سنجدک ما مدتی است غلت زدن آغاز کرده،
و الان دیگه تا میذارمش رو زمین غلت میزنه
حتی توی خواب!
راحت ترین خوابش زمانیه که روی شکم خوابونده باشمش!
:|
+و میدونم که خیلی خوب نیست! :(
65
سنجدک ما مدتی است غلت زدن آغاز کرده،
و الان دیگه تا میذارمش رو زمین غلت میزنه
حتی توی خواب!
راحت ترین خوابش زمانیه که روی شکم خوابونده باشمش!
:|
+و میدونم که خیلی خوب نیست! :(
65
دقیقا دو ساعت و نیمه که سنجد رو پای منه!
تا میذارمش بیدار میشه گریه میکنه.
کمرم داره زُق زُق (؟) میکنه
ناهار هم هیچی هنوز درست نکردم.
+فقط خدا رو شکر که پسرک خوابه!
امروز واکسن دوماهگی سنجد رو زدیم
و من کلییییییییییییییییییییی از خانم مرکز بهداشتی
روحیه گرفتم!
+کلی حال کرده بود که من با 26 سال سن، هم ارشد دارم و هم دو تا بچه دارم! هه!
مستر هم بهم کلی افتخار کرد! خخخخخخ! عقده ای بازی به تمام معنا!
سنجدم سرما خورده
و در نتیجه
مراسم شیرخوارگان حسینی رو از دست دادیم.
:(
از حضور دومین نعمت بزرگ الهی تو زندگیمون
چهل روز گذشت..
و اگر هر روز هزاربار شکر کنم
کمه.. کمه.. کمــــــــــــــــــــــه!
+باهاش که حرف میزنم میخنده
و اساسی به صدای من و آغوش من واکنش مثبت نشون میده.
بسیاااااااااار هم مامانی و بغلی شده!
+طفلک پسرکم..
دیروز در تمام طول دعای عرفه
که نعمت های خدا بر خودمون رو شکر می کنیم
برای سلامت بودن سنجدم شاکر بودم
سنجد من
با بندنافی که دو دور دور گردنش پیچیده بود
به دنیا اومد
و به همین دلیل
دو روز تو اکسیژن تراپی بود
دو روزی که برای من به اندازه ی دو سال خیلی سخت
و شاید برای سنجد
به اندازه ی دو قرن طول کشید..
من دیروز عمیقا درک میکردم
که حتی اگر تا آخر عمر شکر بگم
نمیتونم شکرگزار نعمت و لطف خدا باشم..