مگذار درد دل کنم و درد سر شود...
هییییییییییچ کس پیشت نمونده باشه
که در صورت شروع دردهات
به کمکت بیاد
موضوع دردآوریه؟؟!
یا من زیادی دارم شلوغش میکنم؟!
هوم؟!
+نظر مستر اینه که مهم نیست که کسی نیست
چیزی که آدمو ناراحت میکنه
اینه که چنین اتفاق مهمی برای بقیه کاملا بی اهمیته.
یا مثلا اهل درست کردن نوشیدنی هستم اما نوشیدنی های دم دست! چیزهایی که با همین چند قلم جنس داخل خونه بشه تهیه کرد.. چرا؟ به بهانه ی صرفه جویی در مصرف پول!
یا لباس های خاص پوشیدن در منزل و لباس های خاص خریدن و عکس گرفتن (البته ذوق عکاسیم با بی ذوقی مستر از بین رفت وگرنه من خیلی پایه بودم!) در هر حال! اینها چرا؟ به بهانه ی صرفه جویی در مصرف پول!
یا دائم الآرایش نبودن به بهانه ی ترجیح دائم الوضو بودن!
یا خریدن دکوری جات! باز هم به همون بهانه های واهی!
حالا فکر میکنم چرا نباید ذره ذره ی زندگیم، و همه ی گوشه کنار خونه م اون مدلی باشه که من با عشق نگاهش کنم و با عشق ازش لذت ببرم؟ باور دارم که این عشق به خونه و چاردیواری ای که توش مستقر هستی به تمام اعضای خانواده انرژی میده و بیش از همه به خودت. من وقتی که میخواستم پسرک رو از پوشک بگیرم دستشوییمون رو کلی شیک و هیجان انگیز کرده بودم، خودم هربار در و دیوار دستشویی رو می دیدم پر از انرژی می شدم! فک کن! دستشویی که بتونه به آدم انرژی بده بقیه ی جاهای خونه میتونه چه بکنه!
حالا نمیدونم چی باعث میشه که نخوام بابت این چیزها پووووول خرج کنم!
نه اینکه خسیس باشم، نه اصلا! برای راحتی خودمون راحت خرج میکنم اما برای بعضی چیزها.. حس میکنم ارزشش رو نداره و میشه صرفه جویانه تر عمل کرد، و ترجیح میدم کالاهای ضروری تر و کاربردی تری بخرم.. اما الان فکر میکنم این ارزش داشتن یا نداشتن رو دقیقا چی باید تعیین کنه؟! لذتی که می برم یا صرفا کاربرد عملی اون محصول؟!
حد و حدود اسراف کردن یا نکردن رو چی باید تعیین کنه؟!
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن.
+ناگهان چه زود دیر می شود...