ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

وقتی استاد اصرار داره سوار ماشینش بشی!

شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۵۴ ب.ظ

من شاید در تعاملات اجتماعیم آدم صمیمی‌ای به نظر برسم،

اما یه سری اصولی دارم که هرطور حساب میکنم و حتی تلاش میکنم نمیتونم ازشون تخطی کنم و گاهی باعث سوءتعبیرهایی است!

وقتی استاد گرانقدر (و بدون تعارف) دوست‌داشتنی‌ترین استادت مصرانه میخواد تو رو از جلسه‌ی اون سرِ شهر با خودش بیاره دانشگاه، باید بهش چی بگیم؟

بعد کجا بشینم؟ جلو آخه؟؟!

عقب؟ :/

اونم وقتی داره صندلی جلو رو برات خالی میکنه..



حس غریبی است و تجربه‌ای سخت...

غریب‌تر و سخت‌تر از آنچه تصورش را بکنید..

نوعی خوددرگیریه اصلاً! :(




+مرتبط: وقتی برای ناهار میهمان کارفرمای خود باشیم!

+از پست قبل: ساعت سه برگشتم و تا ساعت هفت و نیم خوابیدم. بچه‌ها از صبح خونه مامانم بودن و مستر رفت دنبالشون ^_^ من‌ زنده‌ام. :)

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۱۸
لوسی می

نظرات  (۳۹)

۱۸ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۰۷ دختـرِ بی بی
ابراز همدردی و درک میکنیم.
آخرش چیکار کردی مادر؟
پاسخ:
خدا برات نخواد خواهر..:
اجازه گرفتم و عقب نشستم..:/ ولی به وضوح شوکه شد :(
عقب ماشین هم شلووووغ! نمی تونستم پامو بذارم داخل! دو سه دقیقه‌ای داشتم فقط آشغالای ماشینشو جمع میکردم که بتونم برم تو :))
اونم هی عذرخواهی میکرد و اوضاع ضایع‌تر شد.:))
۱۸ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۲۹ پلڪــــ شیشـہ اے
سلااام سلااام


چه خوب چه خوووب. 
حتما چون خیلی عقب ماشین شون شلوغ پلوغ بوده جلو رو مرتب کردن?! 
ای جان. موقعیت دشواریه که آدم نظرش رو بگه. ولی چه قدر خوشم میاد از این صلابتی که از خودتون نشون میدید برای حفظ خط قرمزهاتون

پاسخ:
سلام سلام ^_^
آدمهای بی‌بچه یه جور پشت ماشینشون شلوغه(چون کسی نیست سوار بشه!) و آدمهای بچه‌دار هم یه جور(چون بچه ها شلوغ میکنن)
اینا دیگه ماشین رو کرده بودن زباله‌دان! از پروپوزال بچه‌ها و روزنامه و شلوار و بطری آب و پلاستیک بازیافت‌های متعدد! :/ 
یه کم مرتب کردم براش :))

قربون تو. :**
:)
من سختم نیست. در نتیجه درکت نمیکنم! ^__*
پاسخ:
آره این چیزها ویژگی‌های بخصوصیه.
برای استادم هم شوک‌آور بود!
۱۸ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۱۸ **هِلِناز **
چه جسارتی کردی که عقب نشستی 
آفرین
من نمیتونم 
مثل اون روز که همکارم به عنوان اسنپ اومد دنبالم 
واقعا نتونستم برم عقب :( 
پاسخ:
خیلی سخته گفتنِ اینکه من میخوام عقب بشینم. خیلی خیلی. در نتیجه به خودت سخت نگیر.
مهم اینه که بعدش بتونی راحت باشی. من واقعا جلو معذب میشدم!
پول تاکسی رو هم بهش می‌دادی تا قشنگ شوکه میشد:))))

+واای چقدر خواب بهت چسبیده،دلم از این خوابا میخواد که⁦^_^⁩
پاسخ:
:))
فک کن :))

+کمه هنوز.. نه این مدل خستگی خوابش نمیچسبه. ولی خب همین که در سکوت خونه بود ارزشمنننند حساب میشه ^_^
شوکه شد که شد 
کار درست همینه که عقب بشینی 
هیچ جایگاهی نداره جلو نشستن 
اونم مطمئن باش همه ی شوکه گیش بابت همون شلختگی عقب ماشینش بوده :) 
پاسخ:
خدا رو شکر این رفتار طبیعی‌تر بود تا قضیه ناهار :)

