ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۸۱۵ مطلب با موضوع «شخصی :: روزنوشت» ثبت شده است

دیروز عصر رفتیم خرید
واسه پسرکم سه دست لباس خریدم
همه ش بهاری
:)

+خرید عیدش تقریبا تمومه :)
+خریدِ خونم پایین اومده بود!
تأمین شدم یه کم! :دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۳۱
لوسی می
امروز اولین روز زندگی راحته :)
یع عالمه برنامه دارم واسه خودم. :)
آسیاب به نوبت :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۵۵
لوسی می
ساعتِ صفرِ رهایی!
 :)


+همین الان،
آخرین پروژه ی آخرین امتحان دوره ی ارشدم رو تحویل دادم.
:)
هورااااااااااااااا! :)
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
لوسی می
تحویل پروژه تا امروز بوده!
من هنوز نفرستادم!
منتظر دانلود شدن pdf creator م!
:(

+مهمونیه رو هم نرفتم دیگه! :(
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۲ ، ۱۷:۳۷
لوسی می
وایبر زده که
"به شکرانه ی اینکه دیروز اومدی کمکم
تو اتمام دوتا پروژه ت کمکت می کنم!"
:)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۸:۴۴
لوسی می
فکرامو کردم
دیدم بهتره برم براشون هدیه بخرم
کاری که دوس ندارم بقیه بکنن رو
خودم هم نباید بکنم دیگه!
نه؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۸:۴۱
لوسی می
حالم خوش نیس.
اونقدر که حال ندارم پاشم برم بخوابم!
:(
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۲۱:۵۵
لوسی می
تا شنبه باید یه پروژه تحویل بدم
تا دوشنبه باید دو تا پروژه دیگه تحویل بدم
و تا دوشنبه باید 300 صفحه هم بخونم.
شنبه شب هم،
شبِ عیده.
آیا این دُرست است؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۲۰:۱۵
لوسی می
از ساعت دو امروز خونه خواهرم بودم
دوستاش میخواستن بیان بچه شو ببینن.
:)
خوب بود :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۱
لوسی می
حالا تا امتحان بعدی
5 روز وقته و
سه تا پروژه تحویلی!
:|
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۲
لوسی می
شب مراسم عقد کنون دوستم بود
البته در حد عقد محضری!
رفتم.
رفقا رو دیدم
دلم تنگ شده بود براشون :)


+مامانم میخواست بیاد خونه مون
گفتم نیاین من میرم عقد بعد میایم خونه شما :)
+پسرکم واقعا دلش برای داییش تنگ شده بود :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۱
لوسی می
استاد هی رفت و اومد گفت نوشتی؟
گفتم نه!
بعد، از کلاس رفت بیرون!
منی که کلا مخالف تقلّبم،
فک کردم شاید عمداً رفت که تقلب کنیم!
از بچه ها پرسیدم ولی چیز به دردبخوری نگفتن!
:|
هرچی به ذهنم رسید نوشتم.
رفتم برگه مو بدم استاد
میگه: شد بالاخره؟!
میگم هرچی بود نوشتم امیدوارم شده باشه!
:دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۹
لوسی می
امتحانش 7 تا سوال بود.
میگم استاد میشه 6 از 7 رو جواب بدیم؟
میگه مگه 6 تاشو جواب دادی؟
میگم آره.
میگه خب برو بنویس. بابا این که چیزی نیس بدو.
میگم اخه هیچی به ذهنم نمیرسه!
میگه هرچی می رسه بنویس!
:دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۷
لوسی می
وقتی فقط دو روز وقت داشته باشی
و 700 صفحه ی ناقابل امتحان
:|


+از استرس داشتم می مُردم.
شاید این از معدود استرسهای شدیدی بود
که تا به حال واسه امتحان جماعت بهم دست داده!
+بعدا نوشت: 20 شدم :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۶
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۵
لوسی می