جاری جان با کیک اومده بود
ما هم رفتیم تولدت مبارک خوندیم و برگشتیم
:)
+من که اصلا یادم نبود!
خدا خیرش بده بانی خیر شد :)
هفتمین روز پروژه مونه
و مستر سه روزه که نیست!
:|
+خوشبینانه ترین حالت اینه که پس فردا بیاد!
+خیر سرمون کلی روزها رو عقب جلو کردیم
که یه وقتی پروژه رو عملی کنیم
که مثلا مستر خونه باشه و من با این وضعیتم اذیت نشم! :|
دیروز به مبلهامون نگاه میکردم
باورم نمیشد سه سال از روزی که خریدیمشون گذشته!
همیشه فکر میکردم خیلی نو هستند!!
آخ آخ آخ! می بینی؟!
این قافله ی عمر "عجب" میگذرد..
چکار میتونم بکنم که این زندگی قدری آهسته تر پیش بره
من هنوز زندگی نکردم!
+خیلی دردناکه که به چشم خود گذر عمر خویش می بینم!! :((
دیروز رفتم سونو!
نفهمید نی نی مون چیه!
شایدم فهمید و نگفت :|
چون اصلا خوش اخلاق نبود.
:(
+همین موضوع حس دختر بودن سنجد رو تقویت کرد!
یه مدته که
حسم این شده که
سنجدمون دخمله.
:)
+حالا من چقدر میتونم به احساسم اعتماد کنم؟!
+البته حسم قوی نیست..
برای دکترم شرایط ویاریم رو نوشته بودم
برام نوشته:
یک روز در میان سرم تزریق کنید.
همچنین روز در میان از آمپول دمیترون استفاده کنید!
:|
+بی خیااااااااال!