ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۴۰۸ مطلب با موضوع «بقیه» ثبت شده است

تولد من هیچی نیوورده
عید نوروز به بچه م عیدی نداده
مراسم تولد بچه م چیزی نیوورده
مراسم دندونی بچه م چیزی نیوورده
آیا چرا من باید برای تولدشون هدیه بدم؟!


+اونم در شرایطی که هرسال
برای بچه هاش هدیه خریدم
به همه مناسبتهایی که بوده و نبوده!!
+مستر همیشه گیر میده
که الا و لابد باید هدیه بدیم!
ولی چرا آیا؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۴۷
لوسی می
دو ساعت مونده به امتحان

مامانم زنگ زد که دلمون تنگ شده واسه تون :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۰
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۷
لوسی می
رفتم خونه مادرشوهر

پسرکم رو بیارم

میگه بالاخره رفتی اصلاح؟!

میگم آره!

میگه کی رفتی؟

میگم چهارشنبه

میگه: آها خوب شد رفتی

میخواستم بهت بگم بری

دختر جوون باید همیشه تمیز باشه!!!


+چقدر راحت به آدم توهین می کنه.

+معلومه از بس کثیف بودم که

اصلا نفهمید حالا تمیز شده م!

:|



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۰
لوسی می
از بس مامانم گفت:
"موقع امتحانای داداش نیاین اینجا."
دیگه نرفتیم.
دو هفته س.
امروز گفتم دلم تنگ شده،
بریم نیم ساعت بشینیم بیایم
زنگ زدم خونه شون
مامانم میگه نه نیاین!
:(

+چطوریه که دل یه مامان برای دختر و نوه ش تنگ نمیشه؟!
+ینی حتی نیم ساعت هم زیاد بود؟! :(
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۱۸
لوسی می
چقدر صدا و چهره ی احسان خواجه امیری بی ثباته!
:دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۱:۵۵
لوسی می
بعضیا هستن که
حتی تبادل چند تا پیام مجازی
باعث میشه که دلت بخواد این مکالمات مجازی ادامه پیدا کنه!
دلت میخواد یهو وسط تمام رسمیت ها
بگه "خب! حالا خودت چطوری؟!"
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۲۱:۱۵
لوسی می
مادرشوهر زنگ میزنه
"من فلان جا هستم به مستر بگو بیاد دنبالم."
و من بدون اینکه دستِ خودم باشه
چهار ساعت تمام حرص میخورم!
:(
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۴:۲۲
لوسی می
میگفت:
"نشست و برخاست با آدمای کوچیک
آدمو کوچیک می کنه."
می بینم راس میگه.
من روحم خیلی کوچیک شده...
به کجا باید فرار کنم؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۲ ، ۱۱:۴۱
لوسی می
وقتی می بینم

یکی از رفقای سابق ازدواج کرده

یه طوری میشم!

یه طوری که میگم

ینی واقعا یه طوری

که دقیق نمیدونم ینی چه طوری! :(

شاید فکر میکنم

آیا خانمش به اندازه من عاشقه؟!

یا شاید فکر می کنم

یه مردِ عاشق تر از مستر چطوریه؟!

البته شاید!


+به مناسبت ازدواج یک همکلاسی!



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۲ ، ۱۹:۳۳
لوسی می
فایل دوستمو بردم بدم به استاد،

شماره منو گرفت که بهم زنگ بزنه

باهم یه مقاله بنویسیم!

زمونه برعکس شده!

هه هه!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۷
لوسی می
رفتم ارائه م رو به استاد نشون بدم
کلی گیر داد:
"فونتش ریزه، متنش زیاده، خیلی خسته کننده س!!"
میگم "استاد جان!
اینو فقط آوردم که محتوای ارائه رو ببینی!
اینطوری ارائه نمیدم که!"
سری بعد که بردم ببینه،
هی اسلایدها رو برمیگردوند دوباره ببینه!
و گفت: "من تا به حال همچین خلاقیتی تو اسلایدسازی ندیده بودم!"
:)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۶
لوسی می
بردمش خونه مادرشوهر

که برم براش استامینوفن بخرم

میگم چرا صداتون گرفته؟

میگه من سه چهار روزه تب دارم!!!

دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار!

ینی انقدر سخته که بگی من مریضم

بچه رو نیارین پیش من؟؟!



+لازمه توضیح بدم که پسرکم چرا مریض شده؟؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۲
لوسی می
دخترعموم، حدود ده سالشه

دلم میخواد

بیشتر بهش سر بزنم..


+قراره انشالله بعد از امتحانا

و قبل از چهلم، یه سر بریم پیششون.

+بعدا نوشت: منی که همیشه شرمنده ام :( آذر 94

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۱۷:۳۱
لوسی می
عموم می گفت
اگر ازت خبر نمی گرفتم
به این معنی نبود که به یادت نیستم
کوتاهیهامو ببخش!
گفتم: ما هم همینطور
به یادتون بودیم
و الان این ماییم که کوتاهی کردیم..


+عموم، در تمام طول مراسم به گذشته ها فکر می کرد..
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۶
لوسی می