ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۹۵ مطلب با موضوع «خانوادگی :: خوشبختی» ثبت شده است

وقتی که مستر با کلید در رو باز میکنه

و میاد تو، منم تا می بینم اومده شروع میکنم و

غر میزنم و غر میزنم و غر میزنم

و تا از تو آشپزخونه میام بیرون

می بینم با دو تا شاخه گل رز

که زیباییشون خارج از قدرت توصیفه

مقابل من واستاده..

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۱
لوسی می

تجربه های جدید..

:)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۱
لوسی می

برای بازی کردن با خانواده وقت بذارین.

یه سرگرمی مشترک با همسرتون پیدا کنین

و حتی اگر شده ماهی یک بار

به اون سرگرمی بپردازین..

بازی های مشترک پدر و مادر و فرزندی هم که اصلا لازم نیست بگم چقدر ایده آله.




+قدری هم خلاق باشید بد نیست! :دی

+شاید حتی مسخره به نظر بیاد که بگم

که بدونید عشقی که در پس بازی با خانواده،

به طرفین تزریق میشه

با کار های دیگه ایجاد نمیشه.

:)


+دیروز با مستر رفتیم شهربازی

نه برای بازی خودمون

به هدفِ بازی کردنِ پسرک..

خیلی خوشحال شدم که مستر

برای پسرک یک بازی رو شارژ کرد که پسرک مشغول باشه

و در زمان بازی پسرک با همدیگه یه بازی دونفره ش رو انجام دادیم.

و بعد با پسرک سه تایی بازی کردیم.

+یاد باد آن روزگاران، یاد باد..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۳۲
لوسی می

مستر،

من،

و یک عشق مسموم!!

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۴۵
لوسی می

وقتی پسرکت خیلی با حوصله

یک کتاب برمیداره

و میشینه روی مبل

و از اول تا آخرش رو همراه با ورق زدن کتاب میخونه..

:)



+حفظ کردن اشعار و خوندنش برای پسرک بی سابقه نیست

اما هیچوقت به آخر کتاب نرسیده بود!

همیشه وسطش بی خیال میشد و می رفت!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۴
لوسی می

دیروز مستر به مناسبت روز پرستار

و با این استدلال که میخواد از پرستاریهای من از خودش و دو کودکمون قدردانی کنه،

منو شرمنده ی محبت و دست و دلبازیش کرد.

:)


+ازت ممنونم مسترم.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۳۵
لوسی می

مستر برای نون خریدن بره بیرون

و وقتی برمیگرده

ببینم تو حجم خریدهاش

همونی هست که من دیشب ازش خواسته بودمممم..

:)



+هرچند که همون برند نبود،

اما همین که حواسش بود خیلی بهم چسبید.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۰
لوسی می

ما امروز رفتیم تی وی بخریم :)

خیلی حس خوبی دارم

که با مستر میریم اجناس مختلف رو تماشا میکنیم و انتخاب میکنیم،

از اینکه مثل تازه عروس و دامادها دنبال جهیزیه باشیم خوشم میاد..

و همه شون رو با عشق نگاه میکنم :)

شاید به این خاطر که من اصلا برای خودم جهاز نخریدم..



+گفته بودم که پسرک تی وی سابقمون رو به دیار باقی فرستاده؟؟! :|

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۱۲:۰۴
لوسی می

زندگی یعنی پیچیدن بوی کیک تو فضای خونه.

:)



+دارم مزه شو بو می کنم! :دی

1554.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۸
لوسی می

پدر و پسر همه ی ویفرها رو خوردن!

میام میگم هیچی برای من نگه نداشتین؟

مستر: نه دیگه! گفتی که نمیخورم!

پسرک در حالی که کاملا میره تو مود عذاب وجدان،

بسته ی ویفر رو میگیره جلوی بینیم میگه:

بیا مزه ش رو بو کن!

:))


+ده دقیقه بعد،

وسط بازی میاد میگه مامان من فردا از اون ویفرها برات میخرم..

:)

+عزیزممممممممم :*

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۵
لوسی می

وقتی بعد از یک سال

استاد راهنمام بهم زنگ میزنه

و میگه کجایی خانم لوسی می؟

اساسی نگرانت شدم گفتم احوالتو بپرسم!

:دی



+کپ کردم در حد المپیک!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۹
لوسی می

وای خدای من!

اصلا باورم نمیشه!

پست قبل رو نوشتم

و در کمتر از پنج دقیقه بعد

کسی تو تلگرام بهم پیام داد

و شد همزبونم

اونم کــــــــــــــــی؟؟!


مستـــــــــــــــــر..!!



+وای خدای من!! از فرط هیجان تا آخر چتم با مستر یه بند گریه کردم!!

این بهترین اتفاقی بود که می شد بیفته!!

+چطور شد که مستر، یهو از خواب بیدار شد و به من پیام داد؟!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۷
لوسی می

اگر برام مهم می بود که فقط پسر دارم و دختر ندارم

با این همه هجمه ای که تا الان بر من وارد شده

شاید هزاربار از غصه دق کرده بودم!!


+ الحمدلله که هیچ کمبودی با پسرانم احساس نمیکنم...

و این یعنی خوشبختی :)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۳
لوسی می

وقتی سردبیر یک مجله ای

آدرس ایمیلشو بهم میده

تا اگر متنی داشتم براش ارسال کنم..



+انقدر ذوق داشتم که هنوز هیچی نشده حس کردم نویسنده شدم!

و آرزوی همیشگیم به حقیقت پیوست! :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۳
لوسی می

وقتی که بشنوی

پسرکت موقع بازی

داره زمزمه میکنه:

السلامُ علی الحُسَین..

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۱۲:۰۷
لوسی می