امروز با وجود شرایط جوی نامساعد برای رفتن به گردش و پیک نیک،
به اصرار مستر چهاردهممان را هم به در کردیم.
:)
+خدا خیرت بده مستر جان.
امروز با وجود شرایط جوی نامساعد برای رفتن به گردش و پیک نیک،
به اصرار مستر چهاردهممان را هم به در کردیم.
:)
+خدا خیرت بده مستر جان.
امشب رفتیم فروشگاه،
و من خودمو کشتم که در غفلت مستر براش چیزی بخرم!
نشد دیگه.
:(
پس فردا تولد مستره.
و با توجه به اینکه هفته ی بعدش روز پدره،
تصمیم دارم هفت شبانه روز جشن و پایکوبی داشته باشیم.
:دی
+ولی واقعا تو ایجاد ایده ی جدید درمانده شده ام!
حتی نمیدونم برای تولدش چی بخرم! چه برسه به یه هفته جشن و پایکوبی!
چقدر به این قسمت خندوانه خندیدممممم!
بهتره بگم چقدر گریه کردم :)))
واقعا بیژن بنفشه خواه از باحالترین هاییه که میشناسم!
:)))
آرزوی سیزده به در پسرکمون،
این بود که کربلا قسمتمون بشه.
+هرجا رفتیم، هر حرفی زدیم، وسط بازی، وسط شادی،
وسط آرزو کردن، هی گفت خدایا کمک کن ما بریم کربلا. :)
+الهی آمییییییییییییییییییین پسرکِ جااااانم :)
آرزو کردم که امسال،
سال ما* باشد..
+در خاصترین سیزده به درونِ زندگیم که بابتش از مستر ممنونم :)
*این دعا اصلا خودخواهانه نیست..
حتما تو این مملکت کسی هست
که با همین شرایطِ تو،
تونسته باشه به جاهایی که دوست داره برسه.
+مستر.
بادیگارد همین الان تموم شد،
تو فیلم یه مونولوگ هست که میگه:
به کسی که شغلش رو بازیچه ی زنش کنه دختر نمیدم!
بهت میگم:
شما هم شغلت رو بازیچه ی زنت نکردی!
میخندی!
حرصم میگیره از احساس موفقیتت!
از احساس ناجوانمردانه ی تایید شدنت با یک دیالوگ.
بعد در مورد نمایندگی مجلس صحبت میکنیم،
میگم هرکسی که میتونه تو این دوره زمونه باید یه گوشه ی این مملکت رو بگیره،
میگم حتی اگر آدم پیر بشه به پای این کار، باید بشه اما نذاره این مملکت اینطور به فنا بره،
میگی خب تو چرا تو شغل من چنین دیدی نداری؟
به من کمک کن که یه گوشه ی این مملکت رو بگیرم بلندش کنم.
بحث بالا میگیره!
بحث احساس عقب موندگی من،
همینی که هست های تو،
آرزوهای من،
تلاشت رو بکن های تو،
دلتنگی های من، گلایه های من از تنهایی هام،
همینی که هستهای تو.
کسانی مثل تو هستندهای تو،
حرفهات آروم کننده نیست،
به من میگی: تو دوست داری بعد از سی سال یه کارمند معمولی باشم اما بیشتر پیش شما؟
چیزی نمیگم،
فقط میدونم از حرفهای هردومون بوی خودخواهی به مشامم میرسه،
درست یا غلط در همین لحظه و در نتیجه ی این بحث،
تو یه آدم خودخواهی که موفقیت خودت و رسیدن به آرزوهای خودت برات بزرگترین هدف زندگیه،
حتی به قیمت کنار گذاشتن خانواده ت.
و من یک آدم خودخواهم که آرامش خودم و لذتهای خودم برام بزرگترین هدف زندگیه،
حتی به قیمت کنار گذاشتنِ آرمانهام و مملکتم.
اما کاش همون اول بهم میگفتی آدم هرچیز این دنیا رو فدای زن و بچه ش کنه ارزش داره!
لازم نبود این کار رو بکنی! فقط میگفتی...
کاش قدری احساس میکردم قدرشناس تنها بودنهامی.
من و مستر هر دو فکر میکردیم شنبه یازدهم فروردینه.
احساس میکنیم یه روزمون الکی هدر رفته که متوجه گذرش نشدیم.
:(
+چه بده! :(
یکی از تصمیمات امسالم،
افزایش توسلات و توجهاتم به امام عصر_عجل الله فرجه
و افزایش تعداد دفعات قرائت قرآن در روزه.
وقتی می بینم یوزر مستر ترکیب اسمهامونه و سال تولدهامون!
:)
+پر از عشق شدم الان :دی
تازه داشتیم به تعطیلات دل خوش میکردیم،
تازه داشتیم تعطیلات رو زندگی میکردیم،
تازه داشتم دل از هم پاشیده م رو جمع و جور میکردم،
تازه داشتم آرامش رو دوباره مزه مزه میکردم..
تازه داشتم عاشقی میکردم..
چقدر زود تموم شدی نوروز 96..
گاهی عمیقاً به دریافت بورس تحصیلی خارج از کشور فکر میکنم،
و مصمم میشم که شرایطشو ایجاد کنم،
و پیگیرش میشم!
با تمام ترس و نگرانی ای که فکر کردن به رخ دادنش در دلم میندازه،
اما وااااقعا دوست دارم تجربه ش کنم.
حیف که مستر اصلا و ابدا پایه نیست،
و تو این موضوع یک ضدحال کامله،
حتی بیشتر از ضدحال،
مخالفتش به من احساس محدود شدن رو میده!
امروز یه بازی خانوادگی برگزار کردیم.
به بچه ها خیلی خیلی خوش گذشت،
و هی بی دلیل و بی بهانه از شادی جیغ می کشیدن!
باید برنامه ی بازیهای چهارتایی رو تو برنامه های الزامی هفته هامون بگنجونم.
:)
+بچه ها عاشق بازیهای خانوادگی هستند.