ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۴۰۸ مطلب با موضوع «بقیه» ثبت شده است

و منی که
از غیبت کردن های متوالی جاری هام
از همدیگه
اساااااسی خسته شده م!
چطور خودشون خسته نشدن
از ضدحال زدن های من؟!

+واقعا که دل به دل راه داره! :|
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۰:۵۳
لوسی می
انگار جدی جدی اینها فکر کردن
بچه ی ما مال اونهاست!!



+چرا خدا اینقدر والدین رو تحویل گرفته؟!
من به عنوان کسی که خودم جزو والدین به حساب میام،
به این مسئله گله دارم!  :|
+درسته که پدرها رو بیشتر تحویل گرفته
اما من کلا به این تحویل گیری های افراطی گله دارم!
چه پدر چه مادر!
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۶
لوسی می

وقتی بعد از یک سال

استاد راهنمام بهم زنگ میزنه

و میگه کجایی خانم لوسی می؟

اساسی نگرانت شدم گفتم احوالتو بپرسم!

:دی



+کپ کردم در حد المپیک!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۹
لوسی می
زندگی یعنی پسر همسایه
که همیشه وقتی از مدرسه برمیگرده
یا به سوت زدن و شعر خوندن و حرکات سرخوشانه مشغوله
یا وقتی می بینه تو پارکینگ ماشین نیست
اول یه ده دقیقه ای با توپش بازی میکنه
بعد میره خونه شون!
:)


+حسی که شنیدن سر و صداش بهم میده رو دوست دارم.
:)

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۵
لوسی می

حس من نسبت به خانواده مستر

داره از حالت طبیعی خارج میشه..

به صراحت بگم

برای زندگی کردن بدون تاثیرات اونها،

احساس عجز میکنم..

:((


+غیرقابل توصیفه.. خشم ناشی از ناتوانی! :((

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۷:۳۶
لوسی می

به نظرم خیلی فیض و سعادت میخواد

که در حق کسی یه کار خیری انجام بدی،

و امام حسین(ع) شخصاً ازت قبول کنند!



+بدون اینکه اصلا از امام خواسته باشی!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۰
لوسی می

ماجرای امروز من،

و مادرشوهری

به مهربانی مادر!



+امیدوارم ایشون هم منو به چشم دخترش دیده باشه.

و ازم به دل نگیره.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۸
لوسی می

در اتفاقی وحشتناک

برنج هام مورد تهاجم پروانه ها قرار گرفتن.



+مادرشوهر جان دید من به برنج حساسیت دارم

برنجها رو برد خونه شون که نجاتشون بده!

+ازش ممنونم انصافاً تا به حال کمک های زیادی بهم کرده.

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۴
لوسی می

عموهای طفلکی فیتیله ای!

فک نکنم خدا به سادگی از باعث و بانی ماجرا بگذره!



+البته این نظر شخصی منه ولاغیر!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۷
لوسی می

چرا اینقدر ما تو املای لغات ضعیف هستیم؟؟!

واقعا چرا تا این حد آموزش و پرورش تو آموزش دیکته ی کلمات ناموفق بوده؟!

گستردگی بی سوادی در نحوه ی نگارش کلمات واقعا فاجعه آمیزه!

:(



+اونم نه کلمات سخت! کلمات خیلی خیلی ساده!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۳
لوسی می

وقتی زور منطقی و احساسیت به کسی نمیرسه

و هیچ کس هم برای حرفت تره خرد نمیکنه

مجبور میشی از خدا بخوای انتقامت رو بگیره!!




+واگذار کردن اشخاص به خدا اصلا و ابدا برای من جالب نیست!

+جالبه که خدا تنها کسیه که

همیشه ی همیشه

برای کارهای ما، حرفهای ما و احساسات ما

ارزش قائله و بهشون اهمیت میده!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۵:۰۰
لوسی می

من و

مستر و

پدرش و

زعفران های توی باغچه!



+امروز یکی از خشمناکترین روزهای زندگیم بود!

از فرط خشم به مستر گفتم

که الی الابد خونه ی پدرش نخواهم رفت! :|

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۷
لوسی می
بعد از چهارسال
دوستی که ادعا میکنه من صمیمی ترین دوستش هستم
ازم خبر گرفت!


+اونم به لطف تلگرام!
+خبرگرفتن های من تو این چهارسال بی جواب می موند!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۳:۳۵
لوسی می
واقعا این که خانم خونه
از صبح تا شب
با بچه ها تو خونه تنها باشه
و شب که آقای خونه میاد
فقط فرصت خوابیدن وجود داشته باشه،
اسمش زندگی کردنه؟!
 

+من درگیر کامنتت شدم حیران! :(
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۵
لوسی می
من و مستر و پدرش.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۱۸
لوسی می