هی خواستم یه کم از خانمشم پیشش بد بگم بینشونو به هم بزنم؛ استاد به این خوبی رو قدر نمیدونه! این چه وضع ماشین بود آخه؟ :))
یه ماشین اسلامی‌ هم باید طراحی کنن صندلی وسط داشته باشه :))
واسه منم کم پیش نیومده. معضلیه.
پاسخ:
صندلی وسط؟ :))
باید جلو رو دونفره بسازن وسط رو خالی بذاری نزدیک در بشینی. اینم خوب میشه.
یاد این پست ناهار میفتم عذاب وجدان میگیرم:/ 

یه بار رفیقم به استادمون گفت استاد فلان مسیر میرید ماهم اونجا میریم:|
استاد هنگ کرد بعد مارو رسوند و من کل مسیر داشتم از خجالت اب میشدم:/
پاسخ:
عذاب وجدان برای چی؟
:)) چه دوست پایه‌ای :)
سلام :)
کار درستی انجام دادین ...
پاسخ:
سلام.الحمدلله این یکی از قضیه ناهار قابل درک‌تره. خیالم راحت شد.
منم یه بار استادم چنین پیشنهادی دادن، خدا روشکر جلسه اون سر شهر نبود و منم مطمئن بودم جلو که نخواهم نشست، عقبم ضایع هست، یه بهانه جور کردم واسه همراه نشدن و خودم برگشتم...اما اگر جلسه اون سر شهر بود احتمالا منم با کسب اجازه همون عقب می نشستم
پاسخ:
من قبلا هم با یه استاد دیگه چنین کرده و عقب نشسته بودم ولی اون یکی کاملاً به لحاظ اعتقاد و شخصیت توجیه بود و خودشم همین انتظار رو داشت که نپرم جلو!.. این یکی خیلی جوان‌تر و صمیمی‌تره و داشت جلو رو خالی می‌کرد برای همین سختم اومد.. یکی از همکارهای خانمم همین استاد رو بارها از جلسات برد رسوند دانشکده، من همه‌ش تصور میکردم یعنی چه جوری به استاد میگه عقب بشین؟ :/
هی خواستم ازش بپرسما! :))
ماشین برقی پر بود 
باید باهاشون می بودم 
به خانمه گفتم بیا جلو 
آقاهه کنار بقیه مردها نشست 
خانمه سوار نمیشد 
گفتم بیا خانم 
اول خودم سوار شدم که کنار راننده شدم بعدم اون کنارم نشست! 
چه کار کنم خوب؟ :) یکم رو صندلی جلوترک نشستم که از راننده فاصله داشته باشم 
ماشین برقی همون ماشین برقیهای حرم است که عقب آن را تغییر کاربری داده اند 
پاسخ:
آخ آخ اینو گفتی یادم اومد من یه بار با یکی از همکارها رفتیم ماموریت درون‌شهری! مسیر کلا پنج دقیقه بود. من ماشین داشتم. خب اون ماشین نداشت نمیشد نبرمش! در شرایطی که فکر میکردم چطور بگم بره عقب، پرید اومد جلو نشست! یعنی انقدر معذب بودم حتی نمی‌تونستم دنده رو عوض کنم! تمام مسیر هم حرف زد و من نمی تونستم برگردم یه مرد رو از این فاصله نزدیک ببینم. اصلاً یه وضی! :/
من شده که تو تاکسی جلو بشینم ولی خب اون غریبه است و هیچ حرفی هم در طول مسیر نمیزنه
 با این وجود اون هم تحت شرایط خاصی جلو میشینم. مثلا اینکه دوتا مرد عقب باشن.
واقعا اینقدر عجیبه عقب نشستن؟ نگو بهم که بقیه دارن میگن که جلو میشینن؟ 
@هلناز 
من تو سریالها هم ببینم میرن جلو میشینن میگم نگاه چه پرروئه رفته جلو نشسته 


فکر کنم تفاوت فرهنگی زیادیه :) 
پاسخ:
پاسخمو یه ویرایش زدم.
آره دیگه اینها موقعیت‌های تلاقی فرهنگ سنتی و فرهنگ مدرنه. که البته مدرن به معنای مثبت نیست لزوماً.
سلام!
وای واقعا یکی از دقدقه های زندگیمه.یعنی یه مدت طولانی به این فکر میکردم که دقیقا اگر از سر اتفاق و شانس لوکس و لاکچری من :| زدو چنین اتفاقی افتاد برحسب محال دقیقن من کجا بشینم!؟
کجا نشستی حالا؟
پاسخ:
سلام. آره بعضی موقعیت‌ها قشنگ آدمو گیر میندازن بین سنت و مدرنیته!
من عقب نشستم. گفتم اشکالی نداره عقب بشینم؟ :)
ایول.حتمن این کارو با لبخند گشاد به خودم پیشنهاد میکنم.تو جملات "بقیه چی میگن" وبم میزارمش D:
من ادم کامنت قبلیم.
پاسخ:
:)
خب این چه ناشناس‌نویسی‌ایه دیگه :)))
چه کااااریه:))
@میس ریحانه 
با عرض ادب دغدغه درسته 



عزیزم شما باید سریعا کیفت رو میذاشتی رو صندلی کنار دستت :) 
پاسخ:
عههههه نگفتم بهش؟ حواسم بود بگما! :دی

@میس ریحانه
جل الخالق! مرتب بودن ماشین وظیفه ی زنه؟! عجب!!
پاسخ:
:)))
وظیفه‌ش نیست ولی قطعا به حجم تمیزی زن وابسته است.
وگرنه قبول دارم وظیفه صاحب ماشینه.
منظورم یه چیزی بود که نه جلو باشه نه عقب. 
چون تو این شرایط هرکدوم از یه نظر خوب نیست.
گفتم لفظ وسط براش مناسبه :))
پاسخ:
آره متوجه شدم منظورتو. خواستم منم یه ایده بدم :))
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۰۸ دختـرِ بی بی
آخ یاد یه کارآموزی افتادم یه راننده جوون ازون دوپس دوپسی ها من دیر تراز همه حاضر شدم بچه ها نامردا رفتن عقب به یکی از دوستام که کلا راحته گفتم بیا جلو نیومد منم مجبور شدم نشستم یعنی تو نیم ساعتی که تو راه بودیم من مثل لجن خوارهای آکواریوم چسبیده بودم به شیشه و همش حرص میخوروم بس که برمیگشت نگاه میکرد تازه آدامسم تعارف کرد اشکم داشت درمیومد
خوب بساط خاطره ها رو باز کردی اینجا^_^
پاسخ:
آرههه اینکه آدامس تعارف کنن و صدبار برمیگردن آدمو خفه میکنه اصلا.

بله دیگه غرض همینه ^_^ حالا کامنت دوست رو هم بخون. یه لِوِل از تجربیات ما بالاتره:))
خوب کردی خواهر
ببین من برا هر خاطره تو یه خاطره دارم😄:
یه بار تو دوران دانشجویی استادی رو از طرف اون مرکزی که درش کار فرهنگی میکردیم، دعوت کردیم اومد شهرمون. بعد از سخنرانیش، کلا برادران محترم مرکز ناپدید شدن و ما چند تا خانم موندیم و یه استاد جوون. غروب بود و داشتیم میرفتیم مسجد دانشگاه.سه نفر بودیم و یکیمون ماشین داشت.تازه یه کیک تولد هم تو ماشین بود و برنامه مون بود بریم خوابگاه برا یکی از بچه ها تولد بگیریم! فکر کردیم چطوری بشینیم که هممون جا بشیم.خلاصه سه تایی رفتیم عقب نشستیم و استاد که اومد کنار ماشین، از توی شیشه!! سوییچو گرفتیم سمتش که بفرمایید!! اونم با معصومیتی مثال زدنی گفت من تا حالا 206 نروندم😂 ولی خب چاره ای نبود. بنده خدا خوبم روند!
خلاصه رفتیم مسجد و به استاد گفتیم بعد از نماز بیاید همینجا تا ببریمتون به محل اقامت.
امابعد از نماز، برادران محترم پیداشون شد و استادو گرفتن به صحبت.ما هم دیدیم نیومد، ول کردیم رفتیم خوابگاه تولد گیرون. که به ناگاه یکی از رفقا زنگ زد که چه نشستین که برادرای مرکز ، آقای فلانی رو دارن پیاده! و سلانه سلانه میبرن به محل اقامتش! و استادتون هاج و واج اطراف رو نگاه میکنه!(البته احتمالا حال استاد رو اغراق کرده بود)
از گفتن بقیه سوتی های خودمون و مخصوصا پسرای نقطه چین مرکزمون معذورم!!!
پاسخ:
وااای این خیلی خاص بود :)) عجب عجب :))
اصلا چند لِوِل از تجربیات ما بالاتر بود :))
وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ
:)

التماس دعا
پاسخ:
کاش معنیش تقوا باشه ^_^
ممنونم عزیزم. واااقعا محتاجم. قابل باشم چشم منم دعاگو هستم.
حالا برای من قضیه نهار از این قابل قبول تره:)
خودمم الان متعجبم چطور اون رو درست می دونم ولی با جلو نشستن مشکلی ندارم:) به نظرم واقعا مشکلی نداره.
حتی من و خواهرم با یک تربیت و عقاید خیلی مشابه هم سر این موضوع اختلاف داریم او جلو نشستن رو درست نمی دونه. 
پاسخ:
چه جالب :))
جلو نشستن خیلی خیلی آدم رو به اون آقا نزدیک میکنه. وقتی طرف غریبه است و پشت ماشین پره ممکنه منم جلو بشینم مثل اینه که تو ایستگاه اتوبوس با رعایت قدری فاصله نزدیک یک آقا بشینم ولی وقتی قراره تو راه حرف بزنیم اصصصلا! انگار بشینم رو نیمکت پارک و با یکی گپ بزنم!
سلام 
با خوندن پست تون چندین خاطره (۳خاطره :دی) برام زنده شد :|:)
درستشم  فکر کنم همینه :) 

+
یکی شو  میگم 
یکبار قرار بود برم یه جایی  ، (نمیگم کجا که ریا محسوب نشه:دی) 
خاله ام و خواهرمم قرار بود برن خرید.
اون دو تا با هم باید رفتند من  و شوهر خاله ام که خب پیره با هم باید میرفتیم  ، ولی خب من طبق عادتم همیشه تو این موقعیت ها کلا عقب میشینم:| 
ولی شوهر خاله ام و خاله ام بهم گفتن باید برم جلو بشینم !
از من اصرار که عقب بشینم از اونا انکار که جلو باید بشینم :|:)
هیچی دیگه یهو خاله ام  گفت عمو (شوهر خاله ام ) که راننده تاکسی /آژانس نیست بیا جلو :|:)
منم دیگه رفتم جلو نشستم :|:)
درسته سن و سالی ازشون گذشته حتی بهش میگم عمو ؛  ولی واقعا من معذب بودم :دی
دیگه هیچی تا برگشت من عین یه بچه ی دو سه ساله خجالتی  و ساکت همون جلو نشستم :دی




پاسخ:
سلام :)) 
نمیدونم این تصور از کجا اومده که وقتی طرف عقب میشینه یعنی اونو راننده دیده! :/
والا این فقط به همجنس بودن و محرم بودن ربط داره. همسر من آژانس تنهایی میگیره هم جلو میشینه حتی وقتی طرف واقعا راننده‌شه!

آره آدم معذب میشه. 

من بودم جلو مینشستم.
بنده خدا رانندم نیست که برم بشینم عقب

پاسخ:
این تصور خودشه که این رو به راننده تعبیر کنه یا نه! تو آزانس هم خیلیها جلو میشینن!
مادربزرگم تو ماشین هیچکس حتی محارمشون جلو نمیشینن میگن کنار دست راننده فقط جای زنشه ولاغیر :))
اگه استاد دلخور میشد همین قضیه مادربزرگمو براش میگفتم :))
خوبه ناراحت نشده:))
منم همچین تجربه ای و داشتم ولی خب اون شخص فامیل نزدیکمون بود...ولی باهاش راحت نبودم و خجالت می کشیدم نه اینکه خط قرمزم باشه..در دو راهی سخت!در عقب ماشین و که باز کردم گفت مگه من رانندتم؟؟:دی بعد در جلو رو باز کرد گفت بیا جلو بابا:/ منم رفتم جلو:|:دی
پاسخ:
نمیدونم این تعبیرِ راننده بودنِ طرف از کجا اومده؟ :/
مادربزرگم هیچ وقت تو ماشین کسی(حتی محارم) جلو نمیشینن میگن کنار راننده فقط مخصوص زنشه و لاغیر! :))
همیشه هم وقتی با همیم و میگم شما جلو بشینین که راحت باشین همینو میگن و میگن جاتو هیچوقت به کسی نده :)
اگه استاد ناراحت میشد همین قضیه مادربزرگمو براش میگفتم :))
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۱۷ دچارِ فیش‌نگار
منم وقتی دانشجو بودم
یبار استادمون رو توی مترو دیدم
روم نمیشد کنارش بشینم :) ولی نشستم.

همین استادی که روز قدس هم دیدمش
پاسخ:
همین که باهاش حال و احوال و روبوسی کردین؟ :/
ولی خیلی اعتماد به نفس خوبی داری ها. کاری که ترجیح می دی رو انجام می دی. این خیلی خوبه. از اول اینجوری بودی یا رو خودت کار کردی؟ :) بگو منم یاد بگیرم.
من و فکر می کنم اکثر آدما اینجور مواقع تو رودربایستی از ترجیحاتمون بگذریم.
یه چیزی هم یادم اومد یه دوست و همکلاسی مذهبی دارم که یه بار یکی از آقایون اومد درست پشت سرش نشست این دوستمون اول متوجه نشد بعد که فهمید وسط کلاس پاشد جاشو عوض کرد. همه با تعجب نگاهش کردن. اصلا یه دفعه جو سنگین شد:) البته قبلش از من پرسید زشته جامو عوض کنم؟ منم که دلیلشو می دونستم گفتم نه اصلا هر کاری راحتی اجام بده.
 من قشنگ حس کردم این رفتارهای شاید از نظر خیلی ها عجیب به شدت در طول زمان عزت فرد رو بالا میبره.
پاسخ:
نه اصلا. نه اعتماد به نفس اینو دارم که کاری که ترجیح بدم رو انجام بدم و نه اعتماد به نفس اینکه تو رودرواسی مقاومت کنم! هیچ کدوم رو ندارم. ولی این "نداشتن" به معنی صفر بودن نیست.
جوابت چیزی در حد یک پسته! یه پست میذارم و یک خاطره می‌نویسم. رمزش هم ۱۲۳ است. دوست داشتی بخون. :)


چقدر حرف زدم! چقدر آخه! :/
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۲ دچارِ فیش‌نگار
آره :)
البته اون مواقع دانشجوش بودم کم رو بودم

پاسخ:
گاهی هم یک استاد خودش جبروت خاصی داره که آدم روش نمیشه باهاش صمیمی بشه. و انصافا فضای استاد و شاگردی هم با بعد از فارغ‌التحصیلی متفاوته :)
ای وای حواسم نبود -_-
مرسی که گفتین دوستان! D:
پاسخ:
:)
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۴۴ مامان محمدمهدی
خوب کردی خواهر
اینطوری اعصاب آدم راحت تره
برای من ازین موقعیتها زیاد پیش اومده و اصلا جلو ننشستم منتهی یکبار که بار اخرم هم شد، طبق معمول رفتم عقب نشستم بعد راننده که اتفاقا پیر بود و به اصطلاح قاضی مملکت!! برگشت گفت بعضی خانوما که بهشون تعارف میکنی تا جایی برسونیشون, میرن عقب میشینن فکر میکنن سوار آژانس شدن
منو میگی تا اخر مسیر هم حرص داشتم هم خجالت هم ...
خلاصه اولین و اخرین بارم شد و دیگه بعد اون هیچوقت نزاشتم تو همچین موقعیتی قرار بگیرم
برعکسش هم زیاد پیش اومده که مثلا قراره ماموریت بریم من ماشین میبرم میبینی اقایون بی رودروایسی میشینن جلو حالا چند نفر که باشن توجیه داره ولی وقتی یه نفرن ادم نمیدونه بهشون چی بگه البته برام این حالت اخر یبار پیش اومد و توبه کردم و بعد اون دیگه دونفر که بودیم با همون آژانس رفتیم و زیربار نرفتم که با ماشین خودم
وووی از دست این مردهای بیفکر😂
پاسخ:
مادربزرگم هیچ وقت تو ماشین کسی(حتی محارم) جلو نمیشینن میگن کنار راننده فقط مخصوص زنشه و لاغیر! :))
همیشه هم وقتی با همیم و میگم شما جلو بشینین که راحت باشین همینو میگن و میگن جاتو هیچوقت به کسی نده :)
اگه استاد ناراحت میشد همین قضیه مادربزرگمو براش میگفتم شما هم از حالا همینو بگو :))

تجربه همکاری که جلو بشینه رو دارم! واااقعا آدم معذب میشه :(
ووووووی :))
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۵۱ مامان محمدمهدی
عزیزم نه با١٢٣ باز میشه و نه با123
رسیدگی فرمایید لطفا
پاسخ:
باور کن میشه. ۱۲۳ با ارقام فارسی. خیلی ها وارد شدن.
اسپیس اضافه نزدی؟
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۷ چه اشکال داره جلو نشستن؟!!

این اصول احتمالاً شخصیه، از جای خاصی که نشأت نمیگیره احیاناً؟!

من با اینکه برام یه سری مسائل خیییییییلی مهمه، اما تو این مورد یا اصلاً سوار نمیشدم یا همون جلو مینشستم و به نظر بی اشکال بود....
البته باز هم هر کس نظر خودش رو داره و تو مسیرهای مختلف، رفتارها متفاوت میشه.....
پاسخ:
از جای خاص یعنی از کجا؟
از سیره‌ی اهل تقوا نشات میگیره(نه اینکه من اهل تقوا باشم، من اداشونو درآوردم فقط!) ولی از حدود شرعی نشات نمیگیره.
کما اینکه چادر هم از حدود شرعی نشات نمیگیره و از سیره‌ی علما و فضلا و محجبینه.

درسته. اینها تفاوت فرهنگ و موقعیته. من خودم قبل از عقب نشستن از استاد اجازه گرفتم که سوءتعبیر نشه. شاید اگه چیزی میگفت تصمیم دیگری میگرفتم.
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۳۶ در هر حال، من حساسیت رو این موضوعات رو نمیپسندم.....
نه عزیزم، از اهل تقوا نشأت نمیگیره....
بیشتر یه حالت سنتیه که اصلاً نمیپسندم.
چقدر افرادی رو میشناسم که با اینکه دین براشون زیاد مهم نیست، اما نمیدونم چرا اینقدر به جلو نشستن حساسن (حالا به من ربطی نداره، اما حرص درارند....)
و چقدر افرادی هم هستند که با اسنکه دین براشون مهمه، اما جلو میشینند، چون خودشون این طرز فکر رو ندارند....
اگه طرز فکر عوض بشه، اون وقت متوجه میشیم که این مسائل اصلاً بد نیست.

این موارد اگه توسعه داده بشه، به یه سری رفتارهای بدتر هم میتونه منجر بشه که دین هم نمیپسنده.....
البته من نه کارشناس دینم نه اصرار دارم شما قبول کنید، بلکه حتی شاید توی اون نگاهی که شما دارید، درستش همین باشه که اینطوری رفتار کنید و توی اون نگاهی که عده دیگه ای از دینداران دارند، جلو نشستن کار معمولی و بی اشکالی حساب بشه (همون به لحاظ تقوا هم حتی....
بیشتر به فرهنگ و موقعیت و مخصصوصاً طرز فکر خود افراد بستگی داره این موارد....
پاسخ:
نمیتونین کتمان کنید که تعامل خیلی محدود با نامحرم از سیره اهل تقواست. ولی رفتارهای بدتری که دین نمی‌پسنده مثل چی؟

+جلو نشستن فی نفسه اشکالی نداره. سه خط آخر پاسخ قبلیمو اگه نخوندین حالا بخونین :)
سلام
به عنوان یه مخاطب جدی...اصلاح می کنم، یه مخاطب خیلی جدی وبلاگ تون حق خودم و هم چنین وظیفه ی خودم می دونم این یاداوری رو داشته باشم که مدتیه انتظارات مخاطبی مثل من از وب شما براورده نمیشه...انتظار دارم مثل همیشه با هر پست شما به فکر فرو برم و چند ثانیه ای هم که شده تامل کنم اما حرف های اخیرتون رنگ روزمرگی گرفتن و چیزی بیشتر از بقیه ندارن.
بقیه ای که وقتی میریم توی وب شون مواجه میشیم با این که امروز رفتن فلان جا و فلانی بهشون اینو گفت و اون یکی چیکار کرد و تمام.
بدون تذکر...تلنگر و به تامل واداشتن مخاطب.

شاید ناشی از شلوغ بودن سر و شاغل بودن و خستگی باشه...و طبیعیه....و حق دارید...اما یادتون باشه که نباید دائمی باشه این وضعیت.
و یادتون نره که شما زنده به آنید که آرام نگیرید!

باشد که متفاوت بودن همیشگی تان را به دست بیاورید :)

از طرف:
مخاطبی جدی که وقتش را مصروف خواندن نگاه شما کرده و می کند و خواهد کرد ان شاءالله.
پاسخ:
ممنون از تذکر و دلسوزیتون.:)
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۲۴ این فقط به فرهنگ مربوطه و نه سایر مسائل....
مسلماً بحث محرم و نامحرم خیلی مهمه، اما """اصلاً""" به این مورد مربوط نمیشه....
همینها هم تفاوت فرهنگی رو میسازند

بهتره بحث رو تموم کنیم همینجا...
هر کس اونطوری که فکر میکنه درسته رفتار میکنه....
پاسخ:
شما چرا پاسخ‌های منو نمیخونین؟ :)
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۵۷ دچارِ فیش‌نگار
بدبخت اون مخاطبی که به پست های بیخود شما دخیل بسته برای به فکر فرو رفتن :))))

+یه سوال هم دارم/ اون دوستتون که با اون وضع رفت توی انجمن الان کجاست؟
پاسخ:
:/

+استرالیا. رفت دکترا گرفت البته. و دو سه سال دیگه بر میگرده.
هنوزم خیلی دوستیم. یعنی شاید نزدیک‌ترین دوستمه. هرچند تعبیر معنای نزدیک با شماست.
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۰۶ دچارِ فیش‌نگار
درس رو به زندگی و مادری ترجیح داد پس؟
پاسخ:
نه آنچنان! ولی خب سخت درس خوند تو غربت و بچه رو گذاشت مهد کفار :)) کاری که مثلا من هرگز نخواهم کرد... ولی بچه اولش همسن گل‌پسره، دقیقا یه روز اختلافشونه و دومیش هم تو راهه. دکتراشو گرفته و الان اونجان برای جمع کردن رزومه که بعد بیان عضو هیات علمی بشن.
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۱۳ دچارِ فیش‌نگار
پس هم دو تا بچه ی دو زبانه داره/ هم دکتری/ هم فرصت هیات علمی شدن

دوباره پس با اون فرمون که رفته الان جلوتر از شماست حداقل؛ هوم؟
پاسخ:
البته من اسمشو نمیذارم جلوتر از من بودن چون من یک پسر هفت ساله دارم و تمام سه سال اول زندگی بچه‌هام پیششون بودم نه اینکه تو مهد بذارم. خب اینها همیشه برای من مهمتر بوده. منم همینجا میتونستم مهد بفرستم و ارشدم زودتر بگیرم و دکترا هم بخونم.
ولی آره اعتراف میکنم با رفتن او به خارج بود که منم هوایی شدم چون اونم دکترای داخل قبول نشد و همسرش که ارشد داخل هم قبول نشد و مجازی خوند ولی رفتن و الان هردو دکترن. و باید بگم قبلش اصلا فکرشم نمی کردم که یکی با تیپ مذهبی ما بتونه اونجاها درس بخونه. 
ولی خب شرایط همسر اون خیلی با همسر من متفاوت بود.
آره به لحاظ اقتصادی هم از ما خیلی جلوترن. همسرش هم همکلاسیمون بود.
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۲۶ مامان محمدمهدی
چی بگم
شاید چون با گوشی میام برام باز نشد
یا چون وب ندارم
حالا رمز که اینقدر علنیه چرا رمزدار نوشتی اصلن؟!😂
پاسخ:
نه منم با گوشی‌ام!
خخخخ! بگو کی میای از رمز درش بیارم :))
بدون رمز شد.
میدونستی یکی از دلایل هوایی شدم من برا  دکترا خوندن، شما بودی؟؟
😊❤
الهی همی امسال قبول شی منم اگر خیرمه، سال دیگه
پاسخ:
عه؟ واقعا؟ الحمدلله خوشنود گشتم ^_^
ان‌شالله موفق باشی دوست جان :)