ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۶۸ مطلب با موضوع «ذکر» ثبت شده است

چقدر از تو و قدرتت می ترسمممم..



+الحمدلله..

اللهُمَّ اجعَلنا نَخشاکَ کأنّا نَراکَ

(خدایا روزی ما کن چنان نسبت به تو خشوع داشته باشیم

چنانکه تو را می بینیم_از دعاهای حضرت رسول صلوات الله علیه)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۰
لوسی می

الحمدلله...

ازت ممنونم که منو با آزمونی سخخخخخت،

امتحان نکردی..

ممنونم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۰
لوسی می

یه ترسی تو وجودم هست..

از دعا کردن می ترسم انگار..

خدا خودش میدونه ترجیح ما چیه،

و وضعیتمون چطوریه..

بهتره در برابرش سکوت کنم

و فقط تسلیم و رضایت بخوام..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۹
لوسی می

خدای من!

تو عجب برزخی گیر کردیم!

فقط میتونم بگم ممنونم ازت

که لااقل مدتها پیش الارمشو بهمون داده بودی..

این روزها تسلیم ترم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۸
لوسی می

و چقدر خوب مثال حضرت مریم رو برام آوردی

تا دلم آروم بگیره..

اما دل من قدری زیاد تو آشوبه..

خدایا نمیدونم چی ازت بخوام

ازت خیر، عافیت، رضایت و تسلیم میخوام..

کمکمون کن لطفا.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۱
لوسی می

سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجدالحرام الی المسجد الاقصی

الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر




+سوره اسرا آیه ی ۱

+تو را عاشقم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۲
لوسی می

لایوم کیومک یا اباعبدلله..




+هی نوشتم و پاک کردم، نوشتم و پاک کردم،

هیچ جمله ای گویا تر از این برای شرح حالم نیست..

لایوم کیومک یا اباعبدلله..

رب ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحابه..

+زیارت عاشورا .. باید به تو پناه ببرم..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۶
لوسی می

چقدر تلخه شنیدن شهادت جوانی که تا یک ماه دیگه خدمتش تموم می شد،

تک پسری که تمام امید پدر و مادرش بود..

خدا رحمتت کنه.

الهی که با شهدای صدر اسلام محشور بشی...



+لایَوم کَیومک یا اباعبدالله..

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۱:۲۲
لوسی می

لبخندِ تو آرامشِ دلهای پر از حسرتِ دیدار..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۴
لوسی می

سلام بر تو

ای ماهی که اولیاء خدا از رفتنت غمگین شدند..



+ینی میشه همینقدری که ما ناراحتیم قبول باشه

و همین روزهای آخر ماه مبارک لااقل به قدر همین چند ساعت اندوه،

جزو اولیای خدا محسوب بشیم؟

دنبال بهانه ام.. برای جا کردن خودم تو گروه عظیم بنده های دوست داشتنیت..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۲
لوسی می

چقدر دلم پره..

دوست دارم گریه کنم

چرا ماه تموم شد آخه؟

چرا اینقدر عمرمون سریع میگذره؟

فردا که تموم بشه دیگه همه چیز به حالت اول برمیگرده..

خدایا یه کم آروم تر!

نمیشه یه کم آروم تر ایام بگذرن و اینقدر بدو بدو نباشیم

برای رسیدن به چی میدویم که نمیرسیم؟

تهش میدونم به هیچ جا هم نمی رسم..

میدونم..



+یعنی کاش فقط بحث این بود که "حیف شد به جایی نرسیدیم"

و نه اینکه ای وای به جای بدی رسیدیم..
:((

کامنت نجمه خانم.
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۰
لوسی می

خداحافظ ای ماهی که

نماز در تو قبول شد...



+چه حالی شدم با خوندن این فراز...


+این پست پارساله. فرازی از دعای وداع با ماه رمضان.

قبل از رسیدن به قرائت این فراز و اتمام این ماه،

نمازهامون رو دریابیم

که خداوندِ آسمان آماده ی پذیرفتنِ نماز ماست..با همه ی عیب و ایرادهاش.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۵
لوسی می

آدم چطور میتونه حق شکر خداوند رو به جا بیاره

از ابن بابت که یه ماشین کولردار زیر پاشه؟!




+من و مستر خاطره ای از یه تجربه ی مرگبار از نماز جمعه در گرمای تابستون با زبون روزه و بدون ماشین داریم!

هربار که تو ماه رمضون سرظهر بیرون هستیم یاد اون خاطره میفتیم!

و برای همین با تک تک سلولهام درک میکنم ماشینِ کولردار چه نعمتیه!

:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۷
لوسی می

وَلَا یَطَئُونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْکُفَّارَ (...)

إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِح



+حرکت دسته جمعی انجام نمی‌دهند که سبب خشم کفار شود(...) مگر اینکه برای آنها عمل صالح نوشته شود. (120 توبه)

+حواسمون به دارایی های آخرتمون باشه.

چی از این بهتر؟ راهپیمایی، عمل صالحِ قطعی :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۶
لوسی می

سالها پیش،

تو مراسم تدفین شهدای گمنام

یک سربند یاحسین برداشتم

و بعد از تدفین، به داخل تابوت دو شهید متبرک کردم.

و لحظه ای بر دلم رفت که این سربند رو به پیشانی پسرهام ببندم..

دیشب مراسم احیا بر مزار همون دو شهید بودم..

با دو پسرم...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۴
لوسی می