتم و سه عدد جوراب برای مستر!

که روز مهندس رو براش گرامی بدارم:)

من تا به حال هیچوقت به مستر جوراب هدیه نداده بودم،

برای همین در فقر جورابیکِ شدییییییدی به سر می برد!

و این شد که از دیدن جورابها به اندازه ی دیدن سکه ی طلا شادمان شد! (الکی البته!)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۵
لوسی می

همین الان در موفقیتی چشم گیر

گل پسر بالاخره چشمهایش را بست!

:|

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۰
لوسی می

به پسرک حق میدم

که نتونه یک ساعت و بلکه بیشتر

بی سر و صدا یه جا بشینه

تا من گل پسرِ بدخواب شده رو بخوابونم!

:|

:((((



+رسما دیگه کمرم داره میشکنه!

شاید یک ساعت باشه که دارم گل پسر رو تکون میدم!

+از عواقب مهمانی رفتن!

+بعد نوشت: بی خیال خوابوندن گل پسر شدم!

شام پسرک رو دادم که بره بخوابه

و الان گل پسر دوباره رو پامه!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۲۵
لوسی می

دیشب جای شما خالی عروسی دعوت بودیم.

پسرک که آبنمای تالار رو پایین آورده بود!

گل پسر هم تمام مدت داشت با لوازمات سفره عقد بازی میکرد،

جداً که از تاب و توان افتادم.

در حدی که دیگه بیخیالش شدم.

همه میگفتن برو پسرتو بگیر

میگفتم دیگه نمیتونم!

ترجیح میدم خسارت احتمالیشو پرداخت کنم!

و الحمدلله اتفاقی نیفتاد.

:)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۸
لوسی می