دیشب* از دولت مِی رفع ملالی کردیم،
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم...
*اصلِ بیت "امشب" هست!
+شهریار شعر پارسی.
دیشب* از دولت مِی رفع ملالی کردیم،
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم...
*اصلِ بیت "امشب" هست!
+شهریار شعر پارسی.
تمام کهکشان نشانه از تو دارد،
زمان بدون تو سرِ گذر ندارد،
جهان به اعتبار خنده ی تو زیباست،
بیا تمام ناتمام ما همینجاست..
+فکر میکنم به خنده های شما!
خیلی فکر میکنم!
+میتونید تصور کنید لحظه ی لبخندِ امام زمان رو؟!
چرا اینقدر این تصور برای من دوووور، عجیب و مبهمه؟!
آن نیم نفس که با تو هستم،
سرمایه ی عمر جاودان است..
+افعال به مضارع تبدیل شده اند!
وقتی اوجِ نگرانی را دارید،
همه چیز را به خدا بسپارید،
خودتان را عقب بکشید،
و دیگر هیچ کاری نکنید!
+کاملش را اینجا بخوانید.
یکی از استیک نوتهایی که رو در کابینتها زدم اینه!
عجیب حالمو خوب میکنه،
وقتی همه ی زندگیمو در همین دو جمله توصیف میکنم..
+میدونم عکس جالبی نشده و خیلی هم خوشخط نیست،
اما الان حوصله نداشتم دوباره عکس بگیرم!
قبلا هم که نوشتمش حوصله نداشتم دوباره نوشتنشو امتحان کنم:دی
میشه یه جوری بگی که منم بفهمم؟
میشه یه جوری گیر بدی که من کم نیارم؟
میشه یه کمکی بکنی که از پا نیفتم؟!
میشه یه فرجی برسونی؟!
میشه؟؟!
+همیشه باور داشتم که خدا از جایی که گیرِ زندگی یا شخصیتته،
اونقدر امتحانت میکنه که آخرش بلند شی،
آخرش اون قابلیتِ نهفته ت رو به فعلیت برسونی.
کاش این روزها قدری هم تو فعال شدن قابلیت همرسانی کنی!
من دارم کم میارم، وَ هَل یَرحَمُ المُمتَحَنَ إلّا السُّلطانُ؟!شاید غبطه برانگیزترین جمله ای که به عمرم شنیدم و خوندم این جمله ست:
"با دلی آرام،
و قلبی مطمئن،
و روحی شاد،
و ضمیری امیدوار به فضل خدا،
از خدمت خواهران و برادران مرخص،
و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم."
+...
+اکمل النعمات!
+وصیتنامه ی امام.
مولایَ یا مَولایَ
أنتَ السُّلطانُ وَ أنَا المُمتَحَنُ
وَ هَل یَرحَمُ المُمتَحَنَ إلَّا السُّلطانُ؟!
+مولای من! ای مولای من!
تو سلطان هستی و من بنده ی گرفتار آزمایش،
و چه کسی جز سلطان میتواند به بنده ی گرفتار آزمایش رحم کند؟!
+گاهی باید این فراز مناجات حضرت امیر_علیه السلام را فریاد زد!
آسمان غرق تماشاست،
بیا تا برویم..
+بی ربط نوشت: کاش کربلا هم منتظر ما بود..
هفت سالی هست که دانشجوام،
و هفت باری هست که با این پیج مواجه میشم!
:((
+آخه چرا؟؟! :((
+خدا نخواست
ولی چشم من دلش میخواست
شبی بلند کنار ضریح گریه کند...
+شنیده بودم نه نمیگین..:((
امروز بیصبرانه منتظر یک پیامک بودم،
و تمام پیامکهای تبلیغاتی مو با هیجان چک کردم،
اما پیامکی که میخواستم نیومد!
+دروغ نیست اگر بگم امیدم کم کم داره ناامید میشه.
شنیده بودم که نه نمیشنوم، و به همین طمع کردم،
هنوز هم امید دارم اما خب.. خیلی کم سو!