بعد از تولد سنجد
دو معجزه ی بزرگ در رفتار پسرک رخ داد
که اصلا نمیدونستم برای ایجادش چه بکنم
و نفهمیدم چطور اینقدر راحت و بدون کوچکترین دغدغه ای
بهش دست پیدا کردم!
یکی اینکه پسرکی که روزی سه چهار ساعت میخواست خونه ی پدرشوهرم باشه
و برای آوردنش به خونه همیشه ماجرا داشتیم،
الان دیگه نیم ساعت در روز رو هم به زورِ کلی وعده و جایزه از طرف اونها میره بالا!!
و دیگری اینکه بدون اینکه من عادتش بدم و یا حتی ازش بخوام
خیلی راحت شبها خودش میره و تو اتاقش میخوابه!!
چیزی که ماه آخر بارداری خیلی نگرانش بودم
و مدام خودمو سرزنش میکردم که زودتر از اینها برای جدا خوابیدنش کاری نکردم.
:)
+چگونه شکر این نعمت گذارم؟!
+این آخرین روزی بود که با پسرک ماجرا داشتم!