مستر امروز با یه جعبه شیرینی
و یک بسته بامیه اومد خونه!
+به مناسبت اینکه دلش تنگ شده بود برامون
و برخلاف شیرینیها،
بامیه ش فوق العاده بود واقعا..
+و منی که عرق در عشق شدم :)
۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۴۵
مستر امروز با یه جعبه شیرینی
و یک بسته بامیه اومد خونه!
+به مناسبت اینکه دلش تنگ شده بود برامون
و برخلاف شیرینیها،
بامیه ش فوق العاده بود واقعا..
+و منی که عرق در عشق شدم :)
چقدر دلم می خواد همین الان
همین الان
یکی که نه دوست باشه نه آشنا نه همسر نه فامیل
بیاد کنارم بشینه
من براش بگم و بگم و بگم
و اون بهم بگه که منو می فهمه...
یکی که قبولش داشته باشم
اما نسبتی باهام نداشته باشه..
احساس میکنم بعد از ازدواجم
غم با روح و روانم گره خورده..
احساس میکنم شادیهام از اعماق وجود نیست
و دیگه به خیلی چیزها نمیخندم!
نمیدونم این نشانه ی عاقل شدنه
یا افسرده شدن!