ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۰۷۷ مطلب با موضوع «خانوادگی» ثبت شده است

اگر من به مستر فشار بیارم که شغلشو عوض کنه،

چه اتفاقی میفته؟!




+ممکنه همه ی عمر،بابت ترک شغل دوست داشتنیش احساس خلاء و دلخوری داشته باشه! نه؟!

شایدم از فشاری که من بیارم این حس رو پیدا کنه و در همه ی عمر از من ناراحت باشه.

شایدم فکر کنه دارم تهدیدش میکنم و حس و اقتدار مردانه ش خدشه دار بشه.

یا شاید خیر و برکتی به واسطه ی این نوع اصرار من از زندگیمون حذف بشه،

و یا شاید خدا مدتهاست که منتظره که خودمون برای اصلاح این وضع کاری بکنیم!

یا شاید...

نمیدونم!

نمیدونم چقدر این تصمیم احساسیه یا عقلانی،

اما تصمیم دارم این کار رو بکنم!

کاش یکی پیدا میشد بهم بگه خدا دوستت داره و این شغل و این سختی ها پر از خیر است برای تو،همسرت، بچه هات و زندگیت!

یکی که بهش ایمان داشتم..

یکی که فقط منو مخاطب قرار بده، فقط من!

نه همه ی خانمهایی که همسرانشان فلانند خیر می بینند لابد!

چقدر نیاز دارم به یک بازپروری روحی!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۲۲
لوسی می

خدایی خسته شدم.

امروز هشتمین روز بود که گذشت،

و مستر هنوز برنگشته.



+خونه می مونم یه بدبختی!

میرم خونه بقیه یه بدبختی!

والا دیگه نمیدونم چه کار کنم..

چطوری خودمو از این وضعیت راحت کنم؟

وای کاش میشد مستر شغلشو عوض کنهههه :((


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۰۳
لوسی می

دنبال گل پسر میدوم،

و گل پسر هر از چندی برمیگرده و میپره تو بغلم..

وای خدا این لذت ها رو قسمت همه بکن.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۵۱
لوسی می

امروز روز سومه.

امروز بچه ها خوب میشن ان شالله.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۳۰
لوسی می

دیروز بچه ها هردو تبدار بودند.

بس که برف ندیده ایم لابد!

:(



+و امروز فهمیدم که مدتی قبل در اتفاقی عجیب

من مناسبتِ یکی از روزهای مهم زندگیمونو یادم رفت و گذشت!

:|

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۵
لوسی می

امروز پسرک و گل پسر با پسرعموشون رفتند برف بازی..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۶
لوسی می

خب!

پسرک افتاده رو دور حرف گوش نکردن!

چه باید کرد؟!

وقتی پسرت مداااام نه و نه و نه میگه و میخواد همیشه برنده ی کل کل "حرف من یا حرف تو" باشه!؟





+دو سه بار صبوری کردم

اما وقتی دیدم تمام کلوچه ها رو پودر کرد و پاشید رو زمین

فرستادمش تو اتاقش!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۱۳
لوسی می

دیروز مامانم یه ساندویچ از مراسمی همراه خودش اورده بود،

و نصفش رو داد به پسرک و گفت نصفه ی دیگه باشه برای دایی.

پسرک سهم خودشو خورد و گیر داد که بقیه شم میخوام!

گفتم اگر دایی یه روزی سهم شما رو اینطوری بخوره ناراحت نمیشی؟

گفت نه! من که اصلا نمیدونم مامانم برام ساندویچ آورده!

:|



+یعنی تا حالا اینطوری قانع نشده بودم!

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۱
لوسی می

جز تو،

کی می تونه عزیز من باشههههه؟!



+این روزها هربار این ترانه از لوستر پخش میشه من گریه میکنم!

:|

+نمیگم بی نظیره یا خیلی عالیه

ولی متنش در تطابق نود و نه درصدی با حرفهای دل منه!

+من خودم عموماً اهل موسیقی نیستم و موافق هم نیستم!

اما خب وقتی مستر و پسرک دوست دارن چیزی رو گوش کنن من مخالفتی ندارم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۰۲
لوسی می

کمتر کسی رو سراغ دارم*

که به اندازه ی مستر

سعه ی صدر و مناعت طبع داشته باشه.



*من کسی رو سراغ ندارم! برای احتیاط عرض کردم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۶
لوسی می

وقتی استیک نوت* من برای استقبال از مستر،

رو آینه ی دستشویی می مونه و یادمون میره برش داریم!

بعد برادر مستر میره و میخونه ش!

:|



*من از خدا که تو را آفرید، ممنونم.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۲
لوسی می

تو جانشینِ همه ی نداشتن های منی..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۷
لوسی می

امروز داشتم برای مستر میگفتم

که تمام زندگیم تلاش کردم دلی نشکنم

کسی رو تحقیر نکنم

کسی رو سرزنش نکنم

همه رو ببخشم

مخصوصا اگر به قصد عذرخواهی وارد دیالوگ شدند

پیش از شنیدنِ "عذرمیخوام"

یا هرچیزی شبیه به این

بگم بابا مهم نیست دیگه گذشته!

و در یک کلام "عزت نفس" آدمها رو خدشه دار نکنم.

پس یکی به من بگه چرا هر بار ناچار شدم از کسی عذر بخوام

از هرکسی

همه ی بلاهای بالا رو به سرم آورده؟؟!

اگر نه همه ش که لااقل دو تا شو همزمان رو من پیاده کرده؟

پس کجاست قانون "با هر دست بدی، با همون دست پس میگیری"؟؟

داشتم میگفتم و میگفتم و میگفتم

که یهو متوجه مستر شدم،

و فکر کردم شاید همسری تا این حد باشعور

که درکمتر کسی این سعه ی صدر و مناعت طبع رو سراغ دارم،

نتیجه ی همه ی این تلاشها باشه!!

مردی که من میشینم کنارش

و های های گریه میکنم

و هرچیییییزی دلم میخواد از هرکسی و هر اتفاقی و هر نقطه ضعفی که دارم میگم

و میدونم هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت

با این جملات و حرفهایی که ازم میشنوه،

مچمو نمیگیره،

ضد حال نمیزنه،

و به روم نمیاره..

شاید!

شاید!


+این، چیزیه که خیلی برای من اتفاق افتاده!

+و سابقه ی ذوق من از شعور مستر: +
و این +

که این آخری واقعا در شرایطی استثنایی بود و امروز به مستر گفتم که از اینجا شد که فهمیدم خیلی باشعوری!

و البته که مستر مثل همیشه یادش نمیومد! :))

+دنبال این نباشیم که کارهامون بازخورد مثبت آنی داشته باشن،

یا نظیر خوبیهامون برای بقیه برای خودمون هم اتفاق بیفته.

گاهی یک گیرِ زندگی اثر اشتباهی است در ده سال گذشته،

و یک نعمت اثری است از تلاش تو برای خوب بودن.. (قانون کارما به نظرم اینو میگفت)

+مستر واقعا جانشینِ خوبی برای نداشتن های منه..

ممنونم خدای بزرگ که امروز اینو به یادم آوردی.

شکر.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۰۰
لوسی می

امروز مستر مرخصی گرفت

و  پیشمون موند تا قدری از غیبتش در ده روز آینده رو پیشاپیش جبران کنه،

و به رسم سه شنبه ها،

ما میزبان پدر مستر هم بودیم.



+راستی! یه بخاری عاریتی روشن کردیم!

البته خیلی کوچیکه اما به نظر من که اثرش واقعا قابل ملاحظه ست!

+این سه پست اخیررو نوشتم و عازم بیرون بودم

یهو احساس کردم نیاز به ویرایش داره به دلایلی!

اومدم ثبت موقت کردم چون فرصت ویرایش نداشتم

و الان دوباره منتشرشون میکنم.

ببخشید که یه کم قاطی پاتی شد! :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۵
لوسی می

نهههه!

این روزها واقعا یه چیزیم هست!

:|



+دلم نمیخواد بهت چشم بگم!

دلم نمیخواد هرچی تو میگی همون باشه

دلم یه چیزایی میخواد که در تو نیست!
اه!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۵ ، ۱۵:۳۲
لوسی می