از اونطرف هم داره پدربزرگش داره فیلم می بینه
و صدای تی وی خفن بلنده!
طفلی بچه م هی میره تو خواب
هی از خواب می پره!
:(
یه مدته که
حسم این شده که
سنجدمون دخمله.
:)
+حالا من چقدر میتونم به احساسم اعتماد کنم؟!
+البته حسم قوی نیست..
امروز پدرشوهر جان برای صدمین بار گفت:
"این پسرک تو
برای من با همه ی نوه هام فرق می کنه!!"
و من نمیدونستم باید خوشحال باشم
یا نگران!!
:|
+البته بیشتر خوشحالم :)
امروز پسرکم کلاً در رویای پفک به سر برد
چند بار گفت بابا پفک بخر!
(خ رو به خوبی تلفظ نمیکنه و کسره ی آخر رو هم نمیگه: بابا پفک بخره)
گفتم باشه زنگ میزنم به بابا.
به محض برقراری تماس گوشی رو گرفته و داد میزنه:
بابا! پفک بخر!
منم که حالم خوب نیست،
بهش میگم: میخوای اینجا دراز بکشی تا بابا بیاد؟
میگه: آره! بابا پفک بخر(ه)! پفک بزرگ!
این جمله رو ده بار به فاصله های پنج دقیقه ای تکرار کرد!
به محض اینکه باباش زنگ زد
با شادی پریده وسط خونه
میگه هورااااااا! بابا آمد، پفک آمد!!!
دستِ بابا درد نَدَدِه!
:)
+نمیدونم با اینکه من و مستر اصلاً برای پسرک پفک نخریدیم
از کجا اینقدر پفک خور شده! :((
+البته معلومه از کجا! :((
از بس حالات من طبیعیه
و هیچگونه ویاری وجود نداره
که دارم به وجود کنجدم شک میکنم!
:(
+شاید نوعی ناشکری به حساب بیاد